اگر چند مقام به دلیل حادثه تلخ خمینیشهر استعفا میدادند آسمان به زمین میآمد؟
هفته نامه سلامت: نام سعید بیابانکی با کنگره شعر «میلاد آفتاب» که هرساله در آغاز ماه شعبان در شهرستان خمینیشهر برگزار میشد، پیوند خورده است.حالا نام این شهر نه با کنگره شعرش که با حادثهای تلخ و باورنکردنی بر سر زبانها افتاده است. هفته نامه سلامت با سعید بیابانکی از بحث درباره شعر طنز و تاثیر آن بر روح و روان جامعه گفتگو کرده تا اتفاقات اخیر خمینیشهر که روح و روان مردمش را رنجور و متاثر کرده است. * متاسفانه تاثیر اتفاق تلخ تجاوزی که رخ داد بر روی مردم خمینیشهرخیلی بد بوده است. این اتفاق سوم خرداد افتاد و من 14 و 15 خرداد که آنجا بودم خبر آن ماجرا در شهر پیچیده بود. مردم روز قبلش جلوی دادگستری تجمع کرده و خواستار برخورد با عوامل حادثه شده بودند واقعا در چنین شرایطی چه باید کرد؟ شنیدهام شهرداری در پارکها برنامههایی تدارک دیده است. حتی از من دعوت شد تا در برنامه ویژهای در خمینیشهر حضور داشته باشم. من درباره این اتفاق مطلبی نوشتم و در آن گفتم که نباید گناه 12 نفر را به گردن یک شهر 300 هزار نفره نوشت. مگر در تهران خفاش شب نداشتیم؟ مگر در قزوین و پاکدشت و شهرهای دیگر از این فجایع نداشتیم؟ به هرحال آدمهای بیماری چنین رفتارهایی را مرتکب شدهاند. چنین حوادثی سلامت روانی را به هم میزند و نشاط عمومی را از جامعه میگیرد و یک نوع ناامیدی و عدم اعتماد به آینده را شیوع میدهد. در چنین شرایطی چه چیز به داد جامعه میرسد؟ طنز. البته ممکن است جامعه به سختی آن را بپذیرد ولی باید کم کم نشاط ایجاد کرد. اتفاقهای چند سال اخیر هم اینگونه بود. خیلیها سعی کردند ایجاد نشاط کنند ولی مردم خیلی سخت میپذیرفتند. با این حال معتقدم حتی اگر بتوان 2 نفر را بانشاط کرد، آن 2 نفر میتوانند روی بقیه تاثیر مثبت بگذارند و کمکم شرایط تغییر میکند. * در کشور ما یک هواپیما با 150 مسافر سقوط میکند و همه سرنشینانش کشته میشوند ولی آیا تا حالا دیدهاید کسی بیاید عذرخواهی کند؟ در کشورهای دیگر رسم است که اگر اتفاق ناگواری بیفتد و بخشی از جامعه آسیب ببیند، یک مقام ارشد از مردم عذرخواهی میکند و تقصیر را گردن میگیرد و استعفا میدهد. این خودش مرهمی میشود برای جامعه، ولی آیا در کشور ما چنین چیزی را به یاد دارید؟ انگار سلامت جامعه مهم نیست و فقط ماندن در پستها اهمیت دارد. در این شرایط اگر از پستمان کنار برویم، درواقع به قربانیان احترام گذاشتهایم ولی من یادم نمیآید در همین حادثه خمینیشهر کسی عذرخواهی کرده باشد. میشد یک مدیر محلی از خودگذشتگی میکرد تا بقیه هم به او اقتدا کنند. از آنجا که در اتفاقهای بزرگتر چنین کاری نشده، در این مقیاس هم کاری انجام نمیشود. اتفاقهای تلخی که یکی پس از دیگری در سطح جامعه میافتد، ما را با نوعی سقوط اخلاقی مواجه کرده است. میتوان گفت وضعیت اخلاقی جامعه ما اصلا خوب نیست. شاید قبلا هم چنین حوادثی داشتهایم و رسانهای نمیشدند. درباره حادثه خمینیشهر مطالب متعددی در سایتها منتشر شده است. سایت الف نوشته، صداوسیما مقصر است، چون اغلب سریالها و فیلمهایی که نمایش میدهد یک طبقه خاص از جامعه را پررنگ میکند و جامعه روستایی و غیرتهرانی که این مدلها و پیشرفتهای شهری را ندیده و از آن سطح از رفاه برخوردار نیست، نسبت به آن نداشتنها واکنش نشان میدهد. یعنی میبیند که از آن وضع دور است و این مساله در او ایجاد عقده میکند و که بالاخره جایی سر باز میکند. البته نمیشود شخص خاصی را مقصر دانست. در این حوادث جامعه هم مقصر است. خمینیشهر شهری کاملا مذهبی و به حسینیه ایران مشهور است. * من روز 14 خرداد در خمینیشهر بودم. خبر ماجرا را روز قبل شنیدم. به برادرم گفتم خبر این اتفاق جهان را تکان میدهد. چند روز بعد خبرنگار روزنامه «روزگار» آمد که گزارش تهیه کند ولی جالب است که هیچکس به او جواب نمیداد؛ نه نماینده شهر و نه فرماندار. فقط رییس شورای شهر که آدم شجاعی است، حاضر به صحبت شد. جالب است که حتی میخواستند از آن روزنامه شکایت کنند. امروز بخشی از سلامت روانی شهر ما - و در مقیاس بزرگتر - کشور ما، آسیب دیده است. آیا اگر چند مقام استعفا میدادند، زمین به آسمان میآمد و اتفاق بدی میافتاد؟ در این ماجرا هم اگر یکی 2 نفر برکنار میشدند، طوری نمیشد و مرهمی بر زخمهای مردم بود. حالا اگر این چند جوان را بگیرند و اعدام کنند، آیا همه چیز درست میشود؟ به نظرم نه فقط در خمینیشهر بلکه در هر جا باید منتظر تکرار این اتفاق باشیم. این مشکل با مجازات عاملان برطرف نمیشود. جامعه به یک چیز اساسی تری نیاز دارد. * یک ویژگی خمینیشهر، داشتن موقعیت باغی و ییلاقی در حاشیه شهر است. شهر اصفهان خودش ییلاق ندارد و از چنین موقعیتی برخوردار نیست و ییلاقهایش در حاشیه خمینیشهر است بنابراین خیلی از اصفهانیها آمدهاند و در اینجا باغ و ویلا ساختهاند. باید پرسید چرا اجازه احداث این باغها را دادهاند؟ مگر باغ محل زندگی است؟ باغ برای کاشت میوه است نه تفریح و تفرجهای طولانی شبانه. چه کسی تضمین داده است که نیروی انتظامی حتما هر شب در این منطقه حاشیهای حضور داشته باشد؟ این موقعیت باغی و ییلاقی جای چنین کارهایی نیست.