آن رفته به مکتب روزهای آدینه... گوش به فرمان شیخ الرّییس کابینه
نقل است زیادت مقام او را نه در وطنش شناختند و نه در دیار فرنگ!!!! پس مدام آواره دِه لندن!! میگشت و باز برمی گشت!!! چنانکه گفتهاند: «دکترا در امپریال کالج لندن گذراند. لیک از پایان نامه آن در امیر کبیر دفاع بکرد.» از این عجایب در باب دکترای اکابر داخل خط قرمز، فراوان نقل شده است.»
کد خبر :
155319
مطلب پیش روی شما هفدهمین مطلب ستون ویژه " تذکرة الرجال " سایت فردا است. "رفیق بی کلک" و "پ.خالتور" نویسندگان این بخش هستند که در نظر دارند با نگاهی متفاوت و طنزگونه به بررسی احوالات چهره های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و .. بپردازند. در این مطلب این دو عزیز به سراغ کامران دانشجو رفته اند.
آن قطب علم، آن پی جوی صبر و حلم، آن معدن استعداد، آن دارای افاضات زیاد، آن صاحب تبع زمانه، آن خط قرمز را در میانه !!! ، آن در خور نکوهش، آن پیر ارباب پژوهش، آن فخر اقوام سببی و نسبیش !!! ، آنکه مدرکش جای حرف داشت کم و بیش !!! ، آن رفته به مکتب روزهای آدینه !!! ، آن گوش به فرمان شیخ الرّییس کابینه !!!! ، آن پذیرای هر نوع مسئولیتی، آن مخالف جداسازی جنسیّتی، آن سرپرست اسبق وزارت کشور، آن اسوه عالمان نام آور، آن موافقِ استعفای اساتیدِ آن طرفی، آن آیت تجربه در هر حِرَفی، آن قطب تحقیق و جستوجو، مولانا کامران دانشجو.
مرد میدان بود و از اهالی شهر دامغان بود و اوضاع عالمان در دوره او داغان بود.
از او کرامات و عجایب بسیار نقل است. ابتدای کار او این بود که در کودکی درب مکتب خانه را از پاشنه در آورده بود از آنکه بسیار شیطنت داشت!!!! شیخ مکتب او را خواند که:
«درس معلم ار بود زمزمهٔ محبتی جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را»
این سخن در جان مولانا اثر کرد و تغیّری در وی پدید آمد و او را تحولی شدید آمد و گفت: «دگر هیچ به مکتب نروم مگر جمعهها که تعطیلی را، شایستة بزرگی چون ما نبُود.» آمده است، پس از آن بود که از زیادت دوستی که دانش را داشت او را دانشجو نام نهادند.
نقل است مریدی او را گفت یا شیخ: «شما چه روزی به دانشگاه رفتید؟» پس نگاهی عاقل اندر سفیه به مرید افکند و به طعنت فرمود: «روز اول مهر!!!» پس مرید او را پرسید: «یا شیخ شما ریاضت تحصیل در کجا بر خود هموار نمودید؟» فرمودند: «خارج از کشور!!!» پس در مرید حیرتی و عجبی پدید آمد و لگام از دست بداد و گفت: «یا شیخ خواستم بدانم کلاسهای کدامین دانشگاه خارج از کشور همچون ایران در روز اول مهر شروع میشود!!!» پس سرفه فرمود و به نشانة محبت او را گفت: «این سخنان را بیخیال خودت چطوری؟!!!» پس مرید از مرام مولانا ذوق مرگ شد و جان، به جان آفرین تسلیم کرد.
نقل است زیادت مقام او را نه در وطنش شناختند و نه در دیار فرنگ!!!! پس مدام آوارة دِه لندن!! میگشت و باز برمی گشت!!! چنانکه گفتهاند: «دکترا در امپریال کالج لندن گذراند. لیک از پایان نامة آن در امیر کبیر دفاع بکرد.» از این عجایب در باب دکترای اکابر داخل خط قرمز، فراوان نقل شده است.»
نقل است عدهای گفتند که: «باید مذکر از مونث در دانشگاهها!! جدا شوند.» فرمود: «سمعاَ و طاعتاً» یعنی: «این کارها چه معنی میده!! این از عقل به دور است و عمراً نکنیم.»
نقل است روزی شیخ الرییس کابینه او را فرمود: «کامی تو و اعضای کابینه!! چنان مهمید که اگر زیرتان خط کشیم حق مطلب ادا نکردهایم!!! پس دورتان خط کشیم آن هم از نوع قرمز تا شما را گزندی نرسد.»
نقل است مریدی او را دید که شادان به راهی میرفت. مرید او را پرسید: «که یا شیخ از چه جهت تا این حد مسروری و سبب انبساط خاطر تو چیست؟» فرمود که: «زیرا پس از هدفمندی یارانهها در اقدامی بیسابقه، کرایة وسایط نقلیه عمومی دو برابر شده است!!!!»
مرید از فرط تعجب انگشت تحیّر به دندان گزید و داخل حرف مولانا پرید و پس گفت: «یا شیخ این موضوع که باعث بسی اندوه و ناراحتی است. خوشحالی شما و دست افشانی و پای کوبیتان از چه روی است.» مولانا بیتأمل پاسخ داد که: «آخر ما تا چندی پیش وقتی پیاده به سر کار میرفتیم روزانه دو هزار تومان سود میکردیم اما اکنون که پیاده میرویم، بیش از چهار هزار تومان به نفعمان است.» مرید تا این بشنید، هوش از سرش پرید و ناگاه چشمش سیاهی بدید و جانش به دیار باقی پر کشید.»
نقل است روزی مریدی او را گفت: «یا شیخ چرا شما از قشر دانشجو حمایت نمیکنید؟!!!» شیخ تا این شنید روی درهم کشید و گفت: «این سخنی است کذب زیرا ما هیچ چیز را از دانشجویان مضایقه نکردیم و هرگز ننماییم. نمونه آنکه برادرمان خسرو دانشجو!!! را عضو و سخنگوی شورای اسلامی شهر تهران کردیم و دیگر برادرمان فرهاد دانشجو!!! را که بر مسند ریاست دانشگاه تربیت مدرس نشاندیم!!!! دممان گرم.»
پ. خاتور