اتحاديه اروپا؛ دوست يا دشمن ملت ايران

رويكرد جدايي انداختن ميان اروپا و آمريكا رويكرد غلط و شكست‌خورده است. از منظر رئاليستي نيز منافعي كه اروپا در رابطه با آمريكا دارد، قابل قياس با منافع حاصل از ارتباط با ايران نخواهد بود. از منظر تئوري رژيم‌هاي بين‌المللي نيز آمريكا به عنوان هژمون تامين كالاي عمومي ديگر بازيگران (من جمله اروپا) را عهده‌دار است و براي همين اروپا نوعي وابستگي به آمريكا دارد كه به راحتي قابل گسست نيست.

کد خبر : 155671

مرکز اسناد: اشتياق فراوان آقاي صالحي به گسترش روابط با اتحاديه اروپا راوي تغييرات اساسي در سياست خارجي دولت احمدي نژاد برخلاف رويه دولت نهم مي باشد. از كم‌كاري و بدفهمي تحولات جهان اسلام كه بگذريم، رفتن به سمت اروپا به عنوان بخشي از تمدن غرب نشان دهنده تغيير اولويت‌هاي سياست خارجي دولت مي‌باشد. "اتحاديه اروپا براي ايران از جايگاه مهمي برخوردار بوده و جايگاه ويژه‌اي دارد و قرن‌ها است روابط تجاري، علمي و انساني بين ايران و اروپا برقرار بوده و يقيناً اين افت و خيزهاي در روابط نبايد مانع از گسترش روابط دو جانبه باشد و نگاه به آينده بايد روشن باشد " "ايران شريكي بسيار مطمئن براي اتحاديه اروپاست. " "اين سفر نخستين سفر من به اروپا است كه به دعوت همتاي اتريشي صورت مي‌گيرد و اميدواريم بتوانيم در اين سفر به موضوعاتي كه مطرح شد، بپردازيم تا زمينه گسترش روابط ايران و اتحاديه اروپا را آرام آرام فراهم كنيم " فضاي گفتماني حاكم بر اين جملات بيشتر به دوره اصلاحات و حاكم بودن گفتمان نزديكي به غرب در سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران شبيه است. اما اين جملات از زبان آقاي خرازي بيان نشده ، اين جملات دكتر صالحي وزير خارجه دولت دهم است كه هفته گذشته در لبنان و پيرامون سفر آتي اين مقام ايراني به اروپا بيان شده است. اشتياق فراوان آقاي صالحي به گسترش روابط با اتحاديه اروپا راوي تغييرات اساسي در سياست خارجي دولت احمدي نژاد برخلاف رويه دولت نهم مي باشد. از كم‌كاري و بدفهمي تحولات جهان اسلام كه بگذريم، رفتن به سمت اروپا به عنوان بخشي از تمدن غرب نشان دهنده تغيير اولويت‌هاي سياست خارجي دولت مي‌باشد. جمهوري اسلامي ايران در دوران اصلاحات (در بهترين تصور ممكن) با اين فرض كه اروپا راهي متفاوت از آمريكا را طي خواهد كرد، تلاش نمود تا خود را به اتحاديه اروپا نزديك كند، اما آنچه كه رخ داد چيزي برخلاف تصور تصميم‌گيران بود. اروپا نه تنها راهي متفاوت از آمريكا نرفت بلكه مشاركت فعال در ايجاد فشار بر ايران براي تغيير رفتار داشت. گفتگوهاي متعدد ايران با كشورهاي اروپايي در موضوع هسته‌اي و عقب نشيني گام به گام ايران شاهدي محكم بر اين ادعاست. اين اشتباهي بود كه تصميم‌گيران دولت در آن زمان مرتكب شدند. دليل آن نيز عدم شناخت درست اروپا و نسبت آن به آمريكا بود. بسيار واضح است كه در نظام بين‌الملل فعلي اروپا كمك‌يار آمريكا است و اين مساله را مي‌توان به راحتي با بررسي حوادث بعد از جنگ جهاني دوم دريافت. اروپا نه از نظر گفتماني (تمدني) و نه از نظر هويت تاريخي تفاوتي جدي با آمريكا ندارد. ساخت آمريكاي امروز به دست اروپا بوده و روحيه سلطه‌گري وجه مشترك اين دو جغرافيا است. رويكرد جدايي انداختن ميان اروپا و آمريكا رويكرد غلط و شكست‌خورده است. از منظر رئاليستي نيز منافعي كه اروپا در رابطه با آمريكا دارد، قابل قياس با منافع حاصل از ارتباط با ايران نخواهد بود. از منظر تئوري رژيم‌هاي بين‌المللي نيز آمريكا به عنوان هژمون تامين كالاي عمومي ديگر بازيگران (من جمله اروپا) را عهده‌دار است و براي همين اروپا نوعي وابستگي به آمريكا دارد كه به راحتي قابل گسست نيست. از طرف ديگر از بعد از جنگ جهاني نقش آمريكا و اروپا (خصوصا اروپاي غربي) نقشي مكمل بوده و بعيد به نظر مي‌رسد كه اروپا بخواهد تغيير نقش داده و به عنوان رقيب ايفاي نقش كند. اين را هم در دوران جنگ سرد و هم در دوران پسا جنگ سرد كه دوران مبارزه جهاني با تروريسم است، مشاهده مي‌كنيم. پس از انقلاب اسلامي رويكرد كلان سياست خارجي ايران تغيير و از وابستگي به سوي استقلال چرخيد كه تجلي بارز آن را مي توان در سياست "نه شرقي، نه غربي " جست. همچنين به دليل حاكم شدن گفتمان اسلام ناب در كشور، حمايت از مستضعفان اهميت جدي يافت. اما ترجمان اين منطق در سياست خارجي چه بود؟ طبيعي است كه افزايش ارتباط با كشورهاي اسلامي در درجه‌ اول و كشورهاي جهان سومي كه تحت سلطه و ظلم كشورهاي سلطه‌گر بوده‌اند در درجه دوم ، معنا و مفهوم اين منطق خواهد بود. اما بعد از انقلاب اسلامي تنها در برهه‌اي اين رويكرد جنبه عملي يافت. در دوران سازندگي و اصلاحات اين رويكرد به طور جدي پيگيري نشد. حتي در برخي از دوران ناديده گرفته شد. بعد از روي كار آمدن دولت نهم اين رويكرد دوباره حيات يافت و در گفتارهاي مسئولين رنگ بوي جدي گرفت. افزايش روابط با كشورهاي آمريكاي لاتين و توجه به آفريقا از شواهد اين رويكرد بود. همچنين به دليل جدي‌تر شدن مقابله ايران با كشورهاي غربي در مساله هسته‌اي ، سطح روابط با اين كشورها كاهش يافت. براي همين بود كه سياست خارجي دولت نهم طرفداران جدي در ميان قشر حزب ‌الهي جامعه داشت. ولي به نظر مي‌رسد كه اين رويكرد در دولت دهم در حال تغيير است. با كارنامه ضعيفي كه دولت در مساله بيداري اسلامي از خود نشان داد و اين گونه اظهار نظرها آن هم توسط مسئول سياست خارجي دولت، برداشت مثبتي نمي‌توان حاصل كرد. به نظر مي‌ايد كه دولت قدم به قدم در سياست خارجي خود از گفتمان اسلام ناب دور مي‌شود. شايد تصميم‌گيران سياست خارجي براين باور هستند كه با اين تغيير رفتار منافع ملي بهتر تامين مي‌شود، اما بايد دانست منافع ملي چيزي است كه با عمل بازيگران ساخته مي‌شود و مهم آن است كه تصميم‌گيران سياست خارجي انتخابي درست و براساس اصول اسلام ناب داشته باشند و با جديت آن را دنبال نمايند.

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: