كيهان: قدس، نقطه اتصال

از حدود سال 1379 تاكنون- پس از قدرت گرفتن لبنان در برابر رژيم تل آويو- از شمار كشورهاي منطقه اي كه حاضر به همكاري با دولت جعلي اسرائيل بوده اند كاسته شده و بر ميزان كشورهايي كه در حمايت از فلسطين حاضر به پرداخت هزينه هستند، افزوده شده است.

کد خبر : 159584

ديروز جهان شاهد يك موج بزرگ بود؛ موجي از انسان ها با زبان ها، رنگ ها، مذاهب و جغرافياي مختلف كه همه حول يك كلمه (قدس) جمع شده بودند در عين حال آنچه ديروز در چهار قاره فرياد زده شد نشانه روشني از بازخيزي امت بزرگي بود كه قرن ها تحت سيطره و نفوذ غرب قرار گرفته بود و غرب آن را پايان يافته تلقي مي كرد. حركت ديروز امت اسلامي نشان داد كه قرن جديد، قرن بازگشت پرقدرت تر اسلام به صحنه مديريت جوامع است. حالا مي توانيم دريابيم كه چرا حضرت امام خميني، روز قدس را نه فقط روز فلسطين و نه فقط روز امت اسلام بلكه «روز پيامبر عظيم الشان اسلام» مي دانستند. ديروز همه دريافتند كه بعثت بار ديگر آغاز گرديده است. اما در خصوص روز قدس، مفهوم، پيام ها و پيامدهاي آن نكات مهمي وجود دارد: 1- اسلام و امت اسلامي بطور ماهوي و نه تاكتيكي با غرب تضاد دارد و اين «تضاد هويتي» امكان سازش اين دو را ناممكن كرده است. اين تضاد بخصوص در حوزه تمدني كه فراجغرافياست شدت و حرارت بيشتري دارد. تا اينجاي كار، غربي ها به گمان اين كه راه آنان براي پيشروي در جغرافياي اسلام هموار است از مسلمانان جدي تر بوده اند. آنان در دو قرن گذشته همه ساز و كار خود را براي به زانو درآوردن حريف پاي كار آوردند و البته در 32 سال گذشته اين تلاش ها به دو دليل سيرصعودي هم پيدا كرد يكي از اين دو وقوع انقلاب اسلامي ايران كه خواب را از چشم غرب ربود و ديگري فراگيرتر شدن امكانات ارتباطي و سهل الوصول تر شدن دسترسي عمومي به اين امكانات بود. در اين هماوردي، غرب همه جغرافياي جهان اسلام و بخصوص منطقه موسوم به خاورميانه را ميدان اين چالش عظيم تمدني قرار داد و وقوع چهار جنگ بزرگ غرب عليه مسلمانان طي 10 سال در اين منطقه- جنگ افغانستان 1380، جنگ عراق 1381، جنگ لبنان 1385، جنگ غزه 1387- از اين چالش عظيم حكايت مي كند. غرب در اين 200 سال و بخصوص در اين 32 سال تلاش كرده تا با اشغال سرزمين هاي اسلامي بر شكست و تحقير تاريخي خود در جنگ هاي صليبي غلبه كند. اما وقوع انقلاب اسلامي در ايران كه - ماهيت عميق ديني دارد- اين «جبران خواهي» را با چالش جدي مواجه كرد. وقتي كه ماجراي 11 سپتامبر 2001 به عنوان چاشني يك اقدام امنيتي هماهنگ غرب عليه جهان اسلام پيش آمد، جرج بوش، رئيس جمهور وقت آمريكا كه بعدها شكست سنگيني را از جهان اسلام متحمل گرديد، گفت: «ما با جهان اسلام جنگي پيش رو داريم كه يك جنگ صليبي است» اما البته نه تنها تحقير تاريخي شكست غرب از مسلمين در جنگ هاي صليبي قرون 12 و 13 ميلادي و به عبارتي در فاصله سال هاي 1099 تا 1250 ميلادي جبران نشد بلكه به مدد بيداري اسلامي ناشي از انديشه و راه حضرت امام خميني(ره) بر سياهه شكست هاي غرب از جهان اسلام افزوده شد در همه اين 4 جنگ و نيز در اقدامات براندازانه ديگري كه غرب عليه مسلمين به راه انداخت، با شكست رسوا كننده مواجه گرديد؛ كه ابعاد آن به هيچ وجه با شكست غرب در جنگ هاي دو قرنه صليبي ها قابل قياس نيست چرا كه از يك سو در جنگ هاي صليبي طرفين از نظر مادي توازن قوا داشته و حتي جهان اسلام از لحاظ تجهيزات نظامي از اروپا پيشرفته تر بود، در حالي كه در قرن بيستم و بيست و يكم فاصله اين تجهيزات بسيار زياد و به نفع غرب است. و از سوي ديگر جهان اسلام در دوره جنگ هاي صليبي متحدتر و منسجم تر از امروز بود. با اين وصف شكست غرب از جهان اسلام در دهه اخير كه مكرر اتفاق افتاده اهميتي بسيار افزون تر از شكست غرب در جنگ هاي صليبي دارد. 2- غرب در اين «جبهه گرم» نقطه كانوني طرف مقابل خود را مي شناسد و نيز مي داند كه ظرفيت هاي پراكنده آن در چه نقطه اي به هم مي رسند. تمركز سنگين اروپا و آمريكا روي ايران ثابت مي كند كه آنان سالهاست كه ايران را نقطه كانوني امت اسلامي و بازخيزي آن به حساب مي آورند و به صحنه آمدن طرح هاي پي درپي غرب و رژيم هاي منطقه اي وابسته به آن در طول حدود 4 دهه اخير براي خاتمه دادن به موضوع فلسطين هم ثابت مي كند كه از نظر غرب «نقطه وصل» امت اسلام فلسطين است. غرب به درستي مي داند كه مسئله فلسطين و مواضع جدي ايران درباره فلسطين يكي از عواملي است كه به ايران «نقش كانوني» در جهان اسلام داده است و نيز مي داند كه اگر پاي ايران از جهان اسلام كنار گذاشته شود، جهان اسلام به دلايل متعدد سياسي و فرهنگي قادر به ايستادگي در برابر غرب نيست. نگاهي به مدل هاي مالزي ماهاتير محمد، تركيه اردوغان، سودان عمرالبشير- كه البته هر كدام تفاوت هاي مهمي با ديگري دارد- و سنجش تجربه و توانايي آنان در مقابل غرب به خوبي اين نكته را ثابت مي كند كه بدون ايران از ديگران كاري برنمي آيد. آنان براي اين كه ايران و فلسطين را از هم جدا كنند- تا سپس بر امت اسلام مسلط گردند- از يك سو با زبان هاي مختلف و بخصوص در سطوح نخبگي و دانشگاهي به ايرانيان القا مي كنند كه به شما فارس هاي شيعه چه ربطي دارد كه از يك مشت «عرب سني» در سرزميني كه از سرزمين شما دور است حمايت مي كنيد و بخاطر آنان خود را با جهان درگير كرده ايد و از طرف ديگر به فلسطيني هاي مبارز و هر عرب ديگري به ايران اسلامي افتخار مي كند، مي گويند، توي عرب سني چرا با برنامه اي كه فارس هاي شيعه تدوين كرده اند با اسرائيل خونريز و غرب مهاجم درگير شده اي و ملت خود را قرباني شكل گيري امپراتوري ايراني مي كني. در روزهاي پاياني جنگ 22 روزه رژيم صهيونيستي عليه فلسطيني هاي محاصره شده غزه، روزنامه «آتلانتيك» اروپا -و البته چندين رسانه ديگر غرب با مضموني مشابه- نوشته بود: «آن كه در غزه پنجه در پنجه ارتش اسرائيل انداخته، يك فلسطيني نيست يك سرباز ايراني است» و بعد براي آن كه سلاح را از دست فلسطيني بگيرد، اضافه كرده بود: «امروزه يك بال امپراتوري ايران در افغانستان و پاكستان و بال ديگر آن به مرزهاي غربي لبنان و غزه رسيده و هر چه در فاصله اين نقاط اتفاق مي افتد ماهيتي ايراني دارد.» كما اين كه در فضاي داخلي ايران بارها گفته شده كه «آنچه مصيبت بر سر ايران مي آيد نتيجه فلسطيني تر شدن مسئولان ايران است»:با اندكي غور در واقعيات- و نه تخيلات و يا تبليغات- درمي يابيم كه آنچه به ايران قدرت مي دهد و فلسطين را به فلسطيني ها برمي گرداند، همگرايي ايران و فلسطين است كما اين كه هر كشور اسلامي كه از فلسطين فاصله بگيرد از منافع ملي و امنيت ملي خود چشم پوشيده است. براي تقريب به ذهن در اين سؤال تامل كنيد: آمريكا تا كي آمريكا و اروپا تا كي اروپاست- يعني قادر به نقش آفريني جدي بين المللي است- آيا پاسخي غير از اين مي يابيد كه «تا زماني كه با هم باشند». 3- فلسطين در طول 6 دهه گذشته، نماد ضعف و توانايي جهان اسلام و غرب بوده است اروپا در سال 1917- از طريق اعلاميه بالفور وزير خارجه وقت انگليس- با غرور زيادي اعلام كرد كه فلسطين مسلمانان را به «يهودي هاي اروپا» تقديم مي كند يك سال بعد از اين يعني بلافاصله پس از پايان جنگ جهاني اول اروپا رسما اعلام كرد كه عراق، فلسطين، اردن، سوريه و تونس تحت قيمومت انگليس، لبنان و الجزاير تحت قيمومت فرانسه، مغرب تحت قيمومت اسپانيا و ليبي تحت قيمومت ايتاليا درآمده اند و اين قيمومت تا سال 1948- يعني 30 سال- استمرار مي يابد و درست در پايان اين دوره موجوديت رژيم جنايتكار اسرائيل اعلام مي شود. يعني وقتي مسلمانان واكنش جدي نسبت به اعلاميه بالفور عليه فلسطين نشان ندادند، سرزمين هاي خود آنان تحت سيطره نظامي غرب قرار گرفت و پس از آن نيز غرب براي آن كه جهان اسلام قادر به حركت نباشد، اسرائيل را مانند يك خنجر در قلب آن فرو كرد. حالا در نقطه مقابل، آن چه جاي ترديد درباره اين گزاره وجود دارد كه تلاش هر ملت و هر كشور براي آزاد كردن فلسطين و بخصوص قدس، مستقيما دفاع از مرزهاي ملي خود به حساب مي آيد. اگر اشغال فلسطين نشانه استيلاي غرب بر شئونات كشورهاي اسلامي اين منطقه هست- كه هست- آزادي فلسطين نيز نشانه توانايي كشورهاي اسلامي براي دفاع از تماميت ارضي خود است. اين قلم در اواخر مرداد يا اوايل شهريور 1385- كمي پس از شكست فاحش رژيم صهيونيستي از حزب الله در جنگ 33 روزه- در همين ستون به سخني دقيق از هنري كسينجر استناد كرده بود. اين پرآوازه ترين چهره نظريه ساز 50 سال اخير آمريكا در روزنامه نيويورك تايمز نوشته بود: «جنگ اسرائيل و حزب الله، مينياتوريزه شده جنگ آمريكا و ايران است با همين روند و با همين نتيجه». حدود 3 سال بعد اسنادي به دست آمد كه نشان مي داد، در صورت پيروزي رژيم صهيونيستي در اين جنگ، بلادرنگ جنگ آمريكا عليه ايران شروع مي شد و نيز اسناد ديگري مي گويند در فاصله سال هاي 2004 تا 2006 نيروهاي نظامي آمريكا در منطقه وارد تمرين هايي شدند كه ماهيت آن تهاجم به ايران بود. 4- تهديد، يك ملت، يك كشور و يك نظام سياسي معمولاً شامل ابعاد سياسي، فرهنگي، اقتصادي، امنيتي،نظامي و علمي است و از جنبه ديگر به داخلي، منطقه اي و بين المللي تقسيم مي شود اما اگر به تهديدات منجر به فروپاشي يا بحران در خاورميانه و مناطق مشابه آن نگاه بيندازيم درمي يابيم كه- حداقل- در اين مناطق تهديدات عمدتاً جنبه فرامرزي داشته اند در اين ميان «ايران پس از انقلاب» نيز عمدتاً در فشار. «تهديد خارجي» بوده تا تهديد داخلي. جنگ نيابتي رژيم سابق عراق عليه ايران، تهديد به براندازي نظام سياسي، رويكرد تحريمي به قصد ايجاد فلج اقتصادي، عمليات رواني به قصد سياه نمايي آينده كشور، ايجاد ترور، كودتا، آشوب و اغتشاش همه در خارج از مرزها پخت و پز و اجرايي شده اند بنابراين درست است كه پايداري هر كشوري به پيوستگي ملت و نظام سياسي آن بستگي دارد ولي اين پيوستگي نوعا از خارج از مرزها آماج حمله قرار مي گيرد. چند سال قبل اين ايده در ميان فلسطيني ها و نيروهاي مقاومت شكل گرفت كه براي خارج كردن فلسطين از بن بست «انتفاضه اي از بيرون» نياز است و نبايد همه نگاه ها معطوف به نيروهاي جهادي فلسطين شود. البته اين ايده در آن هنگام، چندان عملي به نظر نرسيد و به آن توجه چنداني نشد اما يك يا دو ماه بعد يك انتفاضه منطقه اي شكل گرفت و شرايط را به نفع فلسطين و ضرر رژيم صهيونيستي دگرگون كرد. اين طبيعت مسايل امنيتي سياسي است. براي تقويت موقعيت و اقتدار يك كشور و يا يك ملت، اتفاقات امنيتي نوعاً در فراسوي مرزها رخ مي دهد. از اين منظر هم مي توانيم كاركرد منطقه اي ايران و ربط آن با منافع ملي كشور را ارزيابي كنيم و هم مي توانيم با نگاه به گستره «انتفاضه منطقه اي»- كه همه آن ها از يك سو تحت تاثير سرگذشت فلسطين هستند و از سوي ديگر تاثير جدي بر فلسطين دارند- آينده فلسطين و رژيم صهيونيستي را به نظاره بنشينيم. از حدود سال 1379 تاكنون- پس از قدرت گرفتن لبنان در برابر رژيم تل آويو- از شمار كشورهاي منطقه اي كه حاضر به همكاري با دولت جعلي اسرائيل بوده اند كاسته شده و بر ميزان كشورهايي كه در حمايت از فلسطين حاضر به پرداخت هزينه هستند، افزوده شده است. با اين قاعده كه «امنيت و منافع نوعا در فرامرزها كليد مي خورد» مي توان به پاسخ روشن سؤال مذكور دست يافت.

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: