3 سؤال CIA درباره ايران

قبل از هر چيز ترديدي نيست كه آمريكايي ها بيش از يك سال است در حال دقيق تر كردن درك و ارزيابي اطلاعاتي خود از ۳ موضوع پرسش مهم هستند:

کد خبر : 172162

3مهدی محمدی در کیهان نوشت:چند ماه مانده به انتخابات مجلس به وضوح مي توان ديد كه اراده هايي براي ناآرام كردن فضاي كشور شكل گرفته است. از مدت ها قبل روشن بود كه بسياري از طرف هاي درگير با آنچه مي توان آن را «مسئله ايران به مثابه يك الگو» خواند، انتخابات مجلس نهم را عرصه اي فوق العاده حساس براي خود مي دانند. مثل همه جاي دنيا در ايران نيز، در آستانه انتخابات، همه چيز يك جنبه انتخاباتي پيدا مي كند؛ اما فرق ايران با بسياري كشورهاي ديگر- كه در آنها اساساً مكانيسمي به نام انتخابات وجود دارد- اين است كه برخي از بازيگران اجاره اي، انتخابات در ايران را نه فقط عرصه اي براي فعاليت سياسي و تلاش براي كسب قدرت به روش هاي دموكراتيك بلكه عرصه اي مي دانند كه به زعم خود مي توانند از آن براي كليد زدن انواع و اقسام پروژه هاي خطرناك سياسي و امنيتي- كه در شرايط عادي قابليت اجرا ندارد- استفاده كنند بي آنكه هزينه ها از حد معيني فراتر برود. اين البته يك الگوي تجربه شده در بخش هاي مختلف جهان است. در همه آن كشورهايي كه چيزي به نام انقلاب رنگي يا كودتاي مخملي رخ داده، همواره يك انتخابات در قلب پروژه كودتا قرار داشته است. علت هم البته پنهان نيست. همواره در آستانه انتخابات، توجه بيشتري به مسائل سياسي و امنيتي در فضاي كشور ايجاد مي شود، زمينه عمل گروه ها و احزاب بالا مي رود، امكان سازماندهي نيروهاي اجتماعي براي سياسيون فراهم تر مي شود ومردم هم با حساسيت بيشتري مباحث سياسي را تعقيب مي كنند. بنابراين، احزاب وابسته «شب انتخابات» را مجالي براي تبديل رقابت انتخاباتي به پديده اي ضد امنيتي كه هدف از آن درگير شدن با اساس ساختار نظام سياسي است نه غلبه بر اين يا آن حريف خاص تلقي مي كنند. آنچه تعيين مي كند كه چنين اتفاقي رخ بدهد يا نه، فقط تصميم گروه هاي سياسي و بازيگران دخيل در صحنه است. اگر اين بازيگران گروه هايي معتقد به سيستم باشند طبعاً از گشودگي فضاي انتخابات براي شكل دهي به يك رقابت بانشاط سياسي استفاده مي كنند و بعد هم به راي مردم گردن مي نهند اما اگر اين گروه ها در واقع «برانداز» بوده و فقط پوشش فعاليت رسمي به تن كرده باشند، آن وقت واضح است كه به انتخابات به عنوان فرصتي براي انجام پروژه هاي ديكته شده خواهند نگريست و تنها چيزي كه براي آنها اهميت ندارد سرنوشت مردم و كشور است. در سال ۸۸ اين موضوع به طور كامل در ايران تجربه شد. گروه هايي پيش از انتخابات در ظاهر ادعا مي كردند كه هدف آنها حضور در يك رقابت سياسي با هدف به دست گرفتن دولت است اما خيلي زود (پيش از انتخابات) معلوم شد كه داستان چيز ديگري است و بسياري از بازيگران اساساً با هدف گذاري هاي انتخاباتي وارد صحنه نشده اند. موضوع از اردوكشي خياباني و اعلام پيشاپيش پيروزي شروع و چند ماه بعد به عمليات تروريستي در خيابان هاي تهران ختم شد. شايد بسياري از آنها كه وارد اين بازي شدند از ابتداي بازي نمي توانستند انتهاي آن را حدس بزنند اما بدون شك بودند كساني كه از همان روز اول آغاز مبارزات انتخاباتي (ماه ها قبل از خرداد ۸۸) مي دانستند كه بناست تا كجا پيش بروند و براي رسيدن به مقصد، عبور از كدام ايستگاه ها ضرورت دارد. بدون شك يك جدول كاري و زماني وجود داشت و نقش ها از مدت ها قبل تقسيم شده بود ولو اينكه اقتضاي شيوه هاي مدرن عمليات نرم اين است كه شما همان كاري را مي كنيد كه دشمن مي خواهد، در عين حال كه تصورتان اين است كه دقيقاً در راستاي منافع ملت و كشور گام برداشته ايد. دوره قرار ملاقات در سالن هاي تاريك سينما با مرداني پالتو پوشيده و كلاه هاي لبه دار