افروغ:بهترين نقد، نقد درونگفتماني است
يك نماينده پيشين مجلس شوراي اسلامي «نگاه سلبي به نقد، خلط نقد با تخريب و تخطئه، نبود سعه صدر كافي، رواج احساسگرايي به جاي عقلگرايي، بياعتنايي افراد به اراده خود، نوع نگرش ديني افراد، سنتگرايي اجتماعي و مصلحتانديشي بيش از حد» را از جمله موانع نهادينه شدن نقد در كشور برشمرد.
ايسنا: عماد افروغ نقد درونگفتماني را بهترين نوع نقد براي اين كشور دانست و تاكيد كرد كه «نگاه كاركردي به نقد و آشنايي با فوايد و نتايج آن، تفكيك تفكر يك فرد از شخصيت وي، روشمند و مستند بودن نقد و توجه به ابعاد هنجاري و ارزشي نقد ميتواند به ترويج فرهنگ نقد و نقادي در كشور كمك كند.» عدهاي نگاه سلبي و منفي به نقد دارند وي با اشاره به اينكه «نسبت به موانع مختلف نقد و نقادي در جامعه ايراني بايد نگاه منظومهاي داشت و نبايد اسير تقليلگرايي شويم» اظهار كرد: معتقدم كه عوامل مختلفي در ايجاد مانع براي كار نقادي دستاندركار هستند و ميان اين عوامل ارتباط وجود دارد؛ بنابراين بايد يك نگاه منظومهاي غير متصلب را هم بر نگاه مجموعهاي متصلب و هم بر تقليلگرايي ترجيح دهيم. در اين مساله هم عوامل فرهنگي دخيل است و هم عوامل سياسي، ساختاري، نوع اعمال مديريت و مسايل ديگر تاثيرگذار بوده است. وي با بيان اينكه «مشكل نقدناپذيري در كشور ما فقط به مردم برنميگردد، بلكه به مسوولان و مديران نيز برميگردد» گفت: يكي از موانع نقد در ايران اين است كه آشنايي لازم با مفهوم نقد وجود ندارد و عدهاي متوجه نيستند كه نقد به چه معناست و بر همين اساس، صرفا يك نگاه سلبي و منفي به نقد دارند، در حالي كه نقد ميتواند ايجابي هم باشد. نقد، سره از ناسره كردن است و بدين ترتيب يك طرف قضيه بيانگر خوبيها و يك طرف بيانگر زشتيها و كاستيهاست. متاسفانه نقد در كشور ما به خوبي مفهومشناسي نشده و خود اين مساله موجب شده است كه در برابر نقد، مواضع منفي گرفته شود. مردم را به زماني ارجاع دهيم كه از فوايد نقدهاي خود بهرهمند شدهاند اين استاد دانشگاه با تاكيد بر اينكه «بايد نگاه كاركردي نيز به مقوله نقد داشته باشيم» تصريح كرد: نگاه كاركردي به نقد ميتواند در نهادينه شدن نقد موثر باشد. آشنايي كافي با فوايد و كاركردهاي متراكم و تاريخي نقد وجود ندارد و اگر به كاركردها و نتايج توجه بيشتري شود و مردم را به زماني ارجاع دهيم كه از فوايد نقدهاي خود بهرهمند شدهاند و زماني را براي آنها ترسيم كنيم كه وقتي فضاي نقد پرملات شود موجب اصلاح دولتمردان و مسوولان خواهد شد، اين مساله در ترويج فرهنگ نقد موثر خواهد بود. اين فضا كاملا متفاوت با فضايي است كه در آن فرهنگ نقد را شاهد نيستيم، نقد پرملات نيست و كساني كه در راس امور هستند با دست باز هر كاري را كه درست تشخيص ميدهند ـ ولو اينكه درست نباشد ـ انجام ميدهند. بين نقد يك فكر يا الگو با تخريب يك شخصيت تفاوت وجود دارد وي افزود: نكته ديگري كه ميتواند به ترويج فرهنگ نقد كمك كند، تفكيك تفكر يك فرد مورد انتقاد از شخصيت اوست كه نكته بسيار ظريفي است. متاسفانه معمولا وقتي ميخواهيم فردي را نقد كنيم اين تمايز و تفكيك را در نظر نميگيريم كه بين نقد يك فكر يا الگو با تخريب يك شخصيت تفاوت وجود دارد، در حالي كه در سيره عملي و نظري بزرگان دين ما اين تفكيك به صراحت آمده است كه بين "ماقال" و "من قال" نبايد تداخل ايجاد كنيم. وي با بيان اينكه «آنچه مورد نقد است، "ماقال" است يعني ما به آنچه گفته يا عمل ميشود كار داريم نه آنكس كه انجام ميدهد» يادآور شد: ممكن است يك نفر ملتزم به لوازم كلامش نباشد و تقصيري نداشته بلكه قصور داشته باشد. بين قصور و تقصير فرق است، هرچند كه قصور هم مورد نقد قرار ميگيرد ولي نقدها متفاوت هستند؛ بنابراين ما بايد در امر نقد بيشتر دل مشغول "ما قالها" و الگوهاي تفكر و الگوهاي رفتاري باشيم تا اشخاص؛ چراكه اگر اين خلط را مرتكب شويم به جاي آنكه به نقد يك تفكر بپردازيم، به تخريب يك شخصيت ميپردازيم و اين تخريب نه تنها اوضاع نقد ما را به سامان نميكند، بلكه خرابتر ميكند. يكي از موانع ترويج نقادي، خلط نقد با تخريب و تخطئه است اين نماينده پيشين مجلس با بيان اينكه «يكي از موانع ترويج نقادي، خلط نقد با تخريب و تخطئه است» تاكيد كرد: متاسفانه هنوز خيليها نميدانند كه كجا بين نقد با تخريب يا نقد با تخطئه فاصله است. هرچند در فرهنگ امام(ره) تخطئه هم از مواهب الهي است، ولي به هر حال خيلي از افراد سعه صدر لازم را ندارند و بهتر است كه ما از نقد شروع كنيم تا از تخطئه، نقد آنجايي از تخطئه جدا ميشود كه اولا بين تفكر فرد مورد نقد با شخصيت او تمايز قائل شويم و ثانيا، روشمند بودن يك نقد، آن را از تخطئه جدا ميكند، يعني نقد اگر مستند، روشمند، معقول و با دادههاي لازم باشد، خواه ناخواه از تخطئه جدا ميشود. بر اين اساس يكي از موانع نقد، روشمند و مستند نبودن نقد است و البته اين مساله به موضوع مورد نقد هم بستگي دارد و ممكن است يك موضوع، فلسفي و كيفي باشد پس نقد آن هم بايد فلسفي و كيفي باشد. بهترين نقد براي جامعه ما نقد درون گفتماني است وي اظهار كرد: نكته ديگري كه به نهادينه شدن نقد در كشور كمك ميكند اين است كه ما به ابعاد هنجاري نقد توجه داشته باشيم. هر جامعه نظام ارزشي و هنجاري خاص خود را دارد و نقد نيز عاري از اين نظم ارزشي و هنجاري نيست. در نقد، ملاك و معيار لازم داريم و معيارها و ملاكها از جامعهاي به جامعه ديگر تفاوتهايي دارد. بدين ترتيب، من همواره گفتهام كه با توجه به شناختي كه از انقلاب اسلامي در جامعه ما وجود دارد و ريشه در ارزشهاي تاريخي ما دارد، بهترين نقد براي جامعه ما نقد درون گفتماني است. وي در تشريح مفهوم "نقد درون گفتماني" اظهار كرد: نقد درون گفتماني يعني گفتمان انقلاب اسلامي را معيار قرار دهيم و به وسيله آن، سياستها و رفتارهاي غلط، ناموجه و ناسازگار با معيارهاي انقلاب اسلامي را به نقد بكشيم. يكي از موانع نهادينهشدن نقد، نبود سعه صدر در اصحاب قدرت است اين پژوهشگر مسايل سياسي - اجتماعي «نداشتن تحمل كافي براي شنيدن نقد» را يكي از موانع نقدپذيري عنوان كرد و افزود: يكي از موانع نهادينه شدن نقد در جامعه كه ميتواند جزو فرهنگ سياسي ما محسوب شود، نبود سعه صدر و تحمل در اصحاب قدرت است. صاحبان قدرت بيش از همه در معرض نقد هستند و بايد هم اين چنين باشد و در ضمن خود آنها بيش از همه ميتوانند با ابزارها و لوازمي كه در اختيار دارند كمك كنند تا نقد نهادينه شود. امام علي(ع) ميفرمايند كه " ابزار اصلي سياست، سعه صدر است". وقتي اين سعه صدر نباشد، موجب ميشود كه نقد و نقادي آنطور كه بايد و شايد، نهادينه نشود و بلافاصله با هر منتقدي برخوردهاي خشن و ناشايستهاي صورت بگيرد. جامعهاي نقاد است كه احساسگرا و عاطفهگراي مفرط نباشد وي افزود: نكته ديگري كه آن هم ميتواند جزو فرهنگ سياسي ما باشد، بحث احساسگرايي و عاطفهگرايي است. جامعهاي نقاد است كه پاي عقل را به ميان كشيده باشد، يعني بين عقل و نقد بايد رابطه برقرار كرد. جامعهاي نقاد است كه احساسگرا و عاطفهگراي مفرط نباشد؛ بنابراين جامعهاي كه عقلاني است و حساب عقل را از احساس و عاطفه جدا ميكند و محاسبهگر است ميتواند پرسشگر هم باشد و بالطبع طرف مورد نظر هم پاسخگو باشد. خرافهگرايي، قدرگرايي و سرنوشت گرايي در نهادينه نشدن نقد در جامعه موثر است وي «خرافهگرايي و تقديرگرايي» را يكي از نتايج احساسگرايي و از جمله موانع ترويج نقد در جامعه برشمرد و اظهار كرد: خرافهگرايي، قدرگرايي، ظاهرگرايي و سرنوشتگرايي، در نهادينه نشدن نقد در جامعه موثر است. وقتي اراده خود را نشناسيم، به پيامد عقل و علم خود بياعتنا باشيم و همه چيز را به تصادف، خرافه، سرنوشت و قدر نسبت دهيم، خواه ناخواه همه چيز را توجيه ميكنيم. وقتي به دليل همين عوامل، فرهنگ توجيهگرايي تقويت ميشود، نبايد توقع داشته باشيم كه فرهنگ نقد نهادينه شود. افروغ خاطرنشان كرد: سنتگرايي اجتماعي به اين معنا كه هرچه اتفاق ميافتد بايد اتفاق ميافتاد و هرچه در گذشته اتفاق افتاده درست بوده است، موجب ميشود كه نتوانيم سره از ناسره كنيم و نتوانيم تشخيص دهيم كه خيلي از اتفاقات نبايد ميافتاد و بايد يك نگرش انتقادي نسبت به آنها داشت. وقتي اين نگاه انتقادي را نداشته باشيم و خودمان را دربست در اختيار تاريخ قرار دهيم مسلما اين نحوه نگرش به نسل فعلي و رفتارهاي ما هم منتقل و موجب ميشود كه نتوانيم نقاد خوبي باشيم. نگرش مبتني بر تحجر، ابزارگرايي و جمود ميتواند در رواج نيافتن فرهنگ نقادي موثر باشند وي با اشاره به تاثير نگرش ديني مردم در نهادينه شدن يا نشدن نقادي، تصريح كرد: نگرش مبتني بر تحجر، ابزارگرايي، جمود، جزمانديشي و باز نبودن نسبت به نوآوريها ميتواند در رواج نيافتن فرهنگ نقادي موثر باشند. مقدسمآبي و قدسي دانستن برخي صاحبان قدرت، تمايز قائل نشدن بين فرد با وظيفه و مسووليت او و نيز نگاه قائم به شخص به مديريت كشور، در فرهنگ نقد موثر هستند و در نتيجه بايد بين معيارهاي مقدس و اشخاص مقدس تمايز باشد. جامعه نقاد مراقب است كه مبادا فرهنگ فريب، نيرنگ و اغوا حاكم شود وي «فضاي مصلحتانديشانه افراطي» را مانعي براي نقادي دانست و عنوان كرد: فضاي بيش از حد مصلحتانديشانه ميتواند بر روي فضاي نقد و نقادي اثر بگذارد. جامعهاي كه ميخواهد نقاد باشد بايد عقل خود را باور و بارور و نيازهاي واقعي خود را فهم كند و در كنار اينها از شبكههاي اغوايي قدرت نيز مراقبت ميكند يعني مراقب است كه مبادا از طريقي فرهنگ فريب، نيرنگ و اغوا حاكم شود و در واقع نوعي شستوشوي مغزي صورت بگيرد و فرد متوجه اين نباشد كه چگونه مشمول اعمال قدرت قرار ميگيرد. وقتي اقتصاد يك كشور نفتي و رانتي باشد، نيازي به نظارت خارج از قدرت دولتي احساس نميشود اين استاد دانشگاه به تاثير رابطه قدرت ـ ثروت و قدرت - منزلت اشاره كرد و گفت: وقتي كشور از رابطه قدرت - ثروت در قبل از انقلاب و تسري آن به رابطه قدرت - منزلت در بعد از انقلاب برخوردار است، اين مساله خواه ناخواه هم بر روي جنس مواجهه گروههاي سياسي اثر ميگذارد و هم به دليل اتكا نداشتن دولت به گروههاي خارج از خود موجب ميشود كه جامعه مدني مورد نظر شكل نگيرد. وي افزود: وقتي اقتصاد يك كشور نفتي و رانتي و شيوه اداره آن هم متمركز باشد، خواه ناخواه نيازي به نظارت و وجود نهادهاي مدني خارج از قدرت دولتي احساس نميشود و خود به خود نگاه مجموعهاي تقويت ميشود. از سوي ديگر همين رابطه قدرت - ثروت موجب ميشود كه مواضع آن فعالان و گروههاي سياسي كه ميخواهند فعاليت سياسي كنند نيز متلون، باري به هر جهت و فرصتطلبانه شود. مظروف انقلاب اسلامي به مراتب بزرگتر از ظرف مدني ماست وي بر «لزوم فراهم كردن ظرف لازم براي مظروف انقلاب اسلامي» تاكيد كرد و افزود: وقتي ما از رابطه ساختاري قدرت ـ ثروت و تسري آن به قدرت ـ منزلت رنج ميبريم مسلم است كه ظرف لازم براي تحقق آن مظروف مرتبط با انقلاب اسلامي را فراهم نكردهايم و اگر اين ظرف را توسعه ندهيم همواره اين خطر وجود دارد كه ظرف متناسب با مظروف قبل از انقلاب دوباره برگردد و آن ظرف، محتواي خود را تحميل كند. اين پژوهشگر مسايل سياسي ـ اجتماعي در تشريح اين مطلب اظهار كرد: ما مظروفي به نام انقلاب اسلامي با اهداف سياسي، اقتصادي و فرهنگي بسيار گرانسنگ داريم كه متناسب با ظرف مدني و تاريخي ما نيست، يعني مظروف انقلاب اسلامي به مراتب بزرگتر از اين ظرف است و اگر اين ظرف را توسعه ندهيم، نهادهاي متشكل مدني را تقويت نكنيم و براي برونرفت از رابطه قدرت ـ ثروت و قدرت ـ منزلت كاري انجام ندهيم، آن ظرف خود را به اين مظروف تحميل و سعي ميكند مظروف را متناسب با خود، كوچك كند و متاسفانه اين مساله در حال رخ دادن است و به جاي فكر كردن به تمركزگرايي و اقتصاد نفتي، عملا اهداف انقلاب اسلامي را متناسب با ظرف تاريخي خود كوچك ميكنيم و همين مساله موجب ميشود كه فرهنگ نقد و نقادي شكل نگيرد. تفسير غلط از اسلام، ترجماني از وفاداري به شاه به جاي وفاداري به آرمانهاست وي با بيان اينكه «تفسير غلط از هويت ايراني و اسلام نيز ميتواند در رواج نيافتن فرهنگ نقد موثر باشد» اظهار كرد: يكي از عواملي كه موجب ميشود آن طور كه بايد و شايد شاهد فرهنگ نقد نباشيم، اين است كه مسووليتها، وظايف و كاركردها را با افراد متصدي يك كاركرد، خلط كنيم. البته اين مساله ميتواند يك ريشه تاريخي هم داشته باشد. وي ادامه داد: بايد مردم را متوجه اين مساله كرد كه با پيدايش اسلام چه تحولي رخ داده است و به جاي شخصمحور بودن بايد قاعده محور باشيم، چنانچه امام(ره) هم ميفرمودند كه اسلام قائم به شخص نيست. اين شخصگرايي ميتواند به يك نوع ارادتسالاري، مصلحتانديشي و بيتوجهي به ضوابط، ملاكها و معيارها و جايگزيني روابط به جاي ضوابط كمك كند كه اين هم ميتواند يكي از موانع كار نقد باشد؛ بنابراين وقتي تفكيك قوا را شاهد نباشيم، ظرف ساختاري خود را متحول نكنيم، عاطفهگرايي و احساسگرايي حاكم باشد و عقلانيت لازم را شاهد نباشيم، نميتوانيم شاهد يك فرهنگ نقد پويا باشيم. اگر دولتمردان مدعي تحقق ارزشهاي انقلاب هستند، با همان ارزشها آنها را نقد كنيم افروغ همچنين به دلايل اهميت نقد درون گفتماني اشاره كرد و گفت: يكي از عوامل نقد، توجه به وجوه هنجاري و ارزشي آن است. هيچ مفري از ايدئولوژي نيست و مهم اين است كه ما كدام ايدئولوژي را انتخاب ميكنيم. انقلاب اسلامي محتواي بسيار عميقي دارد و در ضمن، با تاريخ و هويت ايدئولوژيك و هنجاري ما بيگانه نيست و بهترين راه نقد سياستها و رفتارها اين است كه نقد دروني باشد يعني اگر دولتمردان در دورههاي مختلف مدعي تحقق ارزشهاي انقلاب هستند، ما با همان ارزشها آنها را نقد كنيم. وي خاطرنشان كرد: وقتي ميگوييم بهترين نقد، نقد درونگفتماني است، به اين معنا نيست كه ايدئولوژيها، مكاتب و دكترينهاي ديگر حرفي براي گفتن نداشته باشند بلكه آنها هم بايد حرف خود را بزنند، ولي نظامي را كه از يكسري ارزشهاي خاص برخاسته است، نميتوانيم براساس ارزشهاي ديگر نقد كنيم يا در اختيار و تحت تصدي و اداره كساني قرار دهيم كه با آن ارزشها بيگانه باشند. بر اين اساس بهترين، كاربرديترين و مقبولترين نقد، نقد درون گفتماني است. براي ارائه يك نقد كاربردي لازم است به قانون رجوع كنيم وي به تاثير قانون اشاره كرد و يادآور شد: من براي گفتمان انقلاب اسلامي چند لايه قائل هستم و يكي از اين لايهها قانون اساسي است؛ بنابراين وقتي حرف از نقد درون گفتماني به ميان ميآوريم بيگانه با قانون اساسي نيستيم. قطعا براي ارائه يك نقد كاربردي، ملموس و عيني لازم است كه به قانون رجوع كنيم.بنابراين ما ميتوانيم اساس نقد خود در اين وجه را قانون اساسي قرار دهيم، يعني بگوييم كه رفتارها منطبق با قانون اساسي است يا خير؟ آيا تفكيك قوا لحاظ ميشود؟ آيا شاهد تحقق فصل سوم كه مربوط به حقوق ملت است، هستيم يا خير؟ اين استاد دانشگاه با بيان اينكه «اصول توجيهي قانون اساسي را بايد در لايههاي زيرينتر جستجو كرد» تاكيد كرد: اگر ميخواهيم با گفتمانهاي ديگر مواجهه ايدئولوژيك داشته باشيم بايد در لايههاي زيرين نظري اين كار را انجام دهيم نه صرفا مقايسه تطبيقي قانون؛ چراكه قانون ريشههاي تئوريكي دارد و ما در اين بخش ميتوانيم حرفهاي خوبي براي گفتن داشته باشيم. توجه به حق، يك امتياز مثبت براي غربيهاست وي اظهار كرد: من هميشه گفتهام كه پس از قرون وسطي اتفاق مباركي در غرب رخ داد و آن، توجه به حق بود و اين تحول مثبتي براي بشر محسوب ميشود، ولي بشر متوجه نشد كه اين توجه به حق يكسري مباني و ملزومات دارد و چون غافل از آن مباني و ملزومات شد، سر از هيچ انگاري و پوچانگاري درآورد. به هر حال معتقدم كه توجه به حق يك امتياز مثبت براي غربيهاست به شرط آنكه به مباني و ملزومات آن توجه شود و آن مباني است كه پاي خداگرايي را به ميان ميكشد.