آن نهاد ریاست جمهوری را سرپرست....آن اسفندیار رویین تن را دست در دست
آوردهاند که زندگی او به دو نیم تقسیم توان کرد: «قبل از دیدار او با مولانا مشایی و بعد از آن!» نقل است اولین بار، مولانا مشایی در وزارت اطلاعات بدید و همان جا گریبانش گرفت و تا نهاد ریاست جمهوری رها نکرد! و هر جا که اسفندیار رویین تن اسب نواخت، او نیز در پسش بتاخت؛ فی المثل با او به رادیو تهران رفت و از آنجا به سازمان فرهنگی - هنری شهرداری تهران اندر آمد و سپس به سازمان میراث فرهنگی و گردشگری داخل شد و از آنجا به کاخ ریاست جمهوری وارد شد!
کد خبر :
160452
مطلب پیش روی شما بیست و هفتمین مطلب ستون ویژه " تذکرة الرجال " سایت فردا است. "رفیق بی کلک" و "پ.خالتور" نویسندگان این بخش هستند که در نظر دارند با نگاهی متفاوت و طنزگونه به بررسی احوالات چهره های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و .. بپردازند. در این مطلب این دو عزیز به سراغ حمید بقایی، سرپرست نهاد ریاست جمهوری رفته اند.
آن مرد خدا، آن از غیر افتاده جدا، آن معاون اجرایی، آن تسلیم اوامر الهی، آن دارای قامت نحیف، آن دیوان عدالت اداری را حریف، آن اسوهٔ پاکی و طهارت، آن مخرّب آثار باستانی با یک اشارت، آن دست راستِ شیخ الرّییس کابینه، آن حافظ تیر و تختههای دیرینه، آن رئیس سازمان میراث فرهنگی، آن اخراج کنندهٔ مدیران با اُردنگی، آن دبیر شورای عالی مناطق آزاد، آنکه نیمِ میراث تاریخی را داد به باد!!، آن دارای مدرک کارشناسی آی تی، آن کاندیدای احتمالی ریاست جمهوری آتی، آن کارمند سابق وزارت اطلاعات، آن دارای صدها عجایب و کرامات، آن نهاد ریاست جمهوری را سرپرست، آن اسفندیار
رویین تن را دست در دست، آن دارای کلّی مناصب انتصابی، آن مُلحِق جزیره کیش به هندورابی، آن رسیده به اهداف غایی، مولانا حمید خانِ بقایی! زادهٔ هگمتان بود و عاشق عهد باستان بود و نور چشمی آستان بود! نقل است ابتدای کار او این بود که در طفولیّت عاشق دَدَر بود و پیوسته از خانه به در بود! پس از این کوی به آن کوی دوان بود و زمان همین گونه روان بود، که ناگاه او را مُناسب سازمان گردشگری یافتند و به کرسی ریاستش بافتند و و این گونه بود که کارش بالا گرفت! آوردهاند که زندگی او به دو نیم تقسیم توان کرد: «قبل از دیدار او با مولانا مشایی و بعد از آن!» نقل است اولین بار، مولانا مشایی
در وزارت اطلاعات بدید و همان جا گریبانش گرفت و تا نهاد ریاست جمهوری رها نکرد! و هر جا که اسفندیار رویین تن اسب نواخت، او نیز در پسش بتاخت؛ فی المثل با او به رادیو تهران رفت و از آنجا به سازمان فرهنگی - هنری شهرداری تهران اندر آمد و سپس به سازمان میراث فرهنگی و گردشگری داخل شد و از آنجا به کاخ ریاست جمهوری وارد شد! نقل است منتقدان و موافقان هر دو بر اینکه او از نوادر بود متّفق بودند، لیک موافقان از وجه زُهد مهیب و مخالفان از وجه قدرت تخریب! نقل است مولانا جملهٔ «همیشه خراب کردن آسانتر از ساختن است! «را سرلوحه سازمانش کرده بود و کار آسان برگزیده بود! از
جمله کارهای پایهای او موارد زیر را نقل کردهاند: «تخریب سنگ فرشهای مسجد وکیلِ شیراز، تخریب تپههای باستانی مراونه در اهواز! تخریب مقبرهٔ ۵۸۰ ساله شهشهان، تخریب خانه شیخ بهایی در اصفهان! تخریب سازههای آبی شوشتر، ریزش پل تاریخی گرگر! تخریب ارگ بهارستان، تخریب مدرسه مروی و واگذاری آن! تخریب کتیبهٔ تاریخی چشمه علی به آنی، ویران شدن خانه آیت الله بهبهانی! تخریب محوطهٔ باستانی اشکانیان، تخریب پل خواجوی اصفهان! تخریب بقایای کاخ داریوش در برازجان، مرگ سروهای ۴۰۰ ساله فین کاشان! فرو ریختن ساباط حاجی وند، آبگیری سد سیوند! تخریب کتیبه-ی هخامنشی در جزیره خارک،
نابودی آب انبار سپهداری اراک!» و این همه بخش قلیلی از کرامات اوست! نقل است بسیار به فکر عوام الناس بود و برای این کار دارای روشهایی خاص بود! از آن جمله کانال آبی تخت جمشید و شهر استخر جملگی آسفالت نمود تا عبور و مرور خلق الله تسهیل کند! دستش درد نکناد!! نقل است در طنّازی حریف صد تا چون ما بود! چنانکه در پاسخ به پرسش مریدی که پرسیده بود: «آیا پیشقدمی سازمان تحت امر شما در انتقال کارمندان دولت به شهرستانها، نوعی خودنمایی در حضور ریاست جمهوری است؟!» گفته بود: «مگر بنده با آقای رییس جمهور فاصله دارم، که با اینگونه اقدامات بخواهم آن را کم کنم؟! و یا با این روش
خود را شیرین کنم؟! مگر ما ترش یا تلخیم، که بخواهیم اینگونه خود شیرین کنیم؟!» از کرامات او آنکه فرموده بود: «منشور کوروش یک تکه استوانه است!! و به خودی خود ارزشی ندارد!! بلکه آنچه ارزشمند است، محتوای آن است! و الّا با یکبار دیدنِ منشور، کار تمام است!!» و فرموده بود: «مهم این است که خانمها و آقایان در محیط کاری عفت را مراعات کنند! در واقع میراث فرهنگی همین موارد است، نه نگهداری سنگ و کلوخ!!» آوردهاند در زمان ریاست خود بر سازمان میراث فرهنگی و گردشگری فرموده بود: «اگر به کارهایی که آقای احمدینژاد انجام داده دقت کنیم، میتوانیم بگوییم ایشان کوروش زمان است!!
آقای احمدینژاد با مواضعی که در مقابل آمریکا در سازمان ملل گرفته، به نوعی کوروش زمان است!!» برخی خیّرین در آستان ایشان حضور یافتند و عرض نمودند: «یا شیخ در میانة مرمت آرامگاه کوروش سقف آن آوار گردید! ما نگران مقرّ ریاست جمهوری هستیم!» پس مولانا روی در هم کشید و پاسخ آنها نداد و در جای دیگر فرمود: « اگر اینها خیلی دلسوز میراث فرهنگی هستند، بیایند به فکر بازار تهران باشند که در حال نابودی است!! یا همین سرای دلگشا را که در حال خراب شدن است، دریابند! اینها نشان میدهد این افراد تنها به دنبال جو سازی هستند!! ولی ما به این حرفها اهمیتی نمیدهیم!!» پس رندی گفت:
«یا شیخ چرا شما که مسئول آنید کاری نکنید؟!!» پس زبان از سخن گفتن برید و فرمود چراغها را بکشتند و گفت: «حیف ما که اینقدر به فکر شماییم الحق که جواب رسانهها خاموشی است!!» پ. خالتور