طالبان چگونه شکل گرفت؟

افغانستان در آبان ماه سال 1373 با پدیده ای نوظهور در داخل روبرو گردید که به علت کثرت پدیده های مشابه موضوع را زیاد جدی تلقی ننمود.

کد خبر : 169868

خبرآنلاین: طالبان تلاش نمود تا از اسلام چهره ای ساخته شود که برای ترساندن و فراری دادن غیرمسلمانان از آن، تنها بردن نام طالبان کفایت نماید. افغانستان در آبان ماه سال 1373 با پدیده ای نوظهور در داخل روبرو گردید که به علت کثرت پدیده های مشابه موضوع را زیاد جدی تلقی ننمود. جریان از این قرار بود که پس از یک درگیری خونین میان گروهی نوظهور با نیروهای محلی در شهر اسپین بولدگ در مرز پاکستان فردی به نام مولوی منان نیازی با بخش فارسی رادیو بی بی سی مصاحبه و خود را سخنگوی گروه جنگجوی جدید معرفی واهداف خود را اینگونه اعلام نمود: ما محصلین و طالبان مدارس دینی هستیم که برای از بین بردن گروه ها ودسته جات مسلح محلی و برقراری امنیت راههای تجاری اقدام نموده ایم. در آشفته بازار آن روز نه تنها کسی نبود تا از این تازه واردشدگان به عرصه مبارزه سئوال نماید که از کجا آمده اند؟ مدارس آنان در کجا قرار دارد؟ کدام منابع مالی تأمین کننده هزینۀ تسلیحاتی می باشد که در دست دارند؟ و یا چگونه سخنگوی آنان در بدو ورود از رادیو بی بی سی سر درآورده تا به معرفی خود و گروهش بپردازد؟ بلکه دولت مرکزی وقت نیز شاید این گروه را در کنار دسته جات مسلح دیگری قرار داد که هر ازچند گاهی در این کشور مصیبت زده می آیند و می روند. هنوز بیش از یک ماه از ظهور این گروه مرموز نگذشته بود که آنان موفق شدند بزرگترین و مهمترین استان جنوبی افغانستان با تمام امکانات نظامی موجود در آن شامل کلیه تسلیحات و انبارهای مهمات آن را تصرف و به عنوان گروه طالبان خود را به مردم و حاکمان افغانستان تحمیل نمایند. در این هنگام بود که گروه طالبان و تحرکات آنان جدی تلقی و از سوی صاحب نظران مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت که از میان آن این نتیجه کلی استخراج گردید. علائم موجود این واقعیت را آشکار می سازد که این جنبش منسجم و قدرتمند نمی تواند مانند بسیاری از گروهای دیگر، خلق الساعه، ناگهانی و بر اثر بر انگیخته شدن احساسات مذهبی چند طلبه علوم دینی به وجود آمده باشد. زیرا سیل عظیم امکانات گسترده، استخدام هزاران جنگجوی مسلح به ادوات مختلف نظامی، خودروهای نظامی و غیر نظامی و امکانات گسترده نظامی دیگر نمی توانست بدون حمایت از سوی دولت و یا چند دولت خارجی سازماندهی و آماده سازی گردیده باشند. جنبشی که پس از کنترل قندهار در مدتی بسیار کوتاه موفق گردید تا با شکست دادن نیروهائی که با سابقۀ بیش از 15 سال مبارزه و دارا بودن زمینه های مردمی وقومی خود توانسته بودند تا شورویِ تا دندان مسلح را ازکشورشان بیرون برانند را در هم کوبیده، شهرها و ولایات را یکی بعد از دیگری فتح و با سرعت خود را به کناره های کابل، پایتخت افغانستان برسانند. سرعت عمل طالبان در پیشرفت های جنگی به علاوۀ آنچه که در بالا ذکر شد آشکار می ساخت که این بار در پس ماجراجوئی های این عده به اصطلاح گروه طلبه های دینی، برنامه ریزی دقیق و زیرکانه ای در جریان است که عامل موفقیت های روز افزون آنان گردیده است. با توجه به مکان پیدایش اولیه گروه طالبان که در کناره های مرز با پاکستان بود این واقعیت را در اذهان بسیاری از صاحب نظران تداعی می ساخت که این گروه از مرزهای همسایه شرقی تردد و تجهیز می گردد. حمایت های همه جانبه مالی و تدارکاتی به طالبان تا جائی صورت علنی به خود گرفت که نه تنها امکان هر گونه انکاری را از سوی پاکستان سلب می نمود بلکه خانم بی نظیر بوتو صدر اعظم وقت این کشور را به ارائه توضیح در این خصوص مجبور و در تشریح چگونگی ظهور طالبان اینگونه آشکار ساخت: "هیچ کس نمی تواند فقط پاکستان را در این زمینه متهم سازد زیرا تشکیل این جنبش ثمره کار مشترکی است که پاکستان یک ضلع مثلث آن را تشکیل می دهد. تشکیل طالبان پروژه ای است که آمریکا آن را طرح ریزی و عربستان نیز پول و هزینه اش را تقبل نموده و پاکستان تنها مجری طرح می باشد. لذا نباید تنها پاکستان را در این رابطه محکوم ساخت." طولی نکشید که بنا بر دلائل متعدد که مهمترین آنها قدرت طلبی گروههای حاکم و وجود تشتت و تفرقه در میان مجاهدین و مبارزین وقت، به طالبان این فرصت را داد تا خیلی زود بر کابل نیز تسلط یافته و حکومتی افراطی با تفکری حتی تندروتر از وهابیت را در افغانستان حاکم و برمردم زجرکشیدۀ افغانستان تحمیل نمایند. حکومتی که تا سال 1381 تداوم و بر نسل کشی، استفاده از مشت آهنین، فاشیسم، قومی گرائی، جهل و تظاهر به دین استوار گردیده بود حکومتی که گویا حاکمان در پس آن هدفی جز ضربه وارد نمودن به دین رأفت و اصول قوی اسلام در سرنمی پروراندند. مضافا آنکه آنها به هیچ یک از قوانین بین المللی پایبند نبوده وبا استفاده سوء از ابزار مذهب و انتشار فتواهائی که از جانب افرادی بی سواد و جاهل به اصول دین صادر می گردید کلیه حقوق انسانی وحقوق بشر جهانی را پایمال خواسته های جاهلانه خود می نمودند. بر اساس همین تفکر بود که آنها به دفتر سازمان ملل در کابل حمله نموده دکتر نجیب الله رئیس دولت سابق را که به این دفتر پناه برده بود را از آنجا خارج و به قتل رساندند، دانشگاهها را تعطیل، درس و کار را برای زنان افغانی ممنوع، آثار تاریخی ازجمله مجسمه های تاریخی و باستانی بامیان را منفجر و بسیاری از کتابخانه های افغانستان مانند کتابخانه ناصرخسرو قبادیانی در پل خمری که دارای هزاران جلد از نفیس ترین کتب تاریخ اسلام و سرزمین ایران کهن را در خود جای داده بود دچار حریق طالبانیسم گردید و نابود شد. تنها سه کشور عربستان، پاکستان و امارات عربی متحده حکومت طالبان را که شش سال ادامه داشت به رسمیت شناخت. سخنگوی وقت طالبان زمانی که سازمان ملل متحد از به رسمیت شناختن حکومت آنان امتناع ورزید با غروری آمیخته با جهالت اعلام نمود که حکومت طالبان نیز متقابلا نهادی به نام سازمان ملل را به رسمیت نمی شناسد. از دیدگاه جامع صاحب نظران و اندیشمندان البته به جز وابستگان به قدرت حاکم در افغانستان، حکومت طالبان از آغاز استقرار حکومتی انتقالی به نظر می رسید. چرا که در دنیای گسترده ارتباطات، حکومت طالبان دارای دیدگاهی بسیار خالی از فکر و فاقد توان تحلیل مسائل فراطالبانیزم بود، لذا با واژه ای به نام دمکراسی کاملا بیگانه می نمود و در دورانی که همه مردم جهان برای انتخاب مسئولین کشورشان به آراء عمومی مراجعه می نمایند طالبان به دنبال تشکیل حکومت و برقراری خلافت بوده و ملاعمر رهبر نهضت خود را خلیفۀ مسلمین خطاب می کردند. در این نوع نگرش کلماتی مانند آزادی و حقوق مردم حتی در فکر و ذهن آنان ورود و جایگاهی نداشت. دادگاه های آنان در خیابانها تشکیل و تقریبا تمامی مولوی هائی که تعداد آنان کم هم نبود با دانش و علم محدود و برداشتهای شخصی که از مقوله دین داشتند تشکیل و اجرا می گردید. دادگاههائی که همه گردانندگانش طالبان و همه محکومینش را انسانهائی بی پناهی تشکیل می داد که اکثراً پس از محاکمه ای یک طرفه و کوتاه بلافاصله در خیابانها حد بر آنها جاری و یا به زندان های بدون بازگشت و عصر حجری فرستاده می شدند. انتخاب وکیل مدافع و حتی داشتن خبر از محل زندانی واژه های غیرمأنوس در سیستم فکری این گروه و پدیده نوظهور بود. چه بسیار مردانی که به دلیل نداشتن و یا کوتاه بودن محاسن به تحمل شلاق محکوم و چه بسیار زنانی که به دلائل وجرائم واهی محکوم می گردیدند و با توجه به بی سوادی و بی اطلاعی مردم و جامعه، آنان از سوی خانواده های خود نیز مطرود و منزوی می گردیدند که همین امر موجب تهور طالبان بر ادامه این روند بود و نتیجه این مظالم غلتیدن در جهالت بیشتر و فرو بردن خود و غرق نمودن خود و حکومتشان در فساد و تباهی روزافزون می گردید. شاید تنها ره آورد طالبان از زمان حاکمیت بر افغانستان برقراری امنیتی نسبی در بیشتر مناطق تحت نفوذشان خصوصا شهر کابل برای مردمی بود که سالهای متمادی یعنی از لحظه ورود اولین تانک های شوروی کمونیستی به خاک کشورشان آنرا از دست داده بودند. یک لشگرکشی تمام عیار برای اشغال کشوری مسلمان که مردمان آن نه کمونیست را می شناختند و نه بعد از آنکه به آن پی بردند، تمایلی به آن پیدا نمودند. لذا سالهای متمادی برای بیرون راندن آنها از کشورشان با بیگانگان جنگیده و آنان را مجبور به خروج از افغانستان نمودند. بسیاری از افرادی که در جنگهای میهن پرستانه تا سر حد مرگ با دشمن جنگیده بودند، پس از بیرون راندن روسها نیز با توجه به تسلیحاتی که طی سالهای متمادی جنگ به چنگ آورده بودند سلاح خود را به زمین نگذاشته و اینک بر سر کسب قدرت و به دست آوردن سهمی در تشکیل حکومت با یکدیگر درگیرشدند و بدین وسیله جنگ های قومی و قبیله ای آغاز گردید . هیچ قومی در خانه و کاشانه خود از دست قوم دیگر خود را ایمن نمی یافت. کم کم تداوم درگیریهای داخلی به جنگ های خانمانسوز بدل گردید و صلح و امنیت از میان مردم افغانستان آن چنان رخت بربست که آرامش حکم کیمیائی را می نمود که تنها در افسانه ها باید از آن نشان می یافتند. دقیقا از همین جا بود که تبلیغات علیه مجاهدینی که سالیان سال مبارزه کرده و با دشمنان و اشغالگران جنگیده بودند نیز آغاز شد واین خود سرفصل برنامه ریزی برای به شهادت رساندن بزرگ مردانی چون احمد شاه مسعود شیر دره پنجشیر و دیگر یاران و همسنگران مبارز آنان از دو راه شناخته شده شهادت و یا تخریب وجهه مردمی آنها بود. این گونه به نظر می رسید که بیگانگان و اشغالگران جدید این بار با درسی که از نیروهای شوروی سابق آموخته بودند با چراغ وارد شده و خود را آمادۀ ماندن درازمدت در این سرزمین می نمایند. حضوری که با برنامه ریزی های آمریکا و یارانش طراحی و طالبان مجری آن گردیده بود تا محیطی مناسب را برای این حضور فراهم و راه را برای ایجاد خودکامگی آنان در منطقه کاملا هموارسازد. به همین دلیل بود که مردم افغانستان حکومت طالبان را با امنیت نسبی که برایشان به ارمغان آورده بود را غنیمت دانسته و علیرغم تمامی مشکلاتش پذیرا و در آغاز تا حدودی مورد حمایت قرار دادند. اما حکومت طالبان خود نمی دانست که آمده است تا محیط را برای اشغالگران بعدی آماده و زمینه را برای چپاول نیروهای خارجی جدید فراهم نماید. آنها نمی دانستند که ناخودآگاه به مأموریتی کوتاه و موقت اعزام شده و برای ماندن طولانی مدت به حکومت دست نیافته اند. بنابراین و با توجه به نا آگاهی شان از این واقعیت که در صورت پایان یافتن این ماموریت باید سریعا حکومت را به آیندگان واگذار و خود نابود و یا از شهرها و حتی از کشور فراری شوند، حتی در انجام مأموریتهای محوله- که اهم آن را در ذیل می خوانید- نیز تعجیل بسیاری می نمودند. البته نباید نادیده انگاشت که طرح جمع آوری سلاح از میان مردم و رزمندگان که موجب امنیت نسبی گردیده بود نیز از پیش زمینه های غرب و گردانندگان این خیمه شب بازی بود تا جمعیت ها و گروههای مسلح منسجمی وجود نداشته باشد تا در آینده بتواند برای اشغالگران جدید مزاحمت ایجاد نماید. اما اقدامات غرب عبارتند از: 1- از بین بردن وجهه و عملکرد مجاهدین و مبارزینی که طی سخت ترین سالهائی که بر افغانستان گذشت با افتخار جنگیدند .امروز جز آنان که شهید شده اند مانند شهید مزاری، احمد شاه مسعود و ... فرماندهان باقیمانده که روزی بر صدها مجاهد فرماندهی می نمودند آنچنان در انزوا قرار دارند که حتی بر اطرافیان خود هم تسلط ندارند. اما دشمن از پای ننشسته و یا آنان را مانند ژنرال داوود داوود، برهان الدین ربانی رئیس جمهور سابق و... یکی پس از دیگری به وسیله عوامل ناشناس به شهادت می رساند. هرچند مسئولیت شهادت بسیاری از آنها را طالبان می پذیرند و یا جایگاه آنان در طول جنگ و بعد از آن را مورد حملات تخریبی قرار داده اند. 2- گروهها و احزابی را که قدرت تشکیلاتی داشته و می توانستند در کمترین زمان ممکن از میان اقوام خود در صورت نیاز و اضطرار افرادی را سازماندهی و برای مقابله با هر دشمن خارجی آماده سازند را نابود ساخته و نسبت به یکدیگر بدبین سازند. لذا گروهها واحزابی که روزی با انگلیسی ها و روز دیگر با نیروهای اشغالگر شوروی سابق جنگیده بودند. امروز حتی توان اعتراض به اشغالگران جدید توسط نیروهای غرب و ناتو به سرکردگی آمریکا را ندارند. روزی یکی از مجاهدین و فرماندهان قدیمی به طور خصوصی می گفت: پسرم به من می گوید پدر شما از سالهای جنگ و مبارزه برای ما تعریف می کنید ولی باور آن سخت است چون اگر شما مبارز بودید چرا امروز مبارزه نمی کنید مگر اشغالگرها با یکدیگر تفاوتی دارند. اگر کمونیستها اشغالگر بودند، آمریکائیها وامپریالیستها هم همان کار را کرده اند. پس چرا علیه اینها نمی جنگید؟ وی آنگاه چند ناسزا نثار خودش نمود و گفت البته پسرم راست می گوید و اشغالگرها با یکدیگر تفاوتی ندارند. اشغالگر اشغالگر است یک روز در این لباس و روز دیگر در لباسی دیگر، این ما هستیم که تغییر کرده ایم. درباره سخنان این مجاهد بسیار اندیشه کردم. به این نتیجه رسیدم که سئوال کننده از این مجاهد در واقع پسرش نبوده بلکه این وجدان وی می باشد که او را به خاطر سکوت ناچاری در مقابل اشغالگران جدید سرزمینش مورد شماتت قرار می دهد. به علاه آنکه در افغانستان هنوز حرمت پدر و فرزندی همانگونه است که در قرآن مجید سفارش شده است . 3- اسلام را به وسیله مردمی که بیشترین داعیه را از دین دارند بدنام سازند. و چقدر هم در این ماموریت موفق بودند. شاید بتوان گفت که بیشترین موفقیت آنها در این بخش بوده است. زیرا آنها خواسته و یا ناخواسته همان کاری را انجام دادند که دقیقا از سوی دشمنان، خصوصا صهیونیست ها بر این دین مظلوم اعمال گردیده است، چرا که به قول معروف بد دفاع کردن بیش از خوب حمله نمودن موثر است و چه ضربه ای بر پیکر دین کاراتر و مهلک تر از وهن دین توسط به اصطلاح پیروان آن. طالبان با تعرف و برداشت نادرست شان از دین و اجرای بسیاری از آموزش های فرا گرفته از امرایشان که نه تنها کاملا با اسلام بیگانه، بلکه با هیچ یک از ادیان الهی و غیر الهی و حتی قوانین بشر متمدن نیز همخوانی نداشت بلکه در تضاد با همه آنان نیز بوده است. مانند بستن مدارس غیر دینی، ممانعت از تحصیل دختران، غیر ضروری بودن انتخابات و تبعیت محض از ملاعمر خلیفۀ مسلمانان و قتل و کشتار مخالفین به اتهام مخالفت با دین و خصوصا پرداختن به ظواهر دینی به جای احترام و پایبندی به اصول پویا و توانمند دین مبین اسلام برای چندین سال دوران حکومتشان بر افغانستان بر پیکر دین لباس وارونه پوشاندند. بهره برداری تبلیغاتی و سوء استفاده ابزاری از دین ضربه ای بود که حتی پی آمدهای آن تاکنون ادامه داشته و تا مدتهای طولانی نیز ادامه خواهد یافت. طالبان تلاش نمود تا از اسلام چهره ای ساخته شود که برای ترساندن و فراری دادن غیرمسلمانان از آن، تنها بردن نام طالبان کفایت نماید. اینگونه معرفی از دین بود که موجب شد تا آمریکا بتواند بعد از حادثۀ 11 سپتامبر و فرو ریختن برجهای دوقلوی تجاری در آمریکا توسط القاعده به سرکردگی بن لادن، دستگاه تبلیغاتی آمریکا با مترادف قرار دادن نام طالبان به عنوان تروریست های بین المللی و ایجاد یک کانال ارتباطی میان طالبان و القاعده موضوع حمله به افغانستان را در شورای امنیت سازمان ملل مطرح و با همراه نمودن برخی کشورهای همسو حمله به افغانستان به عنوان مأمن این دو گروه تروریستی را در دستور کار قرار دهد. هرچند که به زودی مشخص گردید که بحث مبارزه با تروریسم بهانه ای ست برای هدف بزرگتر آمریکا و همپیمانانش که همان حضور در منطقه و چپاول ثروت های نهفته و زیرزمینی افغانستان از یکسو و نزدیک شدن به مرزهای جمهوری اسلامی ایران از سوی دیگر به زعم خود با هدف کنترل نمودن از نزدیک کشورمان می باشد. از این روست که دیگر آمریکا یا یکی از اضلاع پیدایش طالبان نیازی به ادامه حیات آنان در افغانستان نمی بیند. اما این بدین معنا نیست که دو ضلع دیگر مثلث نیز به این پدیده و فرزند نامشروع احساس بی نیازی نمایند.هر چند خواهیم دید که پس از یک مدت کوتاه بار دیگر این احساس نیاز به طالبان برای آمریکا البته نه در قالب حکومت بلکه به شکلی دیگر خودنمائی خواهد نمود.

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: