خاطراتی از آیت الله انصاری شیرازی
نماز خانه ی مدرسه تعمیرات ساختمانی داشت. گوشه ای از نماز خانه را تمیز نگه داشته بودند برای نماز و درس اخلاق. آیت الله داشت به سمت همان گوشه ی تمیز میرفت که قاری قرآن تلاوت قبل از جلسه را شروع کرد. به احترام قرآن همانجا روی خاک و گچ و سیمان نشستند تا قرائت تمام شود.
روات حدیث: روز های اول طلبگی بود. بعد از نماز صبح رفته بودم آب میوه فروشی روبه روی حرم. روحانی ِ پیر ِ قدخمیده ای به همراه طلبه ی جوانی داخل آب میوه فروشی شدند. دوتا آب هویج سفارش داد. دوستم گفت ایشان آیت الله انصاری شیرازی استاد اخلاق مدرسه مان هست. خانه ی آیت الله دیوار به دیوار مدرسه مان بود. پشت سر آیت الله از آب میوه فروشی به طرف مدرسه راه افتادم. از خیابان اصلی که وارد کوچه ی فرعی شدیم نگاهی به دور و برش انداخت. به طلبه ی جوان گفت این آقایی که پشت سر من راه افتاده است می خواهد بگوید من خیلی پیر شده ام. بلند گفت طوری که من هم بشنوم. بعد عبایش را توی دستش گرفت و با آن قد خمیده و نعلینی که به پا داشت شروع کرد به دوییدن! آنچنان با مایی که طلاب جدید الورود بودیم با احترام برخورد می کرد که واقعا فکر می کردیم برای خودمان کسی هستیم. اگر در حال راه رفتن بود و سلام می کردیم کاملا می ایستاد، رو به ما بر می گشت، دست به سینه می گذاشت و با لبخند جواب سلاممان را میداد. منزل آیت الله که میرفتیم خودشان پذیرایی می کردند. همیشه اصرار داشتند خودشان کفش های مان را جلوی پاهایمان جفت کنند. اگر کسی دستشان را می بوسید آن چنان ناراحت می شدند که به گریه می افتادند. نماز خانه ی مدرسه تعمیرات ساختمانی داشت. گوشه ای از نماز خانه را تمیز نگه داشته بودند برای نماز و درس اخلاق. آیت الله داشت به سمت همان گوشه ی تمیز میرفت که قاری قرآن تلاوت قبل از جلسه را شروع کرد. به احترام قرآن همانجا روی خاک و گچ و سیمان نشستند تا قرائت تمام شود. اسم آقای انصاری شیرازی رو تو کتاب خاطرات آقای هاشمی رفسنجانی خوندم خیلی تعجب کردم. باورم نمیشد این پیرمرد گوشه گیر کمتر شناخته شده یکی از مبارزین فعال زمان انقلاب بوده است. درباره عشقشان به امام خمینی هم این طور تعریف می کردند: وقتی امام از زندان برگشت و در مسجد اعظم درس شروع فرمود ، بنده فی البداهه این شعر را گفتم : بنگر نشسته چون ماه، با یک جهان نباهت / مرد رشید عرفان ، بر مسند فقاهت . وقتی هم که او را به ترکیه تبعید کردند ، با خودم زمزمه کردم : رفتی و بردی جان ما ، ای دلبر جانان ما / باز آ که باز آید روان ، در پیکر بی جان ما / آن دم که یک دم از تو فرد ، بر جانم آمد رنج و درد / باز آ و درمانی نما ، این درد بی درمان ما . روات حدیث ضمن ابراز خشنودی از بهبود نسبی حال این عارف بزرگ سلامت و طول عمر این بزرگوار را از خداوند مسالت دارد.