" اصلیکردن اختلافاتداخلی خیانت است "
دبیرکل جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی گفت: اگر اندیشمندان ما نتوانند تحلیل درستی از شرایط داشته باشند و اختلافات داخلی و مسائل فرعی را مساله اصلی خود بدانند، باید با قاطعیت گفت خیانت بزرگی را به مردم، جمهوری اسلامی و حرکت رو به پیشرفت و تکامل انقلاب اسلامی داشتهاند.
جام جم آنلاین: بسیاری از صاحبنظران و تحلیلگران مقطع فعلی را یک نقطه عطف در تاریخ منطقه و جهان و از این رو در تاریخ بشر میدانند که ابعاد آن باید مورد دقت و بررسی و واکاوی هرچه بیشتر قرار گیرد. قرار گرفتن نظام سلطه غرب در برابر دو موج همزمان و سنگین بیداری اسلامی و جنبش ضد سرمایهداری در غرب و مشکلات بسیار جدی در نظام اقتصادی و اجتماعی غرب وضعیت خاصی در جهان را رقم زده و گویی جهان در آستانه تولدی نو قرار گرفته است. حسین فدایی ، دبیرکل جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی و نماینده تهران در مجلس شورای اسلامی از جمله افرادی است که وضعیت فعلی را نیازمند فهم و درک هرچه بهتر میداند و معتقد است جهان در یکی از نقاط عطف تاریخ خود قرار گرفته است و برای ورود به مرحله جدید باید به شرایط و الزامات آن مجهز بود. گفتوگوی ما با او در این باره را پیشرو دارید. این روزها تحولات مختلفی در مناطق مختلف جهان رخ میدهد که هر کدام به تنهایی جای تحلیل و توجه زیادی دارد. از بیداری اسلامی در تونس، مصر، لیبی، یمن و بحرین گرفته تا گسترش جنبش فتح والاستریت در آمریکا. از این رو در یک مقطع خاص تاریخی قرار داریم، شما شرایط بینالمللی را چگونه دیده و ارزیابی میکنید؟ به نظر من، در مسیر تاریخ بشر، نقاط عطفی وجود دارد که آن نقاط عطف، شرایط پیشرو را از گذشته متمایز میکند و در واقع شکل دهنده مسیر آینده است. درک نقاط عطف، اهمیت بسیاری دارد و اگر جامعهای در یک مقطع خاص تاریخی قرار بگیرد و نتواند آن شرایط را به خوبی درک کند و جهت گیری درست را انتخاب کند، ممکن است مسیر غلطی را بپیماید که آن مسیر در سرنوشت کلی بشر اثر منفی به جا میگذارد. به نظر من، ما در حال حاضر، در یکی از مهمترین نقاط عطف تاریخ بشر قرار داریم. تجربه حاکمیت بیش از 400 ساله اندیشه مادی در غرب، منجر به شکل گیری یک نظام جامع شده که امروزه ما آن را با عنوان «نظام سلطه» میشناسیم. این نظام مجموعهای از تئوریها و ساختارها برای اداره جامعه و جهان است که امروزه ما اصلیترین نمود آن را در ساختار «لیبرال دموکراسی» یا «لیبرال سرمایهداری» میبینیم. نظام سلطه، در حوزه نظامسازی، در حکومتهای سرمایهسالار مانند نظام آمریکا و کشورهای اروپایی تجلی یافته است. هرچند که نمود قبلی نظام سلطه در شکل نظام سوسیالیستی هم دیده میشد. البته هر دوی این نظامهای حکومتی، دینگریز، سکولار و لائیک هستند و خود را جایگزین خدا برای اداره جامعه و فرد میدانند و باور دارند که میتوانند بشر و جامعه را منهای دین هدایت کنند. ما اولین چالش جدی «نظام سلطه» را با فروپاشی نظام سوسیالیستی، همزمان با شکل گیری انقلاب اسلامی، شاهد بودیم و اکنون هم وارد مقطعی شدهایم که افول نظام سلطه در آن کاملا مشهود است. اگر اندیشمندان، تحلیلگران، فرهیختگان و سیاستمداران نتوانند این مقطع تاریخی را خوب تحلیل کنند، ظلم بزرگی به ملت ایران و انقلاب اسلامی کردهاند؛ چرا که انقلاب اسلامی، با اعتقاد بر این که آن کسی که خالق هستی انسان است، بهترین هدایتگر او هم هست، به میدان آمد تا با نفی دو اندیشه سوسیالیستی و سرمایهداری، راه سومی را برای نجات بشر، نشان دهد. ظهور و بروز اندیشه توحیدی در دوران حاضر در مشی و مرام امام خمینی(ره) جلوهگر شد و منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی در ایران گردید. ملتی در گوشهای از این دنیا بر حق ایستادند و به برکت ایستادگی بر حق، بازیگر و هدایتگر اساسی در معادلات جهانی شدند و امروز شاهد آن هستند که نظام حاکم بر آمریکا در اوج قدرت، در حال فروپاشی است. شما از افول قدرت آمریکا به عنوان نماد اصلی نظام سلطه در روزگار ما صحبت کردید، اما در نظر بسیاری افراد و به لحاظ برخی شاخصها، آمریکا همچنان قدرت اول اقتصادی، نظامی و علمی دنیاست. این افول در اوج به چه معناست؟ نظام حاکم بر آمریکا در شرایط سختی به سر میبرد که در هیچ مقطع تاریخی چنین نبوده است. این نظام سیاسی، در ظاهر به اوج خود رسیده و دیگر حرفی برای گفتن ندارند؛یعنی به لحاظ اندیشه و به لحاظ نهادسازی، به انتهای مسیرشان رسیدهاند و هر آنچه تاکنون در چنته داشتهاند به میدان آوردهاند. اگر شعار لیبرال دموکراسی سر دادهاند، اگر آوای آزادی سر دادهاند، اگر دم از کرامت انسانی زدهاند و مردمسالاری را در بوق و کرنا کردهاند، اکنون دیگر به پایان خط رسیدهاند. آنها هر چه سرمایه داشتند را به کار گرفتند تا فکر و اندیشه خود را عینیت ببخشند. یعنی اکنون چنین به نظر میرسد نظام سلطه به لحاظ امکانات مادی و نظامی و رسانهای، موقعیت کم نظیری در طول تاریخ دارد؛ اما واقعیت این است که در عین اینکه در اوج هستند به طور محسوس از درون، روند افول و فروپاشی را شروع کردهاند. حال اگر اندیشمندان ما نتوانند تحلیل درستی از شرایط داشته باشند و در تحلیل مسائل سیاسی ـ داخلی این تحولات را نادیده بگیرند و اختلافات داخلی و مسائل فرعی را مساله اصلی خود بدانند، باید با قاطعیت گفت خیانت بزرگی را به مردم، جمهوری اسلامی و حرکت رو به پیشرفت و تکامل انقلاب اسلامی داشتهاند و در واقعیت موضوع، کمکی بوده اند برای نظام سلطه که بیشتر استمرار حیات داشته باشد. ما اگر بتوانیم با درک درست از وضعیت کنونی جهان و وضعیتی که در چند ماه اخیر در کشورهای اسلامی رخ داده و بیداری اسلامی شکل گرفته است، مسیر جدیدی را با وحدت و انسجام در مسیری که رهبر خردمند انقلاب برای همه مسلمانان و مستضعفان عالم ترسیم کرده، دنبال کنیم، قطعاً مسیر بشر تغییر خواهد کرد و زمینهساز شکلگیری تمدن بزرگ اسلامی خواهیم بود و قدرت مسلمانان روزبهروز افزون خواهد بود. در ادامه این مسیر، کشورهای اسلامی از زیر سلطه حکومتهای مستبد خود و نظامهای استکباری نجات خواهند یافت. این همان مشی است که امام خمینی (ره) در طول حیات پربرکتشان ترسیم میکردند. اکنون فرصت تاریخی برای محرومان و مسلمانان عالم به وجود آمده که باید آن را با قوت و وحدت دریابند و از آن در جهت رشد و تعالی امت اسلامی استفاده کنند. به نظر شما شاخصها و عناصر اصلی افول نظام سلطه و قدرت آمریکا چیست؟ در حوزه نظری تمام شعارهایی که نظام سلطه داده، به روشی برای مردم دنیا، دروغ بودن، و بیمحتوا بودن آنها روشن شده است. مردم دنیا به روشنی دریافتهاند که مبحث مردم سالاری آمریکا و غرب یک فریب بوده است. بحث مقابله با تروریسم شعاری پوچ و بیمحتوا بوده است. طرفداری از حقوق بشر، مستمسکی دروغین برای فشار به دیگر کشورها بوده و بحث کرامت انسانی، صرفاً شعار پررنگ و لعاب برای فریب ملل دنیا بوده است بنابراین در عرصه نظری سران غرب آنچه شعار و ایده جذاب و فریبنده داشتهاند در صحنه اجرا و عمل تناقضات خود را نشان داده و بیمحتوایی و دروغ بودن سخنان آنها برای مردم جهان و حتی خود مردم ایالات متحده عیان شده است. اکنون که کسانی به عنوان نمایندگان 99 درصد جامعه آمریکا و غرب در مقابل مراکز مالی آمریکا و اروپا جمع میشوند و میگویند ما نمیخواهیم یک در صد بر ما 99 درصد حکومت کند، نشان از آن دارد که شعارها و «رویای آمریکایی» اعتبارش را نه فقط در بین مردم خاورمیانه و آفریقا که در بین مردم غرب هم از دست داده است و به همین دلیل است که مشاهده میکنیم هر چه از جنبش والاستریت میگذرد، اقبال عمومی و عمق شعارهای آن بیشتر میشود و نحوه برخورد خشن نظام سلطه را هم که با این افراد شاهد هستیم. از لحاظ نظامی هم نمونههای افول قدرت نظام سلطه هویدا شده است. در گذشته، آمریکاییها با یک تلفن، حکومتی را در هر نقطه از جهان جابه جا میکردند، ولی میبینید که ماهها و سالهاست در عراق، افغانستان و برخی دیگر از نقاط جهان سرمایهگذاری کرده و میکنند، هزاران کشته میدهند و لیکن موفقیتی به دست نمیآورند و مجبور هستند برای کنترل تلفات خود بدون دستاوردهای خاص منطقه را ترک کنند یا به مذاکره با امثال طالبان رو بیاورند. در بعد اقتصادی ابعاد ماجرا روشن تر است. بزرگ ترین بدهکار اقتصادی دنیا در حال حاضر، نظام حاکم بر آمریکا با بیش از 15.5 هزار میلیارد دلار بدهی است. از سویی دیگر کشوری مثل چین با رشد اقتصادی چشمگیر خود، در حال نابودسازی تولید در آمریکاست. خود حاکمان آمریکا، متوجه این مساله هستند و برای همین است که دعواهای آنها در کنگره درباره شیوه حل مشکلات اقتصادی به حد تنش رسیده است. لذا در دنیا به دنبال حادثه آفرینی و حادثه سازی هستند تا بلکه با فرار به جلو، راه فراری برای نجات خود، دست و پا کنند و الا آنها میفهمند که در حال افول و فروپاشی هستند و بسیاری از اندیشمندان و متفکرینشان در اعتراف به این واقعیت، تصریح دارند. همه این ناکامیها در حوزههای نظری و عملی، نشان دهنده آن است که نظام سلطه به سمت افول است و متقابلاً مسلمانان در حال تقویت و ایجاد یک ظرفیت جدید در دنیا و جهان اسلام هستند. جنبش «فتح والاستریت» یکی از صحنههای تازه دنیاست که میتواند نمایش افول آمریکا را تکمیل کند. اما برخی در دستهبندی افرادی که به خیابان آمده اند و میکنند که 99 درصد هستند، میگویند اینها متشکل از عدهای جماعت همیشه معترض از جمله هیپیها و سوسیالیست هستند و لذا به نظر میرسد این حرکت زودگذر و بینتیجه خواهد بود. نظر شما در این باره چیست؟ فدایی: اکنون که کسانی به عنوان نمایندگان 99 درصد جامعه آمریکا و غرب در مقابل مراکز مالی آمریکا و اروپا جمع میشوند و میگویند ما نمیخواهیم یک در صد بر ما 99 درصد حکومت کند، نشان از آن دارد که شعارها و «رویای آمریکایی» اعتبارش را نه فقط در بین مردم خاورمیانه و آفریقا که در بین مردم غرب هم از دست داده است و به همین دلیل است که مشاهده میکنیم هر چه از جنبش والاستریت میگذرد، اقبال عمومی و عمق شعارهای آن بیشتر میشود اقتصاد آمریکا مانند فضای مجازی است، یعنی روی اعتبارات مجازی دور میزند. بانکها، بیمه ها و نهادهای اقتصادی بر اساس اسناد مجازی و غیرواقعی، اقتصاد آمریکا را رقم میزنند. اقتصاد این کشور چندان واقعیت و عینیت ندارد این فضای مجازی است که در حوزه اقتصاد، معاملات ایالات متحده را تعیین میکند. مردم نیز متوجه این موضوع غیر واقعی شدهاند و در واقع این پوچی را احساس کردهاند. مردم احساس میکنند در این سیستم به آنها ظلم شده و مورد تحقیر قرار گرفتهاند. هویت انسانی شان مصادره شده و از بین رفته است و لذا واکنش نشان میدهند. مناسب است به درستی معترضان را تحلیل کنیم. آن دسته بندی که شما مطرح کردید متعلق به رسانههایی است که خود در مدار نظام سلطه میچرخند. شاید آن افراد که شما گفتید هم در میان معترضان باشند، لیکن خیل عظیمی از فرهیختگان دانشگاهی، اندیشمندان، نخبگان و صاحبان اندیشه در جنبش 99 درصدی فتح والاستریت حضور دارند و از آن حمایت میکنند. شما اگر به تحلیلهای صاحب نظریان و اندیشمندان مستقل آمریکا دقت کنید، میبینید که آنها از سالها قبل این موضوع را پیش بینی و گمانه زنی میکردند و به طور مستمر در کتابها و مقالات خود نسبت به وقوع چنین اتفاقی هشدار داده اند. اکنون شاهدیم که این پیشبینی و تحلیل ها، واقعیت عینی یافته است. تصور میکنید جنبش فتح والاستریت موجب فروپاشی فوری نظام استکباری آمریکا خواهد شد یا اینکه این فروپاشی در طول زمان رخ خواهد داد؟ بر اساس تحلیل های موجود، افراد حاضر در صحنههای اعتراضی نیویورک، انگیزههای متفاوتی دارند. تحلیل گران در تحلیل موضوع دو دسته هستند. یک عده از تحلیل گران، که طیف وابسته به دموکراتها هستند، معتقدند معترضان در مقابل حرکت جمهوریخواهان تندرو در تشکیل «تی پارتی» به صحنه والاستریت آمدهاند و این اعتراض برد انتخاباتی برای آنها دارد و لذا در کوتاه مدت هم این اعتراض جمع میشود. اما گروهی دیگر از تحلیلگران معتقدند، جنبش فتح والاستریت یک اتفاق عمیق در ساختار اجتماعی آمریکاست، در عین حال که ممکن است، جنبش والاستریت در کوتاه مدت به نتیجه نرسد، ولی خود آگاهی ای را با خود برای جامعه آمریکایی به همراه میآورد که در بلندمدت زمینه را برای فروپاشی نظام سلطه به وجود میآورد. در تایید سخن این دسته از تحلیلگران باید بگوییم که نوع شعارهای معترضان نشان میدهد که یک تحول فکری مهم درجامعه غربی به وجود آمده است. جامعه غربی که پیش از این سرگرم بگومگوهای حزبی بود، اکنون فهمیده است که این حزب و آن حزب و جنجالهای فیمابین آنها، فریبی بوده برای اینکه واقعیت پشت صحنه پنهان بماند. یک کانون سرمایه داری در پشت صحنه به وسیله کارتلها، شرکتهای بزرگ، تراستهای سرمایه داری و... در حال اداره محیط سیاسی در غرب است. مردم اروپا و آمریکا بتدریج به باطل بودن بگومگوهای داخلی خود پی برده و میبرند. اکنون یک جریان اجتماعی ـ فکری عمیق در حال شکلگیری است و روز به روز هم در حال گسترش است. پس به نظر شما جنبش فتح والاستریت، حرکتی در جهت نفی پایههای نظام لیبرال دموکراسی در آمریکا و اروپاست. حال نظام سلطه چه واکنشی در مقابل این جریان خواهد داشت؟ ببینید، نظام سلطه تلاش میکند به هر روشی که میتواند این جریان را کنترل کند. طبیعی هم هست، چرا که اگر کنترل نداشته باشد، هستی و حیات نظام سلطه در معرض نابودی خواهد بود. براین اساس، حتماً سیاست سرکوب و استفاده از ابزارهای فریب و نظامیگری را در دستور کار دارند. البته به موازات، برای حفظ خود، جنبشهای موازی و جانشین را نیز طراحی خواهند کرد تا روند بیداری آمریکایی را دستخوش انحراف نمایند. در کنار آن احتمال ایجاد یک جنگ مجازی در جایی دیگر هم وجود دارد. لذا در فضای سیاسی ـ اجتماعی آمریکا، افراد روشن بین باید با عمق بخشی به جنبش خود، مراقبت کنند که از سوی نظام سلطه فریبی به آنها تحمیل نشود و حرکت جدید آنها به مسیر انحرافی نرود. در بحثهای خودتان به رشد اقتصادی چین به عنوان یکی از نشانههای افول قدرت اقتصادی آمریکا اشاره کردید، اکنون چین مائوئیستی معتقد است میتواند مدل جایگزین نظام آمریکا و غرب باشد، یا جمهوری اسلامی ایران نیز با توجه به رشد و پیشرفت 30 سال گذشته و موضوع بیداری اسلامی، خود را به عنوان جایگزین جدی و اصلی برای اداره نظام بینالملل معرفی میکند، در ردههای پایین تر حتی ترکیه نیز چنین ادعایی را مطرح میکند. چرا تصور میکنید که انقلاب اسلامی، میتواند جایگرین مناسبی برای در آینده جهان باشد؟ اندیشه اسلامی، اندیشهای است که مطابق با فطرت انسان هاست و با سازمان وجودی انسان سازگاری دارد. زیرا آن را خالق هستی طراحی کرده است. قدرتهای استکباری در طول تاریخ تلاش کردهاند، نگذارند انسانها به خدا برسند و خداطلب و حق جو و کمال خواه شوند، دقیقاً عکس آن چیزی که فطرت الهی تاکید دارد. خدا برای نجات بشر راه را روشن کرده و طبیعی است که اگر ما به قدرت لایزال الهی متصل شویم، پیروز این میدان حق و باطل خواهیم بود. این موضوع در حوزه نظری به آسانی قابل اثبات است. در حوزه عملی هم هر امت و ملتی، نسبت به شعارهای ملت ایران و انقلاب اسلامی آگاه و توجیه شود، به سرعت مجذوب و حامی او میشود. بنابراین اگر بتوانیم شعار انقلاب اسلامی را به گوش جهانیان برسانیم، همه ملتها بر اساس فطرت خداجوی خود و آن چیزی که در عمل میبینند اقبال روزافزونی نسبت به اسلام خواهند داشت. شما تأکید دارید که انسانها بر اساس فطرت الهی خود، تکوینا به ارزشهای متعالی گرایش دارند که در نظام ما مشهود است؛ حال سوال اینجاست که چطور تصور میکنید آن فردی که در جنبش فتح والاستریت آمریکا خواستار فرو ریختن نظام لیبرال سرمایهداری است، الگو و مدل اسلامی را میپذیرد و یا حتی در کشورهای اسلامی که قرابت بیشتری به ما دارند مانند تونس، مصر و... الگوی ترکیه را نسبت به الگوی جمهوری اسلامی بیشتر نپسندند؟ ببینید؛ انسان اساسا کمالطلب، کمالخواه، آزاد، ضدظلم و عدالتخواه خلق شده است. تمام تبلیغات نظام سلطه نیز بر این محور قرار گرفته که فطرت انسانها از مسیر اصلی خود خارج شود. اما وقتی مردم متوجه شدند و در مسیر درست قرار گرفته و به سمت بیداری گرایش پیدا کردند تلاش میکنند به حقوق حقه خود برسند. ممکن است در طی این مسیر، در مصداقها اشتباه کنند، ولی کافی است این حرکت کمالخواهی، آزادیخواهی، استقلالخواهی و ضدظلم، شکل بگیرد. به میزانی که بتوانیم روشنگری کنیم و تبلیغات صحیح را منتقل کنیم، قطعا توفیق بیشتری به دست خواهیم آورد. انسان اگر عقلانیتش به مرحلهای برسد که بتواند روی منطق و اصول بایستد قطعاً موحد میشود. حال انسانی که در اصل، موحد خلق شده است تلاش میکند موانعی که او را از مسیر حق و توحید باز میدارد را رفع کند. اگر بتواند این عقل را از بندگی غیر خدا رها سازد حتماً گام به گام به سوی حق میرود. آیا مسیر هر انسان موحدی منتهی انقلاب اسلامی میشود؟ ما باید از نمادهای عینی که در انقلاب اسلامی داریم استفاده کنیم تا باور را در افراد به وجود بیاوریم. ما در انقلاب اسلامی وقتی میگوییم امام خمینی(ره) الگو و شاخص ماست، مردم امام را میبینند. آنها وقتی انسان وارستهای را در اوج قدرت میبینند که حکومت را در اختیار دارد و در عین حال بندگی خدا را میکند، تعلق به دنیا ندارد و تمام تلاشش این است که به محرومین و مستضعفین خدمت کند، ضدظلم و استکبار است، باور میکنند. آنها در همین حال مسیر انقلاب اسلامی را هم میبینند که همین خط را به تاسی از امام(ره) جلو میبرد. دنیا میبیند که نظام سلطه یا تمام ظرفیت و توانش تلاش دارد که انقلاب اسلامی را سرکوب کند و انقلاب و رهبری آن حاضر نیست دست از حمایت مستضعفان بر دارد، حاضر نیست دست از حمایت از مردم مظلوم فلسطین و جنبش حماس و مردم عزیز لبنان و حزبالله مظلوم بردارد و علی رغم همه مشکلات، حمایت از مظلومان را مد نظر دارد، حتماً انقلاب اسلامی را باور میکنند و این باور در رفتار آنها اثر خواهد گذاشت. این در صورتی است که تصویر درستی از الگوی ما در محیط بیرونی وجود داشته باشد؛ اما اکنون یک تصویر ساختگی از انقلاب اسلامی در جهان در حال عرضه است، پیرایههایی همچون اینکه جمهوری اسلامی، نظام مردم سالار را باور ندارد یا به حقوق زن، توجه ندارد و.... با این پیرایههای ساختگی آیا میتوانیم انقلاب اسلامی را به خوبی در جهان مطرح سازیم؟ فدایی: اقتصاد آمریکا روی اعتبارات مجازی دور میزند. اقتصاد این کشور چندان واقعیت و عینیت بیرونی ندارد. مردم متوجه این موضوع و واقعیت غیر واقعی شده و این پوچی را احساس کردهاند. مردم احساس میکنند در این سیستم به آنها ظلم شده و مورد تحقیر قرار گرفتهاند. پیرایهها را چه کسی ساخته است؟ پیرایهها ادعای نظام سلطه است.. تبلیغ دروغین نظام استکبار است، ما که آنها را قبول نداریم. نظام سلطه تلاش میکند به ما بگوید، انقلاب اسلامی با آزادی، حقوق بشر و غیر آن سروکار ندارد و تروریست است. 30 سال است که اینگونه تبلیغ میکند لیکن مردم دنیا در صحنه و عمل میبینند که انقلاب اسلامی، خود شهیدان بسیاری را به واسطه گروههای تروریستی دستساز آمریکا از دست داده و قربانی تروریسم آمریکایی و اسرائیلی است و در عین حال باز هم این انقلاب، از مظلومان عالم دفاع میکند. بر عکس مردم دنیا میبینند که نظام سلطه چگونه در حال سرکوب مخالفین خود و لشکرکشی به عراق، افغانستان و کشورهای اسلامی است، زندانها و شکنجه گاههای آنچنانی راهاندازی میکند، تروریسم دولتی راه میاندازد، القاعده را شکل میدهد و.... مردم دنیا همه این اقدامات کثیف و استکباری را میفهمد و میبیند. مشاهده میکند که ادعاها و شعارهای نظام سلطه، جز دروغ و فریب نیست و انقلاب اسلامی صادقانه بر مواضع اصولیاش ایستاده و مسیر رشد و تعالی را طی میکند. درست است که جمهوری اسلامی میتواند در عرصه نظری و ارائه مدل و الگو یک فرصت پیش روی جامعه جهانی است، اما اگر بر اساس واقع نگری نگاه کنیم میبینیم که نظام ما هم در داخل با چالشهایی مثل مفاسد اقتصادی مواجه هست و حتی تقابل آن با نظام سلطه در نزد برخی به درستی درک نشده است، حتی برخی در درون حاکمیت به دنبال ارتباط با نظام سلطه هستند، آیا موضوعاتی از این دست میتواند چالشی برای ارائه بینالمللی الگوی انقلاب اسلامی باشد؟ امام(ره) فرمودند: «آمریکا، شیطان بزرگ است»؛ شیطان موجودی است که دائم دعوت به دنیا میکند. هر فکر، اندیشه، عنصری و جریانی که ما را دعوت به دنیا کند، دعوت به شیطان است، هر چند مقدس باشد. البته بسیاری هستند که به علت آموزش در فضای گفتمانی غرب، تعلق خاطری به غرب پیدا کرده اند و نمیتواند و نمیخواهند باور کنند که ماهیت غرب که لیبرال سرمایهداری است، یک ماهیت انحرافی و شیطانی است. هر فرد، یا جریانی که در داخل به فساد و قدرتطلبی و دنیاطلبی روی آورد و حاضر شود در داخل کشور برای رسیدن به قدرت، اعمال خلاف شرع مقدس و قانون را مرتکب شود، همان اندیشه غربی را ادامه میدهد و در حوزه باطل گام بر میدارد و در جدال حق با باطل در جبهه مقابل قرار خواهد داشت. البته جدال حق با باطل، جدال دیرینهای است که انسان از بدو خلقت با آن مواجه بوده است و در نهایت بر اساس وعده الهی غلبه با جریان حق خواهد بود. بنابراین اگر در داخل عدهای اینگونه که گفتید عمل میکنند اولاً به لحاظ فکری تعلق خاطر به گفتمان غرب دارند، ثانیاً عموما در آن محیط فکری آموزش دیدهاند، ثالثاً دعوت به دنیا، هواپرستی، دنیاطلبی و دنیاخواهی میکنند. در مقابل این جریان که جریان باطل نام دارد، جریان حق را مشاهده میکنیم که طرفدار آزادی، عدالت، کرامت انسانی، خدمت به محرومین و مستضعفین است که در شعارهای انقلاب اسلامی، امام(ره) و اکنون رهبر معظم انقلاب متبلور است. این که میگوییم جریان فکری غرب، جریانی شیطانی است، معنای آن، این نیست که این فقط در غربیها وجود دارد، خیر، سمبل و رأس آن آمریکاست و الا ممکن است این فکر و اندیشه در فکر برخی از ساکنین جغرافیایی کشور ایران نیز باشد و از آن طرف برخی از انسانهای حق طلب در میان مردم آمریکا وجود داشته باشند. یعنی در صفآرایی حق و باطل، جمهوری اسلامی ایران، به عنوان پرچمدار حق و آمریکا و غرب پرچمداری جریان باطل را به دست دارند. حال به میزانی که این آرایش شفاف شود پیروزی حق سریعتر و حتمیتر خواهد بود. و زمانی که فضا غبارآلود باشد و جداسازی حق و باطل مشکل، امکان پیروزی حق زمانبر خواهد بود. نکته مهم در این فضا که خوشبختانه در حال شفافتر شدن است، هم موضع شدن مخالفین و معاندین جمهوری اسلامی ایران است، که دلیل آن دنیاطلبی و قدرتطلبی است. شاید برخی از این مخالفین و معاندین فعلا به صورت ارگانیک ارتباط تشکیلاتی با هم نداشته باشند، اما به دلیل مبانی مشترک مادی و تعلقات فکری که دارند مواضع مشترکی میگیرند و در آینده به هم گره میخورند. شما نگاه کنید انقلاب اسلامی از لبنان، غزه و فلسطین دفاع میکند؛ از کشورهای اسلامی و بیداری اسلامی دفاع میکند، حال چه کسی با موضوع مخالف است؟ روشن است؛ آمریکا، ضد انقلاب، جریان فتنه و جریان انحرافی مخالف هستند. مناسب است که این هم آوایی و هم موضعی جریانها از نظام سلطه تا جریان فتنه و انحراف را روشنتر و شفافتر به افکار عمومی داخلی بینالمللی عرضه کنیم. این شفافیت یک فرصت تاریخی است که اگر در مقابل نظام سلطه خوب عمل کنیم و کارآمدی داخلی را افزایش دهیم، نقش تاریخی خود را به خوبی ایفا کردهایم. اکنون بسیاری افراد در داخل و خارج هستند که خود را متعلق به گفتمان و اندیشه انقلاب اسلامی میدانند، و به دنبال تبیین موضوع هستند، چگونه میتوان در این عرصه مدلسازی و الگوسازی کرد و پاسخگوی جامعه نیازهای بینالمللی باشیم؟ اینجا باید نقش بی بدیل رهبری و ولی امر را مدنظر داشته باشیم. باید بدانیم که اگر هدایتهای عالمانه و عالیه رهبری فرزانه را خوب درک کنیم، در مییابیم که ولی امر مسلمین، یک مهندسی جامع را برای حرکت جهانی انقلاب اسلامی، طراحی کرده و انسجام و وحدت را مورد تأکید دارند. رهبری خردمند انقلاب نخبگان، روشنفکران و صاحب اندیشه و فکر را به تقویت ظرفیتهای داخلی توجه میدهند و تأکید دارند درگیری، اختلاف، انشقاق نه تنها آثار زیان باری در رشد و پیشرفت کشور دارد، بلکه نقش جمهوری اسلامی در تحولات بینالملل را دستخوش آثار نامناسبی خواهد ساخت. ایشان تأکید دارند که باید فکر و اندیشه را اوج دهیم و به قلهها بنگریم و در سایه حرکت عظیم انقلاب اسلامی، مسائل داخلی را رو به جلو، حل کنیم و نقش الهامبخش و الگوساز خود را ایفا نماییم و اگر از این نقش غفلت کنیم، ظلم عظیمی را مرتکب شدهایم. متأسفانه هنوز در کشور ما و در خارج هستند کسانی که تصور میکنند آمریکا قویتر از خداست. هنوز برخی فکر میکنند حوزه شمول آمریکا تا حوزه شمول خداست. این افراد اسم خودشان را روشنفکر هم میگذارند در صورتی که در اوج ارتجاع هستند. دقت کنید اگر جهان بینی توحیدی را درک کنیم و اگر مبدأ هستی را درک کنیم که خداوند برای نجات بشر بهترین و پاکترین انسانها را فرستاده است و در این مسیر آن کسانی که حقطلب بودهاند و روی مواضع حق، ایستادگی کردهاند، همیشه مورد ارج و قرب حضرت حق تعالی بودهاند، نگاه ما به مسائل جهان، آسان خواهد شد و تحلیلها راحت ارائه میشود. ارزیابی تحولات و شرایط کنونی این باور را در بنده به وجود آورده که مسیر تاریخ به سمت و سویی میرود که این حقایق توحیدی برای بشر در حال شکوفایی و تبیین بیشتر است. مردم دنیا گرایش روزافزونی به معنویت دارند و از مکتبهای دست ساخته فریبکارانه نظام سلطه و سرمایهداری به ستوه آمدهاند و به پوچی و غلط بودن آنها پی بردهاند. اکنون نقش بزرگ روشنفکران جهان اسلام این است که اسلام را خوب تبیین کنند و با وحدت در جهت الگوسازی حرکت کنند. فراتر از نقش رهبری انقلاب، دیگر افراد چه وظیفهای در جهت عرضه صحیح مدل انقلاب اسلامی در مواجهه با نظام سلطه بر عهده دارند؟ موضوع مراحل و مراتبی دارد، بخشی از مساله به داخل کشور باز میگردد، بخشی به جهان اسلام، بخشی به نخبگان، روشنفکران و پیشگامان جهان اسلام باز میگردد. در داخل باید اتحاد و انسجام خود را حفظ و گسترش دهیم و گفتمان انقلاب، امام، رهبری و شهدا را دنبال کنیم. تجربه تاریخی حداقل 32 سال گذشته انقلاب نشان میدهد هر گاه پیوستگی امت و امام، حاصل شده پیروزی کامل به دست آمده و هر کجا در این رابطه خللی ایجاد شده، آسیب جدی دیدهایم. در حوزه جهان اسلام برای نخبگان، اندیشمندان و علما رسالت بزرگی متصور هستیم که علاوه بر تقویت و انسجام اسلامی، باید اختلافات قومی، دینی و غیر آن را که نتیجه سیاستهای انگلیس و آمریکا و اسرائیل است کنار بزنند و مساله اصلی خود را بر ظهور و بروز ظرفیت و پتانسیل جهان اسلام قرار دهند. در فضای اتحاد و انسجام اسلام امکان ندارد نظام سلطه بتواند مقاومت کند. همه جهان اسلام اعم از مردم، نخبگان، فرهیختگان، سیاستمداران و علما باید به روشنی دریافته باشند که دست به دست هم داده و به ریسمان الهی چنگ بزنند تا زمینههای فتح و پیروزی در جبهه حق را شاهد باشند که خداوند هم فرموده است: و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا