گفت وگویی خواندنی با آقای دوربینی
چند سال قبل از انقلاب، در یک مراسم عزاداری شرکت کرده بودم. جلوی یک دستگاه نشسته بودم. نمی دانستم چی هست. شب که رفتم خونه دیدم که از تلویزیون تصویر من پخش شد. کنجکاو شدم. از همان زمان سعی کردم که هر جا میرم، جلوی همان دستگاه قرار بگیرم تا خود را در تلویزیون ببینم.
کد خبر :
168374
به گزارش خبرنگار جهان، یکی از حاشیه های جالب هیجدهمین نمایشگاه بین المللی مطبوعات و خبرگزاریها، حضور مکرر حسین نمازی یا همان «آقا دوربینی» و یا به گفته خود وی «مزاحم تصویربرداران تلویزیونی» در این نمایشگاه بود. وی که عشق و علاقه به دوربین دارد و هدفش معروف شدن در بین مردم است، نمایشگاه مطبوعات را بهترین فرصت برای کار خود دریافت و تقریبا در طول یک هفته کار نمایشگاه هر روز به آنجا سر می زد. بسیاری از مردم با دیدن این فرد در نمایشگاه، اولین واژه ای که به بغل دستی خود می گفتند «آقا دوربینی را ببین» بود و البته یواشکی. کاری که خود نمازی آنرا دوست دارد و می گوید نیازی به نشان دادن من به بغل دستی بصورت یواشکی نیست. وی معتقد است که من تعجب می کنم از اینکه خود را به مردم نشان دهم، زحمات زیادی می کشم تا در کادر دوربین قرار بگیرم اما وقتی در میان مردم هستم مرا یواشکی به همدیگر نشان می دهند. «آقا دوربینی» خود را برادرزاده حسین نمازی وزیر اقتصاد و دارایی که در شش کابینه در دولت های محمدعلی رجایی، محمدجواد باهنر، کابینۀ موقت محمدرضا مهدوی کنی، دولتهای اول و دوم میرحسین موسوی و دولت اول محمد خاتمی وزیر بود، معرفی می
کند. خبرنگار جهان در حاشیه نمایشگاه با «آقا دوربینی» به گفت وگو نشست. نمازی در این گفت وگو یک ساعته با لبخند و خنده های کوتاه و بلند به همه سوالات با جدیت پاسخ داد. متن زیر خلاصه ای از این گفت وگو است: جهان: لطفا کمی از خودت بگو. «آقا دوربینی»: من حسین نمازی هستم. متولد ۱۳۳۷ تهران. البته اصلیت ما از شیراز است. جهان: رسانه ها شما را زمانی معرفی می کنند! «آقا دوربینی»:نه. اونا اشتباه می نویسند. اسم من نمازی است نه زمانی. جهان: چرا اشتباه؟ «آقا دوربینی»: من برادر زاده حسین نمازی که وزیر اقتصاد و دارایی بود، هستم. روزنامه ها دقت ندارند می نویسند زمانی. من چی کار کنم. جهان: متاهل هستی یا مجرد؟ «آقا دوربینی»:در حال حاضر مجردم. جهان: چرا در حال حاضر؟ «آقا دوربینی»:چون قبلا در سال ۱۳۷۹یک بار ازدواج کردم. همسرم اصرار داشت که باید بریم شیراز. من قبول نکردم. از هم جدا شدیم. جهان: چرا نرفتی شیراز؟ «آقا دوربینی»: اونجا نمی تونستم معروف بشم. نرفتم. جهان: چند کلاس درس خوندی؟ «آقا دوربینی»: تا هنرستان فنی و حرفه درس خوندم. البته دیپلم نگرفتم. جهان: شغل خاصی هم داری؟ «آقا دوربینی»: بله. من کارمند وزارت ارشاد هستم. در
کتابخانه پارک شهر کار می کنم. البته بعدازظهرها هم در بازار مولوی در مغازه یکی از آشناهام مشغولم. جهان: چقدر درآمد داری؟ «آقا دوربینی»: حدودا ماهی یک میلیون تومان. جهان: چی شد که علاقه مند به دوربین شدی؟ «آقا دوربینی»: این حس از بچه گی در من وجود داشت که باید آدم بزرگ و مهمی بشم. از همان کودکی این حس را داشتم. جهان:چرا سراغ دروبین رفتی؟ «آقا دوربینی»: من چون دیدم نمی تونم با درس خوندم معروف و بزرگ بشم، رفتم سراغ دوربین. جهان: دوربین رو چطوری شناختی؟ «آقا دوربینی»: چند سال قبل از انقلاب، در یک مراسم عزاداری شرکت کرده بودم. جلوی یک دستگاه نشسته بودم. نمی دانستم چی هست. شب که رفتم خونه دیدم که از تلویزیون تصویر من پخش شد. کنجکاو شدم. از همان زمان سعی کردم که هر جا میرم، جلوی همان دستگاه قرار بگیرم تا خود را در تلویزیون ببینم. جهان: یعنی شما الان بیش از ۳۰ سال «آقا دوربینی» هستی؟ «آقا دوربینی»: بله. تا ۳۰ سال دیگر هم «آقا دوربینی» خواهم بود. جهان: پس چطور شما الان چند سال هست که معروف شدی؟ چرا قبلا کسی تو را نمی شناخت؟ «آقا دوربینی»: من فقط دوست داشتم مرا تلویزیون نشان دهد و مردم مرا ببینند. دوست نداشتم لو بروم
و هویتم مشخص بشه. جهان:اگر مردم تو را نمی شناختن، چطوری می خواستی معروف بشی؟ «آقا دوربینی»: آخه مردم مرا می دیدند من خوشحال می شدم اما وقتی خبرنگاران مرا شناختند، دیگه کار من سخت شد. جهان:یعنی چی؟ «آقا دوربینی»: یعنی وقتی هویت من معلوم شد، سعی می کنند که از من عکس و فیلم نگیرن و این کار مرا سخت کرده است. جهان: از کی هویت شما لو رفت؟ «آقا دوربینی»: اوایل کسی مرا نمی شناخت. اما مرا همیشه تلویزیون نشان می داد. بعد از اینکه کامران نجف زاده خبرنگار صداوسیما با من مصاحبه کرد، دیگه همه مرا شناختند. بعد از آن هم حسینی بای دیگر خبرنگار صداوسیما به سراغ من آمد و من دیگر لو رفتم و کارم خیلی سخت شد. جهان: از نجف زاده و حسینی بای و دیگر خبرنگاران که تو را لو دادند، ناراحت نیستی؟ «آقا دوربینی»: نه. چون اونا مرا به هدفی که می خواستم رساندند. جهان: وقتی تورا می بینن چی می گن؟ «آقا دوربینی»: یواشکی به بغل دستی خود می گن «آقا دوربینی را ببین». تعجب می کنم از این کار اونا. جهان: چرا تعجب؟ «آقا دوربینی»: چون من برای اینکه خود را به مردم نشان دهم زحمات زیادی می کشم تا در کادر دوربین قرار بگیرم اما وقتی در میان مردم هستم مرا
یواشکی به همدیگر نشان می دهند. من خوشحال میشم اونا مرا می بینن. نیازی به کار یواشکی نیست. جهان: چطوری تشخیص می دهی که در کجا باید باشی تا همیشه در تصویر باشی؟ «آقا دوربینی»: روی آنتن رفتن کار سختی است. بخصوص بعد از آنکه لو رفتم.اما چون تجربه بیش از ۳۰ ساله دارم برام عادی شده و مشکلی نیست. من دقیقا حالت و زاویه فیلمبرداری را می دانم. جهان: یعنی چی؟ «آقا دوربینی»: یعنی وقتی چراغ بالای دوربین روشن میشه، اون زمانی است که فیلمبردار کار خود را آغاز کرده و من سریع پشت سر مسئولین قرار می گیرم. دیگه اونا نمی تونند مرا حذف کنن. اگر بخواهن مرا سانسور کنن، باید اصل فیلم را پخش نکنن. جهان: اینکه پشت سر مسئولین قرار بگیری و در تصویر باشی که هنر نیست؟ «آقا دوربینی»: ببینید در مراسمات جمعیت زیادی هستن. مثلا در مراسم سالگر امام راحل میلیونها نفر حضور دارند اینکه شما در کجا و چطوری قرار بگیری تا حتما در تصویر باشی و کارگردانان نتونن تو را از تصویر حذف کنن، هنری است که هیچ کس نداره و من با تجربه، این هنر را کسب کردم. جهان: تا بحال هم شده به خاطر اینکه در کادر تصویربرداران نباشی باهات دعوا کنن؟ «آقا دوربینی»: بله. خیلی زیاد.
اما برام مهم نیست. اونا یک شغلی دارن و من هم یک علاقه ای. باید میان این دو به یک جمع بندی رسید. جهان: دعواها به چه صورت بود؟ «آقا دوربینی»: مثلا مرا کنار می زنند و یا گلاویز میشیم. دعوای لفظی هست. جهان: برخورد فیزیکی هم می کنی؟ «آقا دوربینی»: نه اصلا. من بخاطر علاقه ای که به دوربین دارم به صاحبان دوربین احترام می گذارم. جهان: تو کار فیلمبرداران را خراب می کنی؟ «آقا دوربینی»: من یک علاقه ای دارم. مجبورم. چه ایرادی داره که من هم در فیلم باشم. جهان: چرا اینقدر به دوربین علاقه داری؟«آقا دوربینی»: ببینید خدا در هر فرد یک حسی قرار داده. یکی به کفتر بازی علاقه داره. یکی به ورزش. یکی به رانندگی. من هم به دوربین علاقه دارم. جهان: چطوری از مراسمات و برنامه ها مطلع میشی؟ «آقا دوربینی»: من وقتی برای دیدن خود به تلویزیون نگاه می کنم، اخبار را گوش می دهم و از همین طریق مطلع میشم. جهان: یعنی اتفاق افتاده تا بحال در جایی باشی اما دوربین نباشه؟ «آقا دوربینی»:اره. مثلا در برخی مراسمات ارزشی شرکت می کنم. اونجاها دوربین نیست. جهان: مثلا کجا؟ «آقا دوربینی»: نماز جماعت در مسجد ها. جهان:هیئت هم میری؟ «آقا دوربینی»:بله. غذای هیئت
حتی اگر یک لیوان چای باشه خیلی لذیذ و با برکت است. جهان: از اینکه اون روز و یا اون شب در تلویزیون می تونستی باشی اما نیستی، ناراحت نمیشی؟ «آقا دوربینی»: چرا، میشم. خیلی دچار استرس میشم. تا صبح هم خوابم نمی بره. با خود میگم کاش می رفتم این برنامه یا مراسم را. جهان: آخرین مراسمی که رفتی کی بود؟ «آقا دوربینی»: صبح امروز سه ساعت پیش (سه شنبه ۱۰ آبان). در مراسم تشیع جنازه آیت اله زنجانی در دانشگاه تهران. جهان: کجا حضور داشتی؟ در کادر دوربین بود؟ «آقا دوربینی»: بله. من دقیقا پشت سر آیت الله مهدوی کنی و صالحی وزیر خارجه قرار گرفتم. یعنی دقیقا در جایی حضور یافتم که صدرصد در کادر تلویزیون خواهم بود. چون صداوسیما حتما تصویر این ۲ نفر را پخش می کنه و نمی تونه مرا سانسور کنه. جهان: در تصویر بودی؟ «آقا دوربینی»:قطعا هستم. میخواستم برم اخبار ساعت ۱۴ را ببینم و مطمئن بشم که در تصویر هستم اما مصاحبه با شما مانع شد. حیف شد. جهان: بالا ترین مقامی که تا الان از نزدیک دیدی کی بود؟ «آقا دوربینی»: من امام راحل را از نزدیک دیدم و دستش را هم بوسیدم. جهان: چطوری رفتی پیش امام(ره)؟ «آقا دوربینی»: به بواسطه عمو ام حسین نمازی که وزیر
اقتصاد و دارایی بود. جهان: کی رفتی؟ «آقا دوربینی»: عموم ام در کابینه رجایی وقتی داشت می رفت پیش امام (ره) مرا هم همراش برد. من در اون جلسه دست امام راحل را هم بوسیدم. جهان: خاطره ای هم از جرم امام داری؟ «آقا دوربینی»: سه یا چهار سال پیش که در حرم امام بودم. وقتی در تلاش بودم تا در کادر دوربین باشم مرا شناختن. بعد از چند دقیقه یکی از مسئولین به من گفت که دوست داری آقا سید حسن را ببینی؟ من هم گفتم که بله. بعد مرا بردن پیش ایشون. با هم دیده بوسی کردیم. جهان: سیدحسن تو را می شناخت؟ «آقا دوربینی»: بله. کاملا می شناخت. با همان اسم «آقا دوربینی». جهان: در زمان جنگ کجا بودی؟ «آقا دوربینی»: من اون موقع عضو پایگاه بسیج بودم. البته به دلیل بیماری صرع نمی تونستم جبهه برم. اما در پایگاه ها در کار خدمات رسانی کمک می کردم. جهان: اگر مشایی را ببینی از نزدیک چی میگی بهش؟ «آقا دوربینی»: میگم خودش را درست کنه. راه درست را بره. در خط ولایت باشه. منحرف نشه. جهان: احمدی نژاد را تا بحال از نزدیک دیدی؟ «آقا دوربینی»: اره. چند بار دیدم. جهان: کی و کجا؟ «آقا دوربینی»: زمانی که شهردار بود. همش می آومد در خیابان طالقانی در نمازجمعه
شرکت می کرد و من هم همیشه اون رو می دیدم. یا زمانی که کردان وزیر سابق کشور فوت کرد، در مراسم تشیع جنازه آقای احمدی نژاد را دیدم. جهان: چیزی هم بهش می گفتی؟ «آقا دوربینی»: نه. فقط سلام می کردم. جهان: فکر می کنی چقدر معرف هستی؟ «آقا دوربینی»: خیلی زیاد. مردم همه مرا می شناسن. حتی شهرستانی ها. جهان: خانواده ات چیزی بهت نمی گن؟ «آقا دوربینی»: هروقت که صبح زود از خونه میرم بیرون، خانواده ام می فهمن که یک نفر فوت کرده و امروز تشیع جنازه هست. اونا همیشه به من میگن اگر این همه در مراسمات شرکت می کردی، به خاطر ثواب می رفتی، الان بهشت را گرفته بودی. جهان: چرا برای ثواب نمیری؟ «آقا دوربینی»: برای من دوربین مهم است. جهان: چه زمانی در مراسم حضور پیدا می کنی؟ «آقا دوربینی»:معمولا نیم ساعت زودتر از آغاز مراسم. وقتی رسیدم بررسی می کنم که باید در کجا باشم تا در کادر دوربین قرار بگیرم. جهان: بستگان ات وقتی تو را در تلویزیون می بینن، چی میگن؟ «آقا دوربینی»:میگن ما تو را از نزدیک نمی بینیم اما در تلویزیون همیشه می بینیم. جهان: انتخابات مجلس نهم در اسفند امسال برگزار میشه فکر می کنی اگر کاندیدا بشی رای بیاری؟ «آقا
دوربینی»:اره. خیلی رای میارم. جهان: پس چرا کاندیدا نمی شی؟ «آقا دوربینی»: اگر نماینده بشم، نمی تونم همیشه جلوی دوربین باشم. من دوربین را با هیچ چیز عوض نخواهم کرد. جهان: الان (بعدازظهر سه شنبه ۱۰ آبان) مجلس داره حسینی وزیر اقتصاد را استیضاح می کنه، نظرت راجع به این کار مجلس چیه؟ «آقا دوربینی»: باید وزیر استیضاح بشه تا موضوع سه هزار میلیارد تومان در کشور مشخص بشه. اگر همان زمانی که مقام معظم رهبری در خصوص مبارزه با مفاسد، فرمان هشت ماده ای را صادر کردند، مسئولین به این فرمان توجه می داشتند، الان شاهد این موضوعات در کشور نبودیم. جهان: برنامه کاری روزهای آینده ات چیه؟ «آقا دوربینی»:در چند روز آینده سرم خیلی شلوغه. مراسم دعای عرفه، نماز عید قربان، مراسم شهادت امام محمدباقر در مهدیه تهران و... در پیش رو دارم. جهان: چند خاطره خوب می تونی بگی؟ «آقا دوربینی»: کار من همش خاطره است. جهان: چند تا را تعریف کن. «آقا دوربینی»: وقتی نجف زاده با من مصاحبه کرد شب تلویزیون اون را پخش کرد. در حین پخش، من در پل کریمخان در حال عبور بودم. یک دفعه دیدم در یک مغازه تلویزیون فروشی، در بیش از ۲۰ تلویزیون همه دارن تصویر مرا پخش می
کنن. خیلی خوشحال شدم. آنقدر خوشحال شدم که بیخود می خندیدم. جهان: یک خاطره دیگه؟ «آقا دوربینی»: در ۹ دی پارسال در تجمع شرکت کردم. فرداش یکی از بستگانم گفت که دیشب ماهواره ها دور تصویر و عکس من خط قرمز کشیدند و اعلام کردند که من جیره خوار رژیم هستم و با گرفتن پول در مراسم حضور یافتم. جهان: تو چی گفتی؟ «آقا دوربینی»: من خندیدم. آخه اونا آنقدر بدبخت هستن که نمی دانن که من «آقا دوربینی» معروف هستم. جهان: یک خاطره تلخ؟ «آقا دوربینی»:چند سال پیش در مهدیه تهران در مراسم شهادت امام جواد (ع) حضور داشتم. کنار فیلمبردار بودم. کارگردان از طریق گوشی به فیلمبردار گفت که از اون آقای عینکی تصویر نگیر. من شنیدم. اما سعی کردم که هر طوری شده در کادر باشم. صبح فردا وقتی دیدم تصویر مرا حذف کردند خیلی ناراحت شدم. تصویربردار دقیقا از نفر کناری من فیلم گرفت و مرا حذف کرد.