مرحوم مهندسی: جوان مبتذل نداریم
جوانان انگيزههاي بسيار خوب و قشنگ دارند اما استفاده بهينه از اين انگيزهها و ساماندهي به اين درخواستهاي فطري و زيبا و قشنگي كه دارند متاسفانه در محيط جانبي ضعيف است بنابراين جوانان ما بسيار مثبت هستند فقط ميطلبد كه حمايتهاي فرهنگي، اخلاقي و تربيتي بشوند.
فارس: مرحوم آيتالله مهندسي ميگفت: بنده معتقد هستم جوانان مبتذل نداريم، نگاه من به جوانان بسيار مثبت است و البته اين مسئله را نه به خاطر خوش آمد جوانان بگويم. به گزارش روابط عمومي راديو معارف، مرحوم آيتالله محمدمهدي مهندسي با حضور در برنامه بوستان راديو معارف به سؤالات خبرنگار اين راديو پاسخ داد كه اين گفتوگو در زمان حياتش منتشر نشد، اين گفتوگو به اين شرح است: *چگونه وارد حوزه علميه شديد؟ - بعد از تحصيلات دبيرستان در شهرستان آباده شيراز تصميم بر ادامه تحصيل در دانشگاه داشتم و اصلا فكر طلبگي در من نبود براي آمادگي كنكور مصمم شدم به تهران بيايم، درآن موقع مركز خوارزمي شماره يك از معروفترين و معتبرترين مراكز آمادگي كنكور بود آن موقع شهريه به صورت ماهانه دريافت ميشد، من شهريه ماه اول را پرداخت كردم و مشغول به تحصيل در رشته رياضي شدم بعد از گذشت يك ماه، ماه رمضان بود كه به آباده برگشتم و بعد از سپري شدن ماه رمضان تمايل به تحصيل در علوم ديني و طلبگي در خود احساس كردم. هيچ مشوقي هم نداشتم و هرچه بنده فكر ميكنم كه چه عاملي بهصورت ظاهر در آن زمان طاغوت موجب شد كه به حوزه علاقهمند شوم ريشه علاقهام را پيدا نميكنم، بلكه به عكس در آن زمان موانع بسيار زيادي سر راه ما بود. من اين طلبگي را لطف و عنايت خدا ميدانم. بدون هيچ مشوقي، بدون هيچ پيشنهادي و بدون اينكه كسي حتي به اندازه يك جمله بگويد كه برو دنبال طلبگي و يا اينكه فضاي شهر ما فضاي روحانيت باشد، حوزههاي علميه داشته باشد يا با كساني كه رفيق روحاني يا طلبه داشته يا در فاميل يا بستگان روحاني داشته باشيم؛ هيچ كدام از اين عوامل نبود. اما عنايت الهي بود و البته مخالفتهاي بسيار زيادي انجام ميگرفت؛ از نزديكان گرفته تا دوست، رفيق و همشهري و هركس كه از راه ميرسيد نصيحت ميكرد كه اين كار را نكن، اگر با نصيحت نميشد با متلك ميخواستند من از اين تصميم منصرف كنند. بالاخره با عنايت خدا وارد نظام فكري حوزوي شدم. مانع سربازي سر راه ما واقع شد و مجبور شدم باز دو سال سربازي را پشت سر بگذارم و با فاصلههاي كه افتاد در اواخر سال ۱۳۵۳ وارد حوزه علميه قم شدم و تقريبا از اوايل ۱۳۵۴ درس و بحث رسمي طلبگي من آغاز شد و تا اكنون ادامه دارد. * آيا براي ورود به حوزه علميه با كسي مشورت كرديد؟ - يادم هست در تهران با يكي از همشهريانم براي كلاسهاي كنكور رفته بوديم و هنگام ظهر به مسجدي براي نماز ظهر و عصر رفتيم، چون بچه شهرستان بوديم در تهران خيلي احساس غربت ميكرديم. مسجد در نزديكي دانشگاه تهران بود و نماز كه تمام شد من سر به سجده گذاشتم و خيلي دلم شكست، حالا اين چه احساسي بود كه بايد اينجا شكل ميگرفت بحث ظاهري است و آنجا اين دعا بر زبان ما جاري شد «خدايا آنچه خير و مصلحت ما هست انجام بگيرد» دقيقا همان شب بود بعد از مغرب و عشاء كه اين فكر به ذهن ما افتاد و پيشنهاد دادم به دوستم كه بيا به جاي اينكه اينجا كلاسها را برويم چون يك سري فشارهاي جانبي روي كار بود به شهرستان برويم كه اين فشارها را نداشته باشيم و كنكور مكاتبهاي باشد. در ايام ماه مبارك رمضان روحاني شهرمان كه آن موقع حاج آقاي كرماني بود بحث اعتكاف را براي نخستين بار در آن شهرستان مطرح كرد. فرهنگي كه اصلا با مردم مأنوس نبود و هفت يا هشت نفر از بازاريان و حاجيهاي مسجد تصميم گرفتند معتكف بشوند و من هم خوب به عنوان جواني كه علاقه به مسجد داشت رفتم اجازه بگيرم كه آيا ميتوانم معتكف شوم و ايشان گفت «بله، چرا اجازه نيست، خانه خدا است، چه مانعي دارد بياييد» و ما هم رفتيم معتكف شديم. عجيب اين است كه در شبهاي اعتكاف و شبهاي احيا بود كه اعتكاف كرده بوديم دعاي من اين نبود كه در كنكور امسال موفق بشم و مرتب دعا ميكردم كه آنچه خير است براي ما پيش بيايد تا اينكه ماه مبارك رمضان گذشت من يك وقت حس كردم دنبال اين مسئله هستم به يكي از همكلاسيها و رفيقهايم گفتم بيا برويم از روحاني شهر راجع به طلبگي سؤال كنيم و ببينيم چه حال و هوايي دارد. سؤالاتي در مورد روحانيت مطرح كرديم تا اينكه بالاخره رفتيم به سراغ اين فكر و اين تفكر شكل گرفت و هجمه و مخالفتها به شدت شروع شد به صورتي كه در هر مكاني كه من شركت ميكردم مورد هجمه و نصيحت يا تندي و حتي در برخي جمعها مورد تمسخر توهين قرار ميگرفتم. * واكنش خانواده شما درباره طلبگي چگونه بود؟ - خدمت پدرم رفتم و ميخواستم اينكه ميخواهم به تحصيل علوم ديني بپردازم را مطرح كنم، نميدانستم چگونه مطرح كنم پدر من از پارچهفروشان شهر بود و معروف بود به استخاره آمدم و در اين فكر بودم حالا چگونه اين فكر را در خانواده مطرح كنم. بعد آمدم خدمت پدرم و گفتم يك استخاره براي من بكنيد. استخاره كرد و گفت «در نيتت مرددي خيلي مشخص نكردي كه ميخواهي چكار كني» گفتم چطور و گفت بين دو جريان كه يكي جريان رسالت انبيا است و يك جانب ديگر مسائل دنيا است را مشخص نكردي و من از همين فرصت استفاده كردم هي گفتم الله اكبر و هي گفتم لااله الا الله كه فضا را براي پذيرش ايجاد كنم. گفت بابا چه شده مگر؟ گفتم بابا من تصميم گرفتم براي طلبگي ولي در ذهنم اين است كه طلبگي بهتر است يا دانشگاه؛ كه ايشان خنديد گفت اينجور استخاره نميگيرند كه طلبگي بهتر است يا دانشگاه قرآن باز كنند ولي خوب الان كه يك جريان كه كاملا رسالت انبيا است از همين فرصت استفاده كردم و ايشان نخستين كسي بود كه موافقت كرد و مخالفت نكردند و ايشان به من گفتند كه با آگاهي انتخاب كردي يا اينكه احساس است و يك سري مشكلات كه ايشان ميدانست را براي من مطرح كرد و من گفتم من فكرهايم را كردهايم و بالاخره به لطف الهي اين توفيق نصيب من شد. * آيا فضاي خانوادگي و سابقه مذهبي موجب گرايش شما به حوزه علميه شد؟ - از نظر خانوادگي اين افتخار را داريم كه مذهبي بوده و ما از كودكي با قرآن، نماز و مسجد آشنا بوديم و اين نبود كه هميشه مسجد باشيم، ولي ميرفتيم اما در خانه ما اتاقي به عنوان نمازخانه مشخص شده بود كه در آن مهر، جا نماز و تسبيح بود و هركس ميخواست نماز بخواند و عبادت كند به اين اتاق ميرفت. فضاي جامعه در آن دوران فضاي آلودهاي بود و اين نكته را بايد جوانان بدانند كه اگر احيانا فضا آلوده است اين به معناي سلب اختيار انسان نيست كه بگوييم چون جامعه خراب است پس من مجبورم كه خراب باشم. ما با اينكه جوان حزب اللهي آنچناني نبوديم نمازمان را ميخوانديم روزه ميگرفتيم. بنده يادم هست از منزل كه ميخواستيم به دبيرستان برويم روزي چهار نوبت از جلوي سينما شهر رد ميشديم و يك نوبت نشد كه ما برويم جلو و عكسهاي كزايي ببينيم و جالب اين بود كه اين اقدام از روي ترس از خانواده نبود. خود ما دنبال اين بحث نبوديم كه اين ستاره سينما كيست و چه اسمي دارد و تصويرش كدام است. الان كه برخي جوانان ما ميخواهند بهانه بگيرند كه چون وضع جامعه خراب است ما مجبوريم خراب باشيم اين طور نيست، عزت نفس مسئلهاي زيبا و قشنگ است كه اگر آدم دين خيلي قوي ندارد ولي عزيز بوده و براي خودش ارزش قائل باشد. *جناب استاد مهندسي رابطه شما با جوانان چگونه است؟ - بنده معتقد هستم جوانان مبتذل نداريم، نگاه من به جوانان بسيار مثبت است. اين مسئله را نه به خاطر خوش آمد جوانان بگويم. زياد با جوانان ارتباط داشتم و از اول طلبگي تا به الان در سطح جامعه، دانشگاهها و اكثر مشاورههاي كه با جوانان دارم مشاهده كردهام جوانهاي ما جوانهاي بسيار خوبي هستند منتها مسئلهاي كه هست راهكار درست را نميتوانند تشخيص دهند. انگيزههاي بسيار خوب و قشنگ دارند اما استفاده بهينه از اين انگيزهها و ساماندهي به اين درخواستهاي فطري و زيبا و قشنگي كه دارند متاسفانه در محيط جانبي ضعيف است بنابراين جوانان ما بسيار مثبت هستند فقط ميطلبد كه حمايتهاي فرهنگي، اخلاقي و تربيتي بشوند. البته انسان هرچه با قرآن و نهجالبلاغه ارتباط داشته باشد كم است و اين نيست كه بگويد چرا كه اينها دو فضاي محدود نيستند هرچه به ادبيات وحي و ولايت نزديك بشود احساس ميكند كمبودهايش بيشتر است و احساس ميكند نيازش به اين ارتباط بيشتر است. * شما از چه زماني وارد حوزه تبليغ شديد؟ - در روند كاري درس و بحث حوزوي از اول طلبگي در فضاي تبليغي بودم، ابتدا در شهر و روستا و در مراكز مختلف و كم كم در راديو و تلويزيون برنامههاي تبليغي در سطوح مختلف داشتهام، بيشتر كار طلبگي ما در حوزه تدريس بوده و از همان سال اول طلبگي وقتي آمدم وارد قم شدم بنا را بر اين گذاشتيم كه خدمت برخي از بزرگان و راه رفتهها بروم و از آنها نصيحتي را بطلبم و آن موقع خدمت مرحوم علامه طباطبايي و مرحوم فلسفي در امر تبليغ رسيدم و از توصيههايي كه اين بزرگان داشتند استفاده ميكرديم يكي از اين توصيهها اين بود كه تدريس را از ابتداي امر طلبگي سعي داشته باشيد ما هم اين توصيه را مد نظر گرفتيم. * استاد نظر شما درباره تبليغ ديني از رسانههاي ديداري و شنيداري مانند راديو معارف چيست؟ ـ به طور قطع يكي از بسترهايي كه دين را ميتواند به مردم برساند، بستر رسانه است و در قديم اينگونه نبود بايد حتما چهره به چهره مطرح ميشد يا بهصورت مكتوب انجام ميشد اما با پيشرفتي كه ابزار رسانهاي انجام داده و مسائل را به مخاطبان ارائه كرد. خوب مسلما بايد از اين فرصت استفاده درست و كارشناسانه و صحيح بشود و بنده معتقد هستم كه بايد كساني كه شايستگي را دارند هرچه بيشتر از اين فضاي تبليغي استفاده كنند.