قتل مردی که به دخترانش تجاوز میکرد
این دختران وقتی در جایگاه حاضر شدند تا شکایت خود علیه متهمان را مطرح کنند به جای اعلام شکایت جزییات زندگی پردردشان را توضیح دادند و گفتند چطور بهعنوان یک فرد بیهویت از ابتدای تولدشان در ایران زندگی کردند و حتی جرات شکایت از پدرشان را نداشتند.
روزنامه شرق: پس از قتل مرد افغان و بازداشت قاتل او، دختران افغان که بهعنوان اولیای دم در دادگاه حاضر شده بودند، مدعی شدند سالهای طولانی مورد آزار جنسی پدرشان قرار گرفتند و به همین دلیل از قاتل او شکایتی ندارند. این دختران وقتی در جایگاه حاضر شدند تا شکایت خود علیه متهمان را مطرح کنند به جای اعلام شکایت جزییات زندگی پردردشان را توضیح دادند و گفتند چطور بهعنوان یک فرد بیهویت از ابتدای تولدشان در ایران زندگی کردند و حتی جرات شکایت از پدرشان را نداشتند. در ابتدای جلسه محاکمه شفیعی نماینده دادستان در جایگاه حاضر شد و در توضیح کیفرخواست به قضات شعبه ۷۴ دادگاه کیفری استان تهران گفت: جسد مردی به نام حیدر حدودا ۴۰ ساله روز ۲۳ بهمن سال گذشته در حاشیه بزرگراه آزادگان پیدا شد. ماموران متوجه شدند جسد متعلق به مردی افغان است؛ آنها با آثار برجایمانده در محل حادثه توانستند اولیای دم را شناسایی کنند و مشخص شد آنها در جریان قتل حیدر بودند و خودشان موضوع را به پلیس گزارش ندادند. بررسیها نشان داد حیدر توسط چهار مرد به نامهای رضا، علی، عباس، رسول و همسر حیدر به نام شکیلا به قتل رسیده است. پلیس متوجه شد شکیلا آن روز در خانه خواهرش بوده و با همکاری پسران خواهرش و داماد او، حیدر را به قتل رساندهاند. نماینده دادستان ادامه داد: «متهمان بعد از شناسایی از سوی پلیس بازداشت شدند و در بازجوییها به قتل اعتراف کردند. آنها جزییات را شرح دادند و صحنه قتل نیز بازسازی شد.» دختران چه گفتند در ادامه دختران مقتول یک به یک در جایگاه حاضر شدند؛ آنها که هیچکدام اوراق هویتی و سواد ندارند به جای شکایت از قاتلان پدرشان از زندگی پردرد خود و ظلمی که در سالهای زندگیشان بر آنها رفته بود گفتند. اولین دختری که در جایگاه حاضر شد سحر ۲۷ساله بود او گفت: اگر پدرم کشته شد به خاطر کارهای خودش بود؛ او خیلی ما را اذیت میکرد و به ناموس همه چشم داشت، او به هیچ چیز اعتقاد نداشت و هیچکس را دوست نداشت. ما هم جایی را نداشتیم که شکایت کنیم و کسی را نداشتیم که از ما حمایت کند. قبل از اینکه ازدواج کنم، پدرم شبها به سراغم میآمد و آزارم میداد، بچه بودم و نمیدانستم باید چه کنم. بعد که ازدواج کردم از دست پدرم راحت شدم او خیلی آدم بدی بود و به خاطر بدیهای خودش کشته شد. به همین دلیل هم نمیخواهم قاتلانش مجازات شوند. سپس عزیزه دختر ۱۷ ساله در جایگاه حاضر شد؛ او که بیشترین آزار را از سوی پدرش دیده بود گفت: وقتی که بچه بودم پدرم شبها به سراغم میآمد و اذیتم میکرد، وقتی ازدواج کردم بارها مورد آزار جنسی پدرمان قرار گرفته بودم. البته من تنها قربانی پدرم نبودم خواهرانم و حتی برادر ۱۲سالهام هم از دست او در امان نبودند. خیلی بچه بودم و نمیدانستم باید چه کنم؛ بهخصوص اینکه پدرم مردی عصبانی بود و خیلی ما را کتک میزد. تنها حامی ما مادرم بود، او خودش را جلوی پدرم میانداخت تا وقتی پدرم کتک میزد آسیب کمتری به ما برسد. شبها هم سعی میکرد پدرم را در اتاق پیش خودش نگه دارد. از دست پدرم عاصی شده بودیم زندگی برایمان سیاه بود. ۱۲ساله بودم که پدرم در قبال گرفتن مبلغی پول من را شوهر داد. یک سال بعد بچهای به دنیا آوردم و پدرم زیر پای شوهرم نشست تا مرا طلاق دهد. بالاخره طلاقم را گرفت و دوباره به خانه پدرم برگشتم. در یک خیاطی چرخکار بودم و کار میکردم. دوباره آزارهای پدرم شروع شده بود، خسته به خانه میرسیدم و وقتی میخواستم بخوابم پدرم به سراغم میآمد و آزارهایش را شروع میکرد. من که بزرگ شده بودم میدانستم باید مقاومت کنم. فریاد میزدم و با پدرم دعوا میکردم، او کتکم میزد میگفت باید به حرفش گوش کنم اما من مقاومت میکردم و او با کمربند دنبالم میکرد. مادرم خودش را جلو میانداخت که من آسیب نبینم. گاهی تا صبح من را کتک میزد. عزیزه ادامه داد: بعضی وقتها پدرم از من پول میخواست و میگفت باید با مردان غریبه رابطه برقرار کنم؛ خودش چند پیرمرد را که از دوستانش بود به خانه میآورد و از من میخواست با آنها رابطه داشته باشم اما من مقاومت میکردم، او چندین بار من را به خاطر این مقاومتها با پایپ سوزاند. هر روز صبح سر کار میرفتم و چند ساعتی روی میز کارم میخوابیدم. چون پدرم شبها یا سراغ خودم میآمد یا سراغ ثریا خواهر ۸ سالهام میرفت یا برادر ۱۲ سالهام را آزار میداد. آنها نمیدانستند چطور باید از خودشان دفاع کنند. هر وقت صدای فریاد ثریا یا برادرم علی را میشنیدم از خواب میپریدم و برای کمک به سمت آنها میرفتم. چون هیچ اوراق هویتی هم نداشتیم کسی به حرفمان گوش نمیکرد. فقط مادرم بود که از ما دفاع میکرد. زن ۱۷ساله سپس آثار سوختگی روی دستانش را به قضات نشان داد و گفت: نتیجه مقاومت من در برابر پدری که میخواست تجاوز کند این آثار سوختگی است. پدرم خیلی من را میزد و میسوزاند. او برادر ۱۲سالهام را معتاد به شیشه کرد و به ثریا هم شیشه میداد که بکشد تا نتواند در برابرش مقاومت کند. برعکس دختران که عاشق پدرشان هستند من از پدرم متنفر بودم. ما در ایران به دنیا آمدیم اما چون مجوز نداشتیم نتوانستیم درس بخوانیم و برده پدرمان شدیم. در این مدتی که او فوت شده حتی یکبار هم سر خاکش نرفتم و تازه به آرامش رسیدهام. مرگ حق او بود. درخواست دارم برای کمک به ما مادرم را آزاد کنید؛ او برای دفاع از من این کار را کرد. شرح قتل از زبان متهمان سپس رضا متهم ردیف اول که داماد باجناق مقتول هم هست در جایگاه قرار گرفت، او گفت: من اتهامم را قبول دارم و با همکاری برادران زنم دست به این قتل زدم. البته من از ماجرای تجاوز حیدر به دخترانش خبر نداشتم اما روز حادثه وقتی که میخواستم با برادران همسرم سر کار بروم دیدم فاطمه خواهرزن ۱۲سالهام گریه میکند. او خیلی ترسیده بود و بدنش میلرزید. محکم به مادرش چسبیده بود و حرف نمیزد. از مادرزنم پرسیدم چه شده جواب نداد. فاطمه لباس مدرسه به تن داشت و کیفش هم روی دوشش بود. فکر کردم کسی در خیابان اذیتش کرده است دوباره اصرار کردم، مادرزنم گفت وقتی که فاطمه در اتاق بود حیدر به او حمله کرد و قصد تجاوز داشت اما فاطمه فرار کرد. خیلی ناراحت شدم. به شکیلا همسر حیدر و خاله همسرم گفتم، چرا به شوهرت اجازه میدهی این کارها را بکند؟ آنوقت بود که شکیلا گفت دختران خودش هم مورد آزار حیدر قرار میگیرند و کاری از دستش برنمیآید. آنقدر عصبانی بودم که کنترل خودم را از دست دادم به سراغ حیدر رفتم و با او دعوا کردم بعد با کمک برادران همسرم او را کشتم. این مرد درباره نحوه قتل گفت: من دستانش را گرفتم شالی را از زیر گلویش رد کردم و به پشت گردنش آوردم بعد علی شال را کشید عباس و رسول هم روی پا و کمرش نشستند تا اینکه جان باخت. ما ۳۰ سال است در ایران زندگی میکنیم. چون در افغانستان امنیت نبود و ناموسمان در امان نبود به ایران آمدیم آنوقت خودی به ناموسمان تجاوز کرد. او باید میمرد البته قبول دارم که مرتکب جرم شدیم اما حیدر آدم کثیفی بود. در ادامه سایر متهمان هم در مورد اتهامی که به آنها وارد شده بود از خود دفاع کردند. آخرین متهم شکیلا همسر ۳۵ ساله حیدر بود، او گفت: حیدر برای ما زندگی نگذاشته بود یک لحظه از دستش آرامش نداشتم. سعی میکردم بچهها نزدیکش نباشند. شکایت هم نمیتوانستم بکنم. البته من در قتل نقشی نداشتم اما وقتی فرزندان خواهرم به سراغش رفتند تا بکشندش مقاومت نکردم.