بر سر نهاده گذشته است؛ حالا مدال جاسوسي را بر گردن مي آويزند و به آن افتخار هم مي كنند، نامش هم ديگر جاسوسي نيست؛ فعاليت مدني است. اكنون هم بدون شك با يك جدول كاري و زماني از پيش طراحي شده مواجهيم كه ايستگاه هايي را تا زمان انتخابات مجلس تعريف كرده است. در اختيار داشتن يك ديد كلي نسبت به آنچه به احتمال زياد در اين جدول گنجانده شده كمك بزرگي است به همه آنها كه مي خواهند دريابند بازي سياسي آنها بخشي از پازل سياسي نظام است يا اينكه در مسير مورد نظر دشمن گام برمي دارند. قبل از هر چيز ترديدي نيست كه آمريكايي ها بيش از يك سال است در حال دقيق تر كردن درك و ارزيابي اطلاعاتي خود از ۳ موضوع پرسش مهم هستند: ۱- فتنه ۸۸ تا چه حد به لحاظ اجتماعي قابل احياست؟ (شكل ديگر طرح اين سوال كه في المثل كسي مانند فريد زكريا براي يافتن پاسخ آن به ايران آمده بود اين است كه: چرا بهار عربي به ايران نمي رسد؟!) ۲- رشد منازعات درون حاكميت بويژه مقابله جويي جريان انحرافي درون دولت با ساير اركان نظام تا كجا پيش خواهد رفت؟ ۳- اثرپذيري محيط داخلي ايران از فشارهاي خارجي تابع چه الگوهايي است و مردم ايران علت و اثر فشارهاي غرب را چگونه تحليل مي كنند؟ هيچ نشانه اي وجود ندارد كه آمريكايي ها توانسته باشند به اين سوال ها پاسخ هايي دقيق بدهند اما بدون شك سعي شان را كرده اند. بحث در اين باره كه پاسخ جامعه اطلاعاتي آمريكا به اين سوال ها چيست و اين پاسخ ها تا چه حد درست است موضوع اين نوشته نيست. به جاي پاسخ، بايد روند شكل گيري پاسخ را مطالعه كرد. به تعبير ديگر به همان ميزان كه اهميت دارد بدانيم محاسبات دشمن درباره ما چيست، مهم است دريابيم اين محاسبات چگونه شكل مي گيرد. تا آنجا كه به جريان فتنه مربوط مي شود يك ارزيابي كم و بيش قطعي در محيط خارجي وجود دارد كه مي گويد اين جريان فاقد سرمايه اجتماعي فعال و در نتيجه فاقد توان بسيج گري اجتماعي است و بنابراين فعلا مهم ترين پروژه نه گذاشتن بارهاي سنگين بر دوش آن بلكه احياي اين جريان از طريق بازنويسي پروژه فتنه ۸۸ است. در واقع هم اكنون تا آنجا كه به معادلات واقعي صحنه سياست داخلي در ايران مربوط است اساسا پارامتري به نام جريان فتنه (يا آنطور كه محمد خاتمي دوست دارد بگويد، اصلاحات) وجود ندارد كه بتوان از آن انتظار داشت معادله را به سمت خاصي جابجا كند. بنابراين اولويت اول تجديد حيات اين پارامتر است كه به وضوح مي توان ديد غربي ها به آن فكر و براي آن برنامه ريزي مي كنند. بدون آنكه قصد يك جمع بندي قطعي داشته باشيم به نظر مي رسد آمريكايي ها تصور مي كنند ۳ عامل هست كه مي تواند جريان فتنه را مجددا احيا كند: نخست، بازگشت اين جريان به صحنه سياسي و كوتاه آمدن نظام از شرط برائت، جبران و مجازات نسبت به فتنه ۸۸ دوم، رشد اختلاف دروني اصولگرايان تا جايي كه هيچ دورنمايي براي حل آن وجود نداشته باشد و سوم، بحراني شدن سياست خارجي و امنيت ملي ايران به گونه اي كه مردم تصور كنند كشور در حال از دست رفتن است. درست در اينجاست كه مجموعه جريانات وابسته وارد صحنه مي شوند. ماموريت آنها ايجاد بسيج اجتماعي نيست چرا كه اكنون براي كند ذهن ترين ناظران هم قطعي شده چنين ظرفيتي وجود ندارد. ماموريت اين جريان حاد كردن اختلاف درون سيستم با هدف ايجاد فضايي است كه در آن بتوانند استدلال كنند پروژه اي به نام اصولگرايي از اساس شكست خورده است و لذا بايد آن را به طور كامل كنار گذاشت؛ منتها اشتباه مهلك اين جريان اين است كه هنوز نفهميده و يا نخواسته است بفهمد كه اصولگرايي يك حزب يا گروه نيست بلكه حركتي برخاسته از باورهاي اسلامي و انقلابي مردم است و دشمنان بارها تجربه كرده و ديده اند كه مقابله با باورهاي ديني مردم ناممكن است.

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: