موضوع تلفن قرمز و چند نكته درباره خط سبز سياسی
در مسائل امنیتی که ممکن است به شدت در مدیریت مناسبات بین دو کشور تاثیر گذار باشد و جلوی آن را بگیرد ضرورت ارتباط تلفن قرمز مطرح میشود و این یک مسئله شاخص و کاملا حساس است.
فارس: در غرب تلاش میشود که در شرایط بیداری اسلامی در منطقه تصویری از شکاف در ایران منتشر کند و بیان کند که ایران قدرت رهبری و گفتمانسازی برای کشورهای انقلابی منطقه ندارد و بگویند در ایران دولت و نظام در مقابل یکدیگر قرار دارند و ناامیدی از ایران را برای این کشورها تبلیغ کنند. سابقه موضوع تلفن خط قرمز کاملا روشن است و سابقه آن به تنش بین شرق و غرب برمیگردد. در فضایی که جنگ موشکی بین روسها و آمریکاییها و در واقع بلوک شرق و بلوک غرب وجود داشته این مورد بعنوان یکی از شاخصههای جنگ سرد مطرح است و از این روش برای کنترل واکنشهای غیرارادی که میان نظامیان اتفاق میافتاد استفاده میشد. در مسائل سیاسی هیچگاه نیازی به تلفن قرمز وجود نداشته و به عنوان یک اولویت مطرح نمیشود. در مسائل امنیتی که ممکن است به شدت در مدیریت مناسبات بین دو کشور تاثیر گذار باشد و جلوی آن را بگیرد ضرورت ارتباط تلفن قرمز مطرح میشود و این یک مسئله شاخص و کاملا حساس است. با این حال این روش برای جنگ سرد و زمینهای برای کنترل فضای احتمالی درگیری نظامی بین دو طرف است. در مناسبات سیاسی که بین دو کشور وجود دارد هیچگاه مسئله اضطرار دوجانبه مطرح نیست و دو طرف هر زمانی که اراده کنند به یکدیگر پیام میفرستند. این بحث زمانی مطرح میشود که یا سیستمهای فنی وضعیتی را دارد که اگر به آن توجهی نشود میتواند خطرآفرین باشد و یا عدهای هستند که اندیشه ایجاد درگیری جزو اولویتهای آنها است و منتظر بهانه هستند که درگیری ایجاد کنند و حادثهای را منجر شود که بسیار زیانبار باشد. در واقع ایجاد خط تلفن قرمز به معنی آن است که عدهای هستند که از نیت گروهی برای ایجاد تنش تصادفی خبر دارند و برای مدیریت آن دست به پیشنهاد چنین خط ارتباطی میزنند. طی چند ماه گذشته از جانب مقامات آمریکایی شاهد ادبیاتی منطبق با صهیونیستها بودیم و استفاده از واژههایی مانند «جنگ اتفاقی» بود. این سؤال مطرح میشود که چرا صهیونیستها و جریان بیپولی در آمریکا به دنبال جنگی اتفاقی است. جواب این سؤال کاملا روشن است. علت این است که صهیونیستها برای اینکه بتوانند موضوع ایران را در اولویت برنامههای آمریکا حفظ کنند اقدام به چنین کارهایی میکنند و برای برونرفت از بن بستی که در آن گرفتار شدهاند تلاش میکنند تا آمریکا را ولو به شکل اتفاقی مقابل ایران قرار دهند چراکه اسراییل خود نمیتواند به مقابله با ایران بپردازد و مجبور است آمریکا را به این کار وادارد. در آمریکا در این مورد یک مقاومتی وجود دارد و بخشی از حاکمیت آمریکا عقلانیتی دارد و معتقد است که هیچ ضرورتی برای درگیری با ایران وجود ندارد ولی جناح لیکودی و جناح افراطگرای آمریکا چون نمیتواند تأثیر مستقیمی بر ایران بگذارد به دنبال اجرای درگیریهای اتفاقی است. یعنی یک درگیری اتفاق میافتد و همین مسئله موجب تنش بین دو کشور می شود. مقام معظم رهبری مدتی قبل در بازدیدشان از بوشهر اعلام کردند که ما به دنبال درگیریهای اتفاقی نیستیم و این درگیری از سوی ایران نخواهد بود. چندی قبل یکی از مقامات نزدیک به رئیس جمهور مسئلهای را مطرح میکند تحت این عنوان که حالا که ما ابهت اوباما را در سطح منطقه شکستهایم بگذارید ما حس پیروزی را از آنها محروم نکنیم و اجازه بدهیم ولو به اندازه یک موشک در کویر ایران هم که شده شلیک شود ولی آنها به ما قول بدهند که مشکل هستهای را با ما حل بکنند. ما کافی است که به یک حادثه بیاهمیت واکنش نشان ندهیم و به آمریکاییها اجازه بدهیم که حس پیروزی و غلبه نظامی بر ایران آنها را خوشحال کند. این فرد ناخودآگاه با این کار می خواست بگوید که ما به دنبال مدیریت سیاسی هستیم و بهای آن این است که ما باید هزینه باخت و شکست در یک جنگ اتفاقی را پرداخت کنیم تا یک حس خوشایند برای آمریکایی ها به وجود آید تا بعد بتوانیم پشت میز مذاکره سیاسی با آمریکاییها وارد مذاکره شویم. متاسفانه در بخشهای مختلف کشور واکنش مناسبی به این صحبتها داده نشد. در آستانه سفر آقای احمدینژاد به نیویورک (همواره وقتی که آقای مشایی در این سفر ها حضور دارد «ترک تو» و دیدارهای نامرئی که ایشان سابقه زیادی در آن دارد حتما شکل خواهد گرفت) ما میبینیم که این ادبیات از طرف آمریکاییها مجددا فعال میشود. آمریکایی خود در این مسئله واقف است که تلفن خط قرمز و استفاده از این واژه یک ادبیات جنگ سردی است و میداند که مسائل نظامی از عهده برخی نزدیکان آقای احمدینژاد خارج است. پس این زمینهسازی است برای برخی گفتوگوهایی که قرار است در نیویورک صورت گیرد. مسئله دوم جامع عمل بخشیدن به شایعهای است که در مورد واکنش نشان ندادن به یک حمله اتفاقی به ایران از طرف آمریکا بوده است. در واقع بحث خط تلفن قرمز نیست بلکه بحث خط سبز و رنگی ارتباط سیاسی است چون خط قرمز ما در کنترل آقای رئیس جمهور و نزدیکان او نیست. طرفهای غربی باید بدانند که مسیر حل مشکلات در ایران از مسیر دیگری میگذرد و از جادههای سبز و رنگی عبور نمیکند و از مراکز مشخصی عبور خواهد کرد و غربیها بخوبی میدانند که صلاحیت تصمیمگیری در اینگونه مسائل در حیطه افرادی که هم اکنون در نیویورک هستند نیست. پس نباید وقت خودشان را اینگونه تلف کنند. تبادل پالس بین مقامات آمریکایی و نزدیکان رئیس جمهور تلاش میکند که تصویری از شکاف بین دولت و نظام را به خوبی به نمایش بگذارند. مثلا سوالی که یکی از رسانههای امریکایی از آقای احمدینژاد پرسیدند این بود که آیا فاصلهای بین دولت و حاکمیت وجود دارد و آقای احمدینژاد اینگونه پاسخ دادند که شما هیچ دو نفری را نمیتوانید پیدا کنید که با هم اختلاف نداشته باشند. ما هم به قانون عمل میکنیم. روز گذشته در یکی از رسانههای انگلیسی عنوان شده بود که جنبش سبز دیگر تاثیر و نفوذ سیاسی ندارد و میبایست به جریان مخالفی که به یکی از نزدیکان دولت احمدینژاد نسبت داده بود تکیه و سرمایهگذاری کرد و جریان سبز به دلیل اینکه فاقد این ظرفیت است باید با وی جایگزین شود و برخی از نزدیکان آقای رئیس جمهور شایستهتر از جریان شکست خورده سبز هستند تا بتوانند تصویری از شکاف بین دولت و حاکمیت به جهان نشان دهند. این نشان دادن این شکاف از این جهت اهمیت دارد که در حال حاضر ما شاهد موج بیداری اسلامی در منطقه هستیم. فرمایشات مقام معظم رهبری برای شخصیتهای بیش از 80 کشور دنیا در اجلاس بیداری اسلامی به دو نیاز این کشورها پاسخ میداد: 1- رهبری، 2- گفتمانسازی برای بیداری اسلامی. گفتمانسازی بدین معنا که خیزشهای مردمی بتواند شعار اصلی و راهبرد و دشمن خود را بشناسد. در غرب تلاش میشود که در شرایط بیداری اسلامی در منطقه تصویری از شکاف در ایران منتشر کند و بیان کند که ایران قدرت رهبری و گفتمانسازی برای کشورهای انقلابی منطقه ندارد و بگویند در ایران دولت و نظام در مقابل یکدیگر قرار دارند و ناامیدی از ایران را برای این کشورها تبلیغ کنند.