کیهان: تبعات هستهای نظم جديد منطقه
آمريكايي ها فكر مي كردند يك ايران هسته اي موجوديت اسراييل را تهديد خواهد كرد. اكنون مي بينند كه موجوديت اسراييل از لب مرزهاي سرزمين هاي اشغالي و از سوي مردمي كه تشنه گرفتن يك انتقام 60 ساله هستند و در جاهايي مانند مصر قدرت را به دست گرفته اند، تهديد مي شود.
فقط ظرف 6 ماه، خيزش هاي مردمي در منطقه خاورميانه، جغرافياي سياسي آنچنان متحول شده كه شباهت هاي بسيار ناچيزي ميان خاورميانه امروز و خاورميانه 6 ماه پيش مي توان سراغ گرفت. در اين باره تاثيرگذاري متقابل ايران و تحولات منطقه (هم تاثيراتي كه ايران بر اين تحولات گذاشته و هم تاثيراتي كه از تحولات پذيرفته است) سخن بسيار گفته شده اما آنچه درباره آن اتفاق نظر هست اين است كه ايران تا اينجا بيش از هر كشور ديگري از تحولات منطقه نفع برده است و همچنان نفع خواهد برد حتي اگر هيچ تلاشي براي اثرگذاري بر آن نكند. آنچه اكنون در خاورميانه پيش چشم تحليلگران است اين است كه ايران كاري را كه بايد براي اثرگذاري بر ذهن و جان مردم اين منطقه مي كرد، سال ها پيش انجام داده و اكنون حتي اگر فقط بنشيند و تحولات را نظاره كند، در انتهاي بازي برنده خواهد بود چه رسد به اينكه نظاره كردني هم در كار نيست. سوالي كه ظرف ماه هاي گذشته برخي تحليلگران از خود پرسيده اند اين است كه صرف نظر از ژرف تر شدن عمق استراتژيك ايران در خاورميانه، تحولات منطقه روي پرونده هاي كلان امنيت ملي ايران بويژه پرونده هسته اي چگونه تاثير گذاشته است. در واقع هيچ روش ساده اي براي پاسخ دادن به اين سوال وجود ندارد. تحولات منطقه هنوز پايان نيافته، كشورهايي مانند آمريكا همچنان قادر به تدوين يك راهبرد منسجم براي برخورد با آن نيستند و تصميم هاي روزمره آنها بر تصميم هاي راهبردي شان غلبه دارد (بايد به ياد داشت كه استراتژي آمريكا درباره پرونده هسته اي ايران همواره بخشي از استراتژي كلان تر آمريكا درباره منطقه خاورميانه بوده است) و پرونده هسته اي ايران هم منطق دروني و خاص خودش را دارد كه حتي اگر در منطقه خاورميانه هيچ اتفاقي هم نمي افتاد، به سمت «مجبور شدن غرب به پذيرش غني سازي در ايران» در حال حركت بود. با اين حال ترديدي نيست كه تحولات منطقه، تاثيرات بسيار مهم در برخي موارد دگرگون كننده بر مسير حركت پرونده هسته اي ايران گذاشته است. چند نكته زير به اجمال برخي خطوط راهنماي كلي را كه براي درك اين تاثير لازم است ارائه مي كند كه البته مي توان آنها را سر فرصت بسط داد. يك اصل بسيار كليدي درباره راهبرد آمريكا در قبال برنامه هسته اي ايران اين است كه توجه كنيم آمريكايي ها برنامه ايران را يك تهديد ژئوپلتيكي مي دانند نه يك تهديد نظامي. هيچ كس نه در آمريكا و نه در اسراييل به اين باور ندارد كه ايران درپي ساخت سلاح هسته اي است. در جامعه اطلاعاتي و سياسي غرب در اين باره اجماع هست كه يك ايران هسته اي كاملا «معقول» رفتار خواهد كرد. بسيار خوب، اگر غرب مي داند ايران در پي ساخت سلاح هسته اي نيست، پس نگران چيست؟ مهم ترين نگراني غربي ها آنگونه كه خود در سال هاي گذشته بارها و به زبان هاي مختلف گفته اند اين است كه اولا يك ايران داراي توانمندي هسته اي (و نه لزوما داراي سلاح هسته اي بالفعل) بلكه داراي نوعي نيروي عبور ناپذير بازدارندگي نظامي خواهد بود و گزينه نظامي عليه آن عملا از روي ميز دشمنانش حذف مي شود. ثانيا ايران داراي توانمندي هسته اي اعتماد به نفس مخصوصي پيدا خواهد كرد كه جرئت و انگيزه آن براي پي گيري برنامه هاي منطقه اي اش را صد چندان مي كند و همين موضوع باعث خواهد شد ايران به هماوردي بسيار نيرومندتر براي آمريكا در منطقه اي تبديل شود كه حياتي ترين منافع ملي آمريكا در آن خفته است. پس، معناي ارزيابي برنامه هسته اي ايران به مثابه يك تهديد ژئوپلتيكي از جانب آمريكا، دقيقا همين است كه آمريكا عقيده دارد اين برنامه با تبديل كردن ايران به قدرت اول منطقه، ژئوپلتيك خاورميانه را چنان تغيير مي دهد كه ديگر جايي براي سلطه طلبي هاي آمريكا در آن باقي نخواهد ماند. اگر ارزيابي آمريكايي ها اين باشد -كه ظاهرا هست- پس بايد بسيار نگران باشند چرا كه تحولات اخير در منطقه خاورميانه يك منبع تغيير ژئوپلتيكي جديد بوجود آورده كه بسيار سريع تر و راديكال تر از برنامه هسته اي ايران در حال تغيير دادن جغرافياي سياسي خاورميانه و دور كردن آن از شرايطي است كه منافع حياتي آمريكا را به نحو ضمانت شده تامين مي كرد. برنامه هسته اي ايران سرجاي خود باقي مانده و به مسير از پيش تعيين شده خود ادامه مي دهد، ولي همان نتايجي كه آمريكايي ها انتظار داشتند برنامه هسته اي ايران در دراز مدت بوجود بياورد و بسيار هم از آن نگران بودند اكنون و در زماني بسيار كوتاه توسط مردم به پاخاسته منطقه خاورميانه بوجود آمده است. آمريكايي ها فكر مي كردند يك ايران هسته اي موجوديت اسراييل را تهديد خواهد كرد. اكنون مي بينند كه موجوديت اسراييل از لب مرزهاي سرزمين هاي اشغالي و از سوي مردمي كه تشنه گرفتن يك انتقام 60 ساله هستند و در جاهايي مانند مصر قدرت را به دست گرفته اند، تهديد مي شود. تصور مي شد برنامه هسته اي ايران امنيت تامين انرژي آمريكا در منطقه را به خطر خواهد انداخت اما اكنون اين امنيت با سرنگون شدن برخي متحدان آمريكا در منطقه و بي ثبات شدن وضعيت برخي ديگر (مانند عربستان) خود به خود به خطر افتاده است. تحليل آمريكا اين بود كه برنامه هسته اي ايران باعث جذب كشورهاي منطقه به سوي ايران و افزون تر شدن اعتماد به نفس گروه هاي جهادي خواهد شد، امروز مي بينيم كه اين اعتماد به نفس به دليل مواجه شدن با انرژي هاي مهار ناپذير و ضد غربي آزاد شده در خاورميانه به نحو بسيار نيرومند تري شكل گرفته و كشورهاي منطقه به جانب الگوي ايران اسلامي سوق پيدا كرده اند نه به اين دليل كه سلاح هسته اي ايران آنها را به سمت ايران كشانده، بلكه از آن جهت كه مردم اين منطقه در تعيين نظام هاي سياسي آينده خود معيارهاي ضد آمريكايي و ضد اسراييلي را -كه سازنده اوضاع سابق منطقه بود- بر هر معيار ديگري ترجيح مي دهند. نتيجه اين نوع نگاه به مسئله اين است كه اگر آمريكايي ها نگران تبعات ژئوپلتيكي برنامه هسته اي ايران بوده اند، ظاهرا چاره اي ندارند جز اينكه فعلا اين موضوع را فراموش كنند و به كنترل يك نيروي بسيار عظيم تر بينديشند كه در زماني بسيار كوتاه همه آنچه را كه به طور تاريخي از آن نگران بودند به يكباره و درگسترده ترين و عميق ترين شكل ممكن محقق كرده است. بنابراين، اگر خردمندي در محافل سياستگذاري آمريكا وجود داشته باشد قاعدتا بايد تا به حال درك كرده باشند كه ديگر امكان ندارد بتوانند برنامه هسته اي ايران را به عنوان بزرگترين تهديد عليه نظم آمريكايي خاورميانه جا بيندازند. حرف امثال مئير داگان در اسراييل هم جز اين نيست كه نتانياهو اگر عقل داشت مي فهميد كه اكنون تهديد موجوديتي بي سابقه و بسيار نيرومندتري عليه رژيم جعلي اسراييل شكل گرفته است كه تن دادن به برخي مصالحه هاي دردناك را اجباري كرده و سخنراني كردن درباره آنچه اسراييلي ها عادت كرده اندآن را تهديد جهاني برنامه هسته اي ايران بنامند، ديگر گرهي از كار فروبسته اشغالگران قدس شريف نخواهد گشود. بدون شك برنامه ايران ادامه خواهد يافت و منافع آمريكا را نيز تهديد خواهد كرد اما تهديد بسيار بزرگتري كه آمريكايي ها احتمالا هيچ وقت فكر نمي كردند حتي با آن مواجه شوند نه ناشي از توانمندي هاي تسليحاتي ايران بلكه محصول برتري هاي گفتماني انقلاب اسلامي است كه پس از پيمودن يك دوره تكاملي سي ساله اكنون در حال نشان دادن خود در گفتار و رفتار مردم منطقه خاورميانه است. درك همين يك موضوع، يعني اينكه امروز نظم سياسي منطقه خاورميانه توسط نيرويي غير از برنامه هسته اي ايران در حال دگرگوني به سمتي است كه ليدر منطقه كسي جز ايران اسلامي نباشد، تاثيراتي بسيار عظيم هم بر نوع تحليل هاي طرف غربي و هم بر منطقه مذاكراتي آنها خواهد داشت. سوال هايي كه آمريكايي ها بايد از خود بپرسند اينهاست: اگر ملت هاي منطقه تصميم به نزديك شدن به الگوي ضد غربي ايران گرفته باشند، آن وقت مشغول شدن به نزاعي بي حاصل براي متوقف كردن برنامه هسته اي ايران آيا ديگر فايده اي براي غرب خواهد داشت؟ گيريم برنامه ايران متوقف شد -كه نخواهد شد- با مردم به پاخاسته در گوشه گوشه منطقه چه خواهند كرد؟ و مهم تر از همه اينها، ايران آن روز كه تحت فشار خرد كننده منطقه اي قرار داشت در مقابل فشارهاي غرب كوتاه نيامد، آيا منطقي است كه كسي تصور كند حالا كه نتانياهو هم صداي امام خميني(ره) را از بيخ گوشش مي شنود، كوتاه بيايد؟