کیهان: قرارگاه مقابل ناتوی فرهنگی
تعبير «قرارگاه فرهنگي» معطوف به كدام واقعيت هاست؟ آيا تهاجم فرهنگي واقعيت دارد؟ و اگر واقعيت دارد، به معناي ضعف ما نيست؟ چرا نيازمند مهندسي فرهنگي هستيم؟ و مرداني كه در اين ميدان پاي مي گذارند، بايد كدام مباني راهبردي را پيشه كنند؟
«فرهنگ» و «جنگ» همواره مقابل هم يا دست كم دور از هم ديده شده اند اما آيا عمق ماجرا نيز همين است كه در بادي امر مي نمايد؟ بسته به اينكه از كدام چشم انداز به حوزه فرهنگ بنگريم و كدام تصويرها را بتوانيم ببينيم يا از چشم ما پوشيده بماند، قضاوت ما درباره نسبت ميان جنگ و فرهنگ و مقوله اي به نام «تهاجم فرهنگي» متفاوت خواهد شد و به تناسب آن، هاضمه فكر ما در قبال تعابيري نظير «قرارگاه فرهنگي» و «مهندسي فرهنگي» قبض يا بسط پيدا خواهد كرد. اينكه آيا براي صيانت از فرهنگ، قرارگاه ضرورت دارد يا نه، پرسشي است كه پاسخ آن را بايد در ميزان اشراف بر صحنه سياست و فرهنگ جهاني جست وجو كرد. تعبير «قرارگاه فرهنگي» معطوف به كدام واقعيت هاست؟ آيا تهاجم فرهنگي واقعيت دارد؟ و اگر واقعيت دارد، به معناي ضعف ما نيست؟ چرا نيازمند مهندسي فرهنگي هستيم؟ و مرداني كه در اين ميدان پاي مي گذارند، بايد كدام مباني راهبردي را پيشه كنند؟ 1- جنگ و تهاجم فرهنگي، يكي از انكارناپذيرترين حقايق جهان معاصر است. ما در اين جنگ نه تنها دست و پا بسته نيستيم بلكه از ظرفيت هاي بسيار بزرگ پيروزي برخورداريم كه طليعه آن را در همين عصيان ملت هاي مسلمان منطقه عليه جبهه استكبار مي توان مشاهده كرد. مگر بدون باورهاي متعالي و الهي مي توان پنجه در پنجه طاغوت هاي مسلط انداخت؟ اين انقلاب ها همان قدر كه اسلامي هستند، ضدآمريكايي اند. هم نفي طاغوت است و هم اعتلاي كلمه الله. اگر سخن از جنگ و تهاجم فرهنگي است، ابتدائا به اين معناست كه سلطه گران فهميده اند براي مهار ملت هاي سر به عصيان گذاشته، لاجرم بايد باورهاي عزت بخش و كرامت آفرين آنان را هدف گرفت. جبهه استكبار امروز در اعماق استراتژيك خود- در جزيره هاي ثبات- از ملت ها ضربه مي خورد و بنابراين مي كوشد براي تداوم غلبه و سيطره خويش، ضربه را در عمق استراتژيك طرف مقابل بزند. به تعبير رهبر فرزانه انقلاب، همه كشورهاي دنيا گستره تهاجم فرهنگي جبهه استكبار هستند اما مهم ترين هدف، جمهوري اسلامي است چرا كه 1-نظام اسلامي در مقابل نظام سلطه ايستاده 2-اثبات كرده در اين ايستادگي صادق است 3-توانايي مقابله و 4-توانايي پيشرفت را نيز دارد. چگونه مي توان در ضرورت و اهميت «قرارگاه فرهنگي» ترديد كرد حال آن كه به ويژه طي دو دهه اخير (پس از فروپاشي بلوك كمونيسم در آستانه دهه 1990 ميلادي)، آرايش تهاجمي سازمان عريض و طويل «ناتوي فرهنگي» مشخصا متوجه جهان اسلام به ويژه جمهوري اسلامي شده است؟ تلاقي سازمان سيا و پنتاگون در سازمان «ناتوي فرهنگي» از 60 سال پيش و قفل شدن آن روي سيبل جهان اسلام طي سال هاي اخير، بايد خواب ترين ذهن ها را هم بيدار كند. آنها به تعبير وزير دفاع اسبق آمريكا دنبال كندن ريشه ملت ايران و نظاير او هستند و اقتضاي مقابله با چنين شبيخوني، ذاتا آرايش دفاعي است، بپسنديم يا نپسنديم. اين البته كف ماجراست و فراتر از ضرورت دفاع، بايد عنايت داشت كه عدالت خواهي و حق طلبي و عزت خواهي ملت ايران، ذاتاً در تعارض با فزون خواهي و بهره كشي مستكبران است. هجوم دشمن در اين ميان از سر وحشت است و نه از موضع قدرت. آنها با اين هجمه، بسياري از فيگورهاي از موضع بالا در زمينه تساهل و مدارا و ادعاي ظرفيت هضم ساير فرهنگ ها در فرهنگ ليبرالي را زير پا گذاشته اند. در بيان حقيقت اين هجوم توأم با ضعف مي توان به اظهارات يكي از سربازان ناتوي فرهنگي استناد كرد. آقاي سروش چهارم اسفند سال 1388 در دانشگاه دلفت هلند درباره ستيزه جويي ليبرال دموكراسي غرب و «سكولاريسم ميليتانت» گفت: «براساس تز سكولارها، جهان به سمت جدايي حكومت از دين پيش مي رود و دين فقط در دل انسان ها خواهد بود و بيش از آن مجال تصرف ندارد، درحالي كه اين تز در اين دوران واژگونه شده است؛ به اين دليل كه وجود دين را در عمق زندگي ايرانيان و بازگشت دين را در مغرب زمين مي توانيم ببينيم. آنچه گمان مي رفت رو به احتضار مي رود يا مرده است يا در راه مردن است، خوب يا بد، ظاهرا تجديد حيات كرده، برخاسته و برگشته و ديگران را به نگراني افكنده است. سكولاريسم كه قرار بود نسبت به اديان بي طرف باشد، اكنون تبديل به يك سكولاريسم ستيزه گر شده، يعني با پاره اي از اديان، رسما در مي آويزد و مي ستيزد و وجود اجتماعي آنان را تحمل نمي كند. از اين قرار، چيزي اتفاق افتاده كه در پيش بيني سكولارها نبوده است. تصور آنها اين بود كه جهان به طرفي مي رود كه دين در آن ضعيف و ضعيف تر خواهد شد... لذا آزادي مذهبي ديگر در دستور كار سكولارها نيست.» سروش سه سال پيش از آن (يازدهم مرداد 1386) نيز در جمع گروهي از عناصر ضدانقلاب در دانشگاه پاريس اعلام كرد: «رفته رفته سكولاريسم وارد دوره ستيزه گر و ميليتانت مي شود، سكولاريسمي كه مدارا و ظرفيت و هاضمه قوي پيشين خود را از دست داده است. امروز پيش بيني ضعيف شدن تدريجي اديان باطل از آب درآمده و شما در اين 20، 30 سال از جامعه شناسان بزرگ مي شنويد كه اديان در حال قوت گرفتن هستند... سكولاريسم هاضمه اش براي بلعيدن اديان ضعيف، قوي بود اما دين قوي و فربه را نمي تواند ببلعد و از گلويش پايين نمي رود و لذا ستيزه گر مي شود. جامعه شناسان آمريكايي مي گويند اينكه دين دوباره جان گرفته، براي اين است كه بحران هويت و معنويت پديد آمده است. آمريكا حمله كرد به افغانستان و عراق. هر دو كشور در قانون اساسي تازه خود نوشتند مي بايد قوانين مان را از شرع بگيريم، چيزي كه در مخيله آمريكايي ها نمي گنجيد... در كشورهاي اروپايي، حكومت ها در مواجهه با اقليت هاي ديني نيرومند، كم كم دارند مداراي خود را از دست مي دهند.» 2- اين مواجهه ناگزير فرهنگي، ملازم ظرفيت ها و فرصت ها و تهديدهاست. نخبگاني كه در قرارگاه اصلي فرهنگي كشور (شوراي عالي انقلاب فرهنگي) جمع شده اند، همچنان كه به دفاع - بدون مجامله و انفعال- اهميت مي دهند، بايد به دو امر ديگر بها بدهند. يكي مهندسي فرهنگي كشور و تدوين نقشه آن، و ديگري نقشه تهاجم فعال. سرداري و فرماندهي در اين عرصه اقتضائاتي دارد. اين رزم پيچيده از آن قسم مسئوليت هايي است كه مجامله و انفعال و ابهام و سستي برنمي دارد. به تعبير اميرمؤمنان «امر خداوند سبحان را برپا نمي دارد مگر كسي كه اهل مجامله و سازش يا همرنگي با اهل باطل نباشد و از طمع ها پيروي نكند» (حكمت 110 نهج البلاغه). صيانت و تقويت مرزهاي فرهنگي از تعرض راهزنان و مهاجمان، با سياست زدگي هاي رايج احزاب و قبايل سياسي نمي سازد. اينجا صراحت و صداقت، و جدا شدن از انواع تعلقات دست و پاگير سياسي و انتخاباتي حرف اول را مي زند. در برابر تهاجم اولاً نبايد غافل و خواب بود و ثانياً سينه سپر كرد. اين خيانت و انحراف بزرگي بود كه اواخر دولت سازندگي و در كليت دوره اصلاحات در ميان برخي دولتمردان پديد آمد مبني بر اينكه شبيخون فرهنگي جبهه استكبار و تلفاتي را كه از افكار عمومي مي گرفت، نردبان صعود و بقاي خود در قدرت دانستند؛ نه تنها تكليف دفاع را به جا نياوردند و مرعوب هياهوي جارچيان دشمن شدند بلكه حتي در مقاطعي به توافق «پاس و آبشار» با مهاجمان و ميليشياي ناتوي فرهنگي رسيدند! منطقشان همان منطق ليبرالي حاكمان غرب شد: «رها كن تا بچرد و بياميزد و همّ او علفش باشد... تو فقط بدوش و به وقت ضرورت سرش را هم ببر»! افكار عمومي را ماشين بزرگ رأي كشي ديدن و فرهنگ عمومي را كنترات، دست راهزنان و مروجان هرزگي و تحميق سپردن، خيانت برخي دولتمردان در روزگار نه چندان دور كشور ما بوده و بايد مراقب باز توليد آن بود. اصالت سياست ورزي بومي و ديني، منوط به اهتمام صاحب منصبان براي پاسداشت فرهنگ عمومي است و ساير خدمات اقتصادي و عمراني و اجتماعي و سياسي در پرتو اين صيانت ارزش پيدا مي كند. به دوش هم انداختن رسالت بزرگ مجاهدت فرهنگي و طفره از بار مسئوليت، عقوبتي سخت درپي دارد و از آن نوع هشدارهايي است كه علي بن ابيطالب(ع) به ياران ناهمراه داد؛ «تكليف جهاد را به گردن يكديگر انداختيد و همديگر را خوار كرديد تا در نتيجه شبيخون و غارت، شما را متلاشي كردند» (خطبه 27 نهج البلاغه). ذات مجاهدت فرهنگي و طراحي ابعاد آن در قرارگاه اصلي فرهنگ كشور، نيازمند اهتمام و الفت و تمركز و انسجام با رويكرد حاكميتي است. 3- در تدوين نقشه مهندسي كشور بايد به دور از روزمرگي يا جو زدگي و مرعوبيت، نسبت به سرمايه هاي فرهنگي كشور اعتنا و اهتمام داشت. تعبير رهبر معظم انقلاب كه «من اين نسل جوان را بسيار باور دارم» هنوز براي خيلي از نخبگان و مديران ما ملكه نشده است. حضور يك ميليون نفر- اغلب جوان- در مراسم اعتكاف امسال درحالي كه چند برابر آن، مشتاقاني بودند كه به دلايل مختلف امكان حضورشان در ميان معتكفان فراهم نشد، نشانه اي رسا در دلالت تصميم سازان ما به سوي سرمايه ها و گنجينه هاي نهفته در روح و جان ملت ايران است. ساز و كار تهاجم فرهنگي بر تغيير ذائقه ها و ايجاد نياز كاذب (جايگزيني ضد ارزش با ارزش) مبتني است. اگر نرم افزار اين «اعتياد» در جان قرباني تعبيه شد، لاجرم او را اسير هميشگي مهاجم خواهد كرد. به سان معتادي كه براي نشاندن نشئگي مرگبار خويش، بيچاره سوداