از خودروهای سه میلیارد تومانی تا تلاش برای سیر کردن شکم

در شهری که یکی نان نسیه می‌خره و یکی دیگه تا سه میلیارد پول ماشین یکی از بچه‌هاش رو پرداخت می‌کنه، جای زندگی نیست؛ چون تهران دنیای رنگی پولدار‌ها شده و برای بی‌پول‌ها همچنان سیاه و سفیده.

کد خبر : 156032

روزگاری نه‌چندان دور اتومبیل‌هایی همچون زانتیا و ماکسیما در خیابان‌های تهران خودنمایی می‌کردند و کمتر کسی فکر می‌کرد روزی، روزگاری خیابان‌های تهران پذیرای جدی‌ترین خودروهای سواری جهان باشد. باورش کمی سخت است اما حقیقت دارد، امروز دیگر خیابان‌های شمال تهران، میزبان انواع و اقسام ماشین‌های روز دنیا از جمله جدید‌ترین سری جدید سوپر اسپورت «بوگاتی ویرون» با قیمتی معادل سه میلیارد تومان است. خسته از کارهای روزانه، ساعتی را با یکی از دوستان در گوشه پارکی نشسته بودم و اصلا انتظار نداشتم صدای غرشی که هی نزدیک‌تر می‌شد، متعلق به سریع‌ترین و گران‌ترین خودرو جهان باشد. انجام حرکات نمایشی با گران‌ترین خودرو جهان، آن هم در خیابان‌های تهران و بحث شیرین ماشین و ماشین‌بازی با دوستی که برای ساعتی فراغت از واقعیت‌های زندگی با من همراه شده بود، جرقه این گزارش را در ذهن من زد. بچه‌های دیروز که تمام دلخوشی آن‌ها جمع کردن کارت و پوس‌تر ماشین‌هایی همچون هامر، بنز، بی‌ام دبلیو، فورد، شورولت، کادیلاک، کرایسلر، فراری و پورشه بود، امروز دیگر بزرگ شده‌اند و فکر کردن به آرزوهای دوران کودکی که سقف آن در داشتن سری جدید کارت و پوستر فلان ماشین خلاصه می‌شد، برای آن‌ها به طنز تلخی می‌ماند. غم نان و هزینه بنزین و تعمیر پرایدی که به چندین برابر ارزش واقعی خریداری شده، مجالی برای فکر کردن به چیز دیگری را نمی‌گذارد. بچه‌های امروز اما به‌دنبال کارت و پوستر نیستند و با فشردن پدال گاز این ماشین‌ها به آرزوهای دیروز من و امثال من، زبان درازی می‌کنند. ماشین‌های گران‌قیمت و لوکس را تنها می‌توانی در دور دورهای شبانه یا پارکینگ رستوران‌ها و فست‌فودهای معروف پیدا کنی. سام، پسر ۲۰ ساله‌ای که آبمیوه به دست به پورشه ۶۳۰ خود تکیه زده بود وقتی فهمید خبرنگارم گفت: از چی این ماشین‌ها می‌خواهی گزارش تهیه کنی؟ دوره این‌ها هم دیگه تموم شده و جذابیت‌شون رو از دست دادن. سام که متوجه تعجب من شده بود، ادامه داد: ماشین‌بازی هم خسته‌کننده شده و حداقل من یکی رو ارضا نمی‌کنه. عقربه‌های ساعت، پایان یکشنبه رو نشون می‌دهد اما انگار در این قسمت شهر جوانان خیال خوابیدن ندارند. سام، با دعوت من برای گشتی یک‌ساعته در خیابان‌های شمال شهر، کمک بزرگی به تهیه این گزارش کرد. ساعت یک صبح تو یکی از خیابون‌های فرعی و خلوت ولنجک انبوهی از ماشین‌های مدل‌بالا و‌گران‌قیمت جمع شده و به انجام حرکات نمایشی مشغول بودند. ماشینی که جرقه این گزارش رو تو ذهن من زده بود هم گوشه‌ای پارک شده بود. همه با هم آشنا بودند و وقتی که سام، من رو خبرنگار معرفی کرد، انبوهی از سوالات شروع شد. بردیا یا‌‌ همان صاحب گران‌ترین و سریع‌ترین خودرو جهان در توجیه خرید این ماشین گفت: بیش از ۵/۲ میلیون دلار بابت این ماشین پرداختم و تنها تفریح من، تو زندگی شده گشت‌زنی، تو خیابان‌ها. بردیا در مورد چرایی پرداخت هزینه سه میلیارد تومانی بابت ماشین نیز توضیح داد: جایی که تنها دلخوشی و تفریح امثال من شده قلیون کشیدن، چه انتظاری داری. بنزی سفید رنگ با سرعت از کنار ما گذشت که به گفته بردیا پلاک‌شده اون رو می‌تونی ۳۵۰ میلیون تومان بخری. فراری قرمز رنگی که با دور درجا زدن دود غلیظی راه انداخته بود، توجه من را جلب کرد. فراری خوش‌رنگی که به گفته صاحبش بیش از ۷۸۰ هزار دلار پول بابت آن پرداخت شده است. به گفته بردیا؛ صاحب این ماشین، یکی از پسرهای خانواده‌ای سر‌شناس است که در سال‌های اخیر به واسطه فعالیت‌های اقتصادی خردوکلان و در اختیار داشتن سهام یکی از بانک‌های خصوصی سروصدای زیادی کرده است. آشنایی بردیا با همه برایم تعجب‌برانگیز است. وقتی علت آن را جویا شدم، پاسخ چیزی نبود جز عشق و حال. به گفته بردیا، تنها تفریحی که در حال حاضر وجود دارد ماشین‌بازی در کلاس بالاست و او هم اکنون شاخ همه ماشین بازهای تهران است. بردیا، ماشین خود را وسیله‌ای برای دعوت شدن به میهمانی‌های آنچنانی دانست و تاکید کرد: من ترجیح می‌دهم به تفریحاتی از این قبیل مشغول باشم تا اینکه به قلیون کشیدن و... بپردازم. بردیا که از ماشین خود راضی به نظر می‌رسید، ادامه داد: با ماشین سه میلیارد تومانی در تهران احساس پادشاهی می‌کنم، ولی اگر می‌شد سه میلیارد دیگر داد و ماشین را شماره کرد و جایی برای تست سرعت بود، دیگر غصه‌ای نداشتم. دنیای رنگی پولدارهابازار ماشین‌بازی داغ بود و انواع و اقسام ماشین‌هایی که خیلی‌ها فقط اسمش رو شنیدن، مشغول انجام حرکات نمایشی بودند. قبل از نوشتن گزارش سری هم به نمایشگاه ماشین زدم. ستاره بنز واقع در خیابان ولیعصر اولین مقصد من بود که انواع مدل‌های بنز را آنجا می‌شود پیدا کرد. فروشنده خیلی خوش‌برخورد بود و با لحنی خاص شروع به توضیح درباره آپشن‌های مدلی که کنارش ایستاده بودم، کرد. وقتی فهمید خبرنگارم، گفت: آقا بنویسید تهران شهر تضادهاست. بنویسید در منطقه‌ای که من زندگی می‌کنم قیمت تمام ماشین‌های محل به اندازه یکی از این ماشین‌ها نیست. احمد که دلی پردرد داشت، ادامه داد: در شهری که یکی نان نسیه می‌خره و یکی دیگه تا سه میلیارد پول ماشین یکی از بچه‌هاش رو پرداخت می‌کنه، جای زندگی نیست؛ چون تهران دنیای رنگی پولدار‌ها شده و برای بی‌پول‌ها همچنان سیاه و سفیده. سر راه روزنامه سری هم به تعمیرگاه‌های خاص این ماشین‌ها زدم؛ تعمیرگاهی که عکس گرفتن حتی در آن ممنوع است. متصدی تعمیرگاه با خوشرویی اطلاعات مورد نیاز من را در اختیارم گذاشت. به گفته وی؛ تعمیر بعضی از ماشین‌ها از جمله فراری که به صورت گذر موقت تردد می‌کنند، بیش از ۱۰ میلیون تومان هزینه دارد. خودروهایی هم که نمایندگی مجاز دارند پس از اتمام گارانتی در بهترین حالت سه تا چهار میلیون هزینه سرویس پرداخت می‌کنند. علی در پاسخ به تعداد مراجعان روزانه نیز گفت: ما در طول روز به بیش از سه دستگاه خودرو نمی‌توانیم رسیدگی کنیم و بعضی‌ها تا یک ماه در نوبت هستند. علی در رابطه با فلسفه وجودی ماشن‌های‌گران قیمت در تهران هم گفت: بودن ماشین‌هایی از این دست بد نیست، اما باید توجه داشت در شهری که خیلی‌ها توان پرداخت قسط ۱۶۰ هزار تومانی پراید خود را ندارند، آدم‌هایی هم پیدا می‌شوند که هزینه یک‌بار سرویس ماشین آن‌ها بیش از قیمت یک اتومبیل صفر کیلومتر است. بله، اینجا تهران است؛ شهری که در زیر پوست خود دنیایی از اتفاقات رنگی و سیاه و سفید را جای داده است؛ اتفاقات سیاه و سفیدی که کمی آن‌سو‌تر اتفاقات رنگی زندگی برخی خانواده‌ها را خوش‌رنگ‌تر می‌کند؛ خانواده‌هایی که برخلاف اکثر مردم جامعه به فکر زندگی کردن هستند نه زنده ماندن. خانه‌های ۱۱ میلیاردی، قصرهای مجلل، ماشین‌های چند صد میلیونی و چند میلیاردی، لباس‌های مارک‌دار و رستوران‌های خاص (که یک وعده غذا در آن برابر با حقوق یک‌ماه ۷۰ درصد افراد جامعه است) نیز از جمله ابزارهایی هستند که اتفاقات رنگارنگ این قشر را رقم می‌زنند. بله، اینجا تهران است و در برخی موارد فرقی با اروپا ندارد. شاید وقتی به پیشنهاد بردیا برای تهیه گزارش از رستوران‌های خاص و میهمانی‌های آنچنانی رفتم من هم به این جمله ایمان بیاورم: «اینجا تهران است، فرقی با اروپا ندارد.» شرق

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: