كيهان/ راز جذابيت هندسه سياسی ايران

خداوند- حق و باطل را- اين گونه مثال مي زند». در تاريخ متأخر و پرماجراي ما نيز بارها همين سنت جلوه گري گذراي كف ها به روي سيلاب انقلاب و كوره گدازان آن مشاهده شد اما همين حباب ها به سرعت تركيد.

کد خبر : 156166

«راز جذابيت هندسه سياسي ايران»عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي كيهان به قلم محمد ايماني است كه در آن مي‌خوانيد: نوع مهندسي نظم سياسي جمهوري اسلامي، معمولا در كانون توجه تحليلگران داخلي و خارجي قرار دارد. اين مهندسي غالبا به چند دليل به چشم آمده است. اول اينكه نظم و نظام سياسي در ايران شاداب است به اين معنا كه نظام سياسي مانند يك موجود زنده و بالنده ضمن حفظ اصالت و هويت خويش همواره مشغول پوست اندازي بوده است، همچنان كه انسان در فرايند رشد و نمو خود، پوست مي ريزد. شادابي سياسي در ايران- از جمله به واسطه انتخابات- به اين معناست كه مطابق مهندسي انجام گرفته، روند پويايي و تغيير سازنده در متن اين نظم تعبيه شده است. نكته دوم اين است كه نظام سياسي جمهوري اسلامي در متن متلاطم حوادث بزرگ نه تنها حيات و بقاي خود را تضمين كرده بلكه بر سرعت پيشرفت خود در ميان همين تلاطم ها افزوده است. بنابراين، نظم و نظام سياسي در ايران اگرچه به لحاظ استحكام به يك بناي بتون بنياد مي ماند اما در عين حال در يك جا متوقف نيست و مانند يك كشتي قدرتمند، امواج متلاطم حوادث را مي شكافد و پيش مي رود. و از طرف سوم فارغ از «استحكام» و «حركت وصيرورت»، داراي روحي است كه امكان رشد و ارتقا و بالندگي را به او مي دهد. اين روح البته يك روح جمعي و متعالي است. تحليلگراني كه نظرشان به اين مهندسي پيچيده و چندلايه قلاب شده و نگاهشان داشته تا عميق تر در اين هندسه پويا- و در عين حال صاحب اصالت و هويت- مطالعه كنند، با يك پرسش كليدي روبرو هستند و آن اينكه اين طراوت توأم با صلابت و پويايي همراه با استحكام از كجا آمده است؟ اگرچه متخصصان علوم سياسي و تئوريسين هاي انقلاب يا حقوقدانان و جامعه شناسان و روانشناسان به اين پرسش از زاويه دل مشغولي هاي تخصصي خود مي نگرند، اما براي همه ما هم كه در متن اين سفينه رو به حركت زيست مي كنيم، سؤال پيش رو سؤال مهمي است. در يك كلام كوتاه مي توان گفت علت چشم نوازي نظم و نظام سياسي ايران جديد (ايران پس از انقلاب) و پايايي و پويايي توأم با طراوت آن، در قاعده مندي دو ضلع مهم سياست ايران يعني «مردم» و «رهبري» است. به اين معنا كه دو ضلع «امت» و «امام» بر قاعده «امامت و ولايت» هويت يافته اند و تا اتصال اين اضلاع به يكديگر باقي است، آن ثبات و امنيت در كنار تغيير و بالندگي و پيشرفت هم مصون از بحران هاست. با اين وصف، اگر سخن از فعاليت احزاب و گروه هاي سياسي و رسانه ها مي رود يا موضوعاتي نظير انتخابات و رقابت هاي سياسي پيش مي آيد، طبيعتا نمي تواند گفتار و رفتاري بي نسبت يا معارض با هندسه جمهوري اسلامي به معنايي كه گفته شد، باشد. بدين معنا گروه ها و جريان هايي نظير نهضت آزادي، سازمان مجاهدين خلق (منافقين) و جريان هاي شبه اسلامي كه بعدها- تا امروز- به اباحي گري پرداخته اند، به طور اتوماتيك خود را از آن نظم مشروع و معقول عزل كرده و تبديل به زائده اي نچسب و ناهماهنگ با متن شده اند. پاسخ اين سؤال را كه فتنه سال 88 چرا به آن سرنوشت عبرت آموز و رسوا ختم شد، مي توان در همين تعارض با متن و ناهمخواني گروه خوني فتنه گران با گروه خوني نظام سياسي امت- امامت جست وجو كرد. همچنين با فهم اين مدل منطقي است كه مي توان افق انتخابات مجلس نهم را روشن تر ديد. ناظران گوناگون، ترجماني از آيه 17 سوره رعد را در تاريخ 32 ساله انقلاب و به ويژه حوادث متلاطم چند سال اخير ديده اند آنجا كه مي فرمايد: «از آسمان، آبي فرو فرستاد و از هر دره و رود به اندازه گنجايش آنها سيلابي جاري شد؛ سپس سيل بر روي خود كفي را حمل كرد. و مانند همان كف، بر روي آتشي كه براي [ذوب فلزات و] ساختن زينت آلات يا وسايل زندگي روشن مي كنند به وجود مي آيد. اما كف ها به بيرون پرتاب مي شوند ولي آنچه براي مردم سودمند است بر روي زمين باقي مي ماند. خداوند- حق و باطل را- اين گونه مثال مي زند». در تاريخ متأخر و پرماجراي ما نيز بارها همين سنت جلوه گري گذراي كف ها به روي سيلاب انقلاب و كوره گدازان آن مشاهده شد اما همين حباب ها به سرعت تركيد. پريروز سايت ضد انقلابي گويانيوز درباره همين واقعيت نوشت «حركت اپوزيسيون در عاشوراي 88، با دريايي از آب كه بر اين آتش ريخته شد، مواج گرديد. آن ماجرا توسط لباس شخصي هايي[مردم] كه حيدر حيدر مي گفتند، جمع شد». فلان روزنامه نگار تندروي فراري كه روزگاري مي گفت «ما پس از دوم خرداد تسمه پاره كرديم و با هم از چراغ قرمز گذشتيم» و امروز با وجود انباشتگي بغض و كينه، به اعتدال و ميانه روي مقتداي انقلاب اذعان مي كند يا تأكيد مي ورزد كه تندروي و ساختارشكني ضدانقلاب باعث نشان دادن مشت نظام و شدت عمل شده، در گفته و اعتراف خود تنها نيست كه بگوييم مربوط به بي ثباتي شخصيتي يا ترسيدن وي است. مگر فراري ديگري كه اتفاقا ميانه خوبي با نفر اول ندارد، سال گذشته اعلام نكرد كه اپوزيسيون در ادعاي تقلب دروغ گفته است؟ و مگر خيلي هاي ديگر از همان ها كه اتفاقا در خارج كشور هم به سر مي برند مكررا نگفتند و در رسانه ها نيز منتشر شد كه برخلاف انگاره هاي تبليغاتي ما، همچنان اكثريت ملت پاي جمهوري اسلامي ايستاده اند و همين موجب مي شود كه ما نقش براندازي را بر آب بزنيم؟ ملت ما كه خود در متن ماجراست بهتر از همه راز اين ماندگاري را مي داند. چه جان هاي شريفي كه تنيده در هم سينه سپر كردند و پيكر پاكشان دريده شد تا حتي خراش و خدشه اي بر آبگينه پرتلالؤ انقلاب ننشيند. استناد به دشمنان انقلاب از بابت اثبات يك حقيقت آفتاب گون نيست، هر چند كه شهادتي بر فضيلت اوليا از جانب اعدا باشد. اهل خبر و رسانه به خاطر دارند مقاله تحليلي فريد زكريا سردبير عنود نيوزويك (حامي سرسخت فتنه سبز) را كه اواخر خرداد 1389 در روزنامه واشنگتن پست نوشت: «مقايسه جريان سبز در ايران با انقلاب هاي مخملي و توهم انقلاب اشتباه است. جمهوري اسلامي در ميان ملت حاميان بسياري دارد و اپوزيسيون نمي تواند آن را تغيير دهد... اينكه باور كنيم رژيم اسلامي نزد ايراني ها مشروعيت ندارد و قدرتش را با نيروي نظامي حفظ كرده، خلاف واقعيات است زيرا ميليون ها تن از آن حمايت مي كنند.... مازيار بهاري خبرنگار ما در نيوزويك كه ماه ها در ايران زنداني بود مي گويد رهبر ايران آيت الله خامنه اي همچنان محبوب ترين چهره سياسي در ايران است... مقايسه ايران با انقلاب هاي مخملي اروپاي شرقي اشتباه است.» چرا چنين پيوند استواري وجود دارد؟ يك دليلش را «سراج- م» از مديران كل وزارت كشور دولت اصلاحات كه اكنون در پاريس با اپوزيسيون همكاري مي كند، 15 تيرماه 1389 در وبسايت راديو فردا يادآور شد. او در اين نوشته تاكيد مي كند «از انتقاداتي كه متوجه آقاي [...] است، ورود فرزندان وي به فعاليت هاي اقتصادي است. اين در حالي است كه رهبري ايران مانع از ورود فرزندانش به پست هاي سياسي و نيز فعاليت هاي اقتصادي شد، امري كه براي توده هاي فرودست جامعه ايراني امتيازي براي [آيت الله] خامنه اي و نكته منفي براي [...] تلقي مي شود. از سوي ديگر بخش قابل توجهي از طبقات فرودست جامعه ايراني همچنان ترجيح مي دهند سران نظام، آن چنان كه رهبري عمل مي كند، بيشتر روي زمين يا صندلي و مبلمان ساده به ديدارهاي عمومي بپردازند و عدم رعايت اين مسئله از سوي ديگران، زمينه اتهام تجمل گرايي و اشرافيت را براي آنها فراهم كرده است». يقينا روزي كه نصرت الهي به غايت رسد و نواي «اذا جاء نصرالله و الفتح و رأيت الناس يدخلون في دين الله افواجا» عالمگير شود- كه نشانه هاي آن پيداست- قلم هاي بسياري روان خواهد شد تا حقايق مكتوم در سينه معاندان با اهل حق را فاش تر بگويد. البته ملت ما به ده ها و صدها شهادت از اين جنس هيچ نيازي ندارد. قصه تابناكي گوهر امت- امامت ما همان داستان شهادت منافقين به رسالت پيامبر اعظم(ص) است و آيه اي كه به عنوان نخستين آيه سوره منافقين نازل شد؛ «هنگامي كه منافقين نزد تو آيند، گويند شهادت مي دهيم كه به يقين تو فرستاده خداوند هستي. و خدا مي داند كه تو به تحقيق فرستاده او هستي و خداوند شهادت مي دهد كه منافقين دروغ مي گويند». مجازات چنين دروغي بس سنگين است چرا كه حق را مي دانند و شهادت مي دهند اما ظرف وجودشان چنان آلوده است كه نمي تواند همان حق را به جان بخرد و تحمل كند. ما هيچ ترديدي نداريم كه دشمن و تمام آنها كه روح خود را به شياطين فروخته اند، بيكار نخواهند نشست و براي انتخابات بعدي نيز سناريو دارند. فرصت طلبي ها و كيسه دوزي ها و رفتارهاي نوك دماغي را هم مي بينيم و بهنگام و به قاعده بايد به هر كدام آنها بپردازيم. اما آنچه به دوستان انقلاب مي توان گفت اين است كه در تدوين و مهندسي نقشه هاي سياسي خود مراقب باشند از تراز اصلي هندسه جمهوري اسلامي تعدي و تخطي نكنند كه اين خطا به هر مقدار انجام شود، قبل از هر چيز خطاكننده را داراي زاويه و دچار آسيب خواهد كرد. هر كس كه خود را درون چارچوب نظم و نظام سياسي جمهوري اسلامي تعريف مي كند، لاجرم بايد نسبت روشني با آنها كه بيرون از اين هندسه بلكه بر ضد اين هندسه هستند برقرار كند. مرز درون و بيرون نظام به ويژه با دو فتنه سال هاي 78 و 88 كاملا روشن شده و جاي ابهامي ندارد كه كسي بتواند از آن ابهام براي عبور از حريم ها بهره ببرد. اين چارچوب روشن، «شرط بردار» و اما و اگر پذير نيست. آنها كه به اين حريم خيانت نموده و بار دشمن را سبك كرده اند، صرفا با شرمندگي و عذرخواهي و اعلام برائت مي توانند اميد بازگشت داشته باشند. آنها كه هزينه بدمستي قدرت خويش را پاي ملت شريف و نظام نجيب ما نوشتند، اصالتا نشان داده اند كه اهل تعهد و مسئوليت شناسي نيستند و پيش از هر چيز بايد اثبات كنند كه از اين «مسئوليت نشناسي» فاصله گرفته اند. اين را هم بايد با شكر تمام گفت كه به فضل الهي، اصحاب انبوه انقلاب نمي گذارند مرز بين فتنه گران و نظام ذره اي كمرنگ شود. به هر حال لفظ كشدار و مبهم و شاعرانه «اصلاح طلبي» به اعتبار رفتار آنها كه خود را با اين تابلوي سياسي معرفي كرده اند، امروز هيچ اعتباري ندارد و نه تنها سالبه به انتفاي مصاديق است بلكه اين مصاديق نقض غرض اصلاح طلبي هستند. لفظ اصلاح طلبي بالاتر از مسجد ضرار كه نيست، هست؟ عنوان اصلاح طلبي بيش از اين تحمل رفتارهاي شترمرغي و شتر گاوپلنگي را ندارد. مگر يك آدم را چه قدر مي شود اتساع داد و كشيد و همزمان او را از دو راه كه از هم جدا مي شوند، برد؟! اين دو پارگي معنايي، حكايت امروز اصلاح طلبان است. اصولگرايان نيز به عنوان مدعيان وفاداري و پاسداري از انقلاب، بايد بيش از هر طيف و گرايش ديگري به اركان مهندسي نظم سياسي جمهوري اسلامي پايبند باشند. آنها اگر نظم و سازماني براي انسجام بيشتر تعريف مي كنند كه درست هم هست، بايد اين مهندسي قبل از هر چيز معطوف به نظم هماهنگ (هارموني) امت- امامت باشد. اولويت قائل شدن براي قبيله گرايي، گروكشي و سهم خواهي يا چيدمان سازمان براساس مدل شركت سهامي طبيعتا نقض غرض اصولگرايي است. شخصيت هاي سياسي اين مجموعه تا آنجا محترمند كه در كليت سازماني و جبهه اي تعريف شوند نه اينكه چون رجل سياسي و رئيس جمهور و رئيس مجلس و شهردار و دبير مجمع تشخيص و... هستند يا زماني نامزد فلان انتخابات بوده اند و حالا دسته و روزنامه اي دارند بنابراين حق آب و گل دارند و نقشه پيچ و خم راه بايد براساس موضع و موقف آنها چيده شود. تك تك اين رجال سياسي بايد خود را با سازمان اصولگرايي در حال تكوين منطبق كنند نه اينكه- خداي نكرده- جبهه در حال تأسيس به اعتبار ذوقيات و اميال برخي از آنان، به چپ و راست خم شود. در اين باره به مرور و به تفصيل بايد نوشت.

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: