افطاری با طعم پودر لباسشويی!

در ماه مبارك رمضان بعثي‌ها ساعت 5 بعداز ظهر «برنج» با آب بادمجان را با «گوشت» و «شوربا» براي افطار با هم مي‌دادند تا هر اسيري غذايش‌ را براي افطار يا سحري تقسيم كند. چون ظرفي نبود كه غذا را تا سحر نگهداريم، بيشتر اسرا به اجبار افطار و سحري را با هم مي‌خوردند و مجبور بودند بدون سحري روزه بگيرند.

کد خبر : 157838

فارس: يك آزاده و جانباز دفاع مقدس با بيان اينكه عراقي‌ها در ماه رمضان براي جلوگيري از روزه‌داري اسرا، همه را شكنجه عمومي مي‌دادند، گفت: بعثي‌ها براي خواندن نماز و دعا ممنوعيت ايجاد مي‌كردند و افطاري و سحري اسرا را با صابون، پودر لباسشويي و نفت مسموم مي‌كردند. بيژن كريمي از جانبازان و آزادگان دوران دفاع مقدس است كه 1001 روز از عمر خود را در اسارتگاه‌ تكريت 11 عراق پشت سر گذاشت و در 9 شهريور 69، به ميهن اسلامي بازگشت. وي نويسنده كتاب «هزار شب و يك شب» است كه در اين اثر به وقايع روزهاي تلخ و شرين اسارت اشاره كرده است. اين آزاده دفاع مقدس با ذكر خاطره‌اي، ماه مبارك رمضان در اسارت را روايت مي‌كند. * 24 ساعت روزه‌داري در دوران اسارت در دوران اسارت و تمام ايام سال گرسنگي و تشنگي معمول بود بنابراين اسرا بيشتر اوقات روزه‌دار بودند؛ غذاي ما در شبانه روز شامل «شوربا» يا همان آش عدس بود كه به هر فردي يك استكان، «برنج» با آب بادمجان يا آب پياز و «گوشت» تاريخ انقضا گذشته بود. در ماه مبارك رمضان بعثي‌ها ساعت 5 بعداز ظهر «برنج» با آب بادمجان را با «گوشت» و «شوربا» براي افطار با هم مي‌دادند تا هر اسيري غذايش‌ را براي افطار يا سحري تقسيم كند. چون ظرفي نبود كه غذا را تا سحر نگهداريم، بيشتر اسرا به اجبار افطار و سحري را با هم مي‌خوردند و مجبور بودند بدون سحري روزه بگيرند و تمام روز را به سختي و گاهي همراه با چاشني شكنجه طي مي‌كردند. * خريدن وقت قرآن هر اسارتگاه يك جلد قرآن كريم داشت و عراقي‌ها اين كتاب‌ها را مي‌دادند كه ادعا كنند خواسته‌هاي اسرا را برآورده مي‌كنند. و در هر اسارتگاه براي هر 10 گروه 13 نفره يعني براي 130 نفر يك جلد قرآن كريم وجود داشت و براي ختم قرآن، هر فردي 3 دقيقه مي‌توانست قرآن بخواند. خريدن وقت قرآن كريم نكته جالب ديگري بود؛ بعثي‌ها در اسارتگاه به هر اسيري 2 تا 3 نخ سيگار مي‌دادند؛ من سيگارم را به بچه‌هايي كه سيگار استعمال مي‌كردند، مي‌دادم تا وقت قرآن‌شان را بخرم يا برخي ديگر نصف نان خود را مي‌دادند تا سهميه و وقت قرآن ديگر اسرا را بخرند. * شكنجه‌هاي عراقي‌ها براي جلوگيري از روزه‌داري در ماه مبارك رمضان تنبيه و شكنجه عمومي كمتر نمي‌شد؛ گرسنگي و تشنگي‌ ماه مبارك رمضان از يك سو و شكنجه‌هاي جسمي و روحي از جمله اجازه ندادن براي خواندن نماز و دعا از سويي ديگر شرايط را سخت‌تر ‌مي‌كرد و هدف آنها اين بود كه جلوي روزه‌داري اسرا را بگيرند. * شهادت 40 اسير در يك ماه در اثر آلودگي غذا يكي از شكنجه‌هاي عراقي‌ها در ماه مبارك رمضان آلوده كردن غذاي اسرا به مواد شيميايي مانند پودر لباسشويي، صابون و نفت بود. در يكي از روزهاي ماه رمضان كه تمام اسرا از گرسنگي روزانه تحملشان بسيار كم شده بود، عراقي‌ها در اسارتگاه «تكريت 11» افطار را مسموم‌ كرده بودند كه بسياري از بچه‌ها بيمار شده بودند و با توجه به نبودن سرويس بهداشتي در اسارتگاه، سخت‌ترين بيماري بود كه بعدها تبديل به اسهال خوني ‌شد و در طول يك ماه 40 نفر از اسرا به دليل مبتلا به اين بيماري به شهادت رسيدند. پس از توزيع غذا يكي از اسرا گفت «من مي‌خورم، اگر اتفاقي نيفتاد شما هم بخوريد» برخي تحمل نداشتند و حدود 2 تا 3 قاشق از آن غذاي مسموم را خوردند؛ حدود ساعت 11 تا 12 شب، دل‌ درد اسرا شروع شد؛ هر كس در گوشه‌اي به خود مي‌پيچيد؛ يكي از دوستان به نام «كيومرث» از خرم‌آباد كه وضعيت روحي مناسبي هم نداشت، اول از همه دل‌درد شديدي گرفت و براي وي و ساير اسرا تحمل و فشار دل‌درد خيلي سخت بود. برخي تمام شرايط سخت را تحمل كردند اما برخي حال مساعدي نداشتند به طوري كه صبح فضاي اسارتگاه بوي تعفن گرفته بود و خود بعثي‌ها هم نمي‌توانستند وارد اسارتگاه شوند. * مطرح كردن مسائل ديني و شكسته شدن دست يكي از اسرا يك روز نظاميان عراقي آمدند و گفتند «شما كم و كسري‌هاي خودتان را بيان كنيد تا تأمين كنيم» قبلاً اين مسايل را داشتيم كه اگر كسي درخواست خود را بيان مي‌كرد، بعد از آن شكنجه مي‌شد؛ آن روز گفتند هيچ كاري نداريم و دلمان مي‌خواهد هر كسي بلند شود و ايراد‌هاي ما و كمي و كسري‌ها را بگويد. «محمد بلالي» بلند شد و گفت «خوراك ما درست نيست؛ نمي‌گذارند به راحتي عبادت كنيم» او در ادامه به مشتركات ديني دو كشور ايران و عراق اشاره كرد و فرمانده نظامي عراق گفت «مشكلي نيست؛‌ نيازها برطرف مي‌شود». فرداي همان روز «بلالي» كه مجروح بود و با عصا راه مي‌رفت را در محوطه اسارتگاه طوري روي زمين كشيدند كه دستش شكست؛ بلالي را به بيمارستان «تكريت» بردم. در مسير فرمانده ارشد نظامي عراق جلوي ما را گرفت و بلالي نيز ماجرا را توضيح داد، بنده نيز ترجمه كردم. فرمانده ارشد نظامي نيز گفت «من رسيدگي مي‌كنم»؛ وقتي برگشتيم به اسارتگاه، ديديم يكي از نگهبانان لاغر، قلدر، خشن و بي‌رحم عراقي جلوي در دژباني اسارتگاه قدم مي‌زند؛ بلافاصله از آمبولانس پياده شديم. بازجويي مجدد آغاز شد كه به دليل اعتراض بلالي به فرمانده ارشد نظامي وي را با همان وضعيتي كه داشت، فقط به خاطر مطرح كردن مسايل ديني و شرعي در اسارتگاه، كتك زدند و 10 روز حبس انفرادي كردند و بنده را نيز يك روز شكنجه كردند كه بعد از يك روز آزاد شدم.

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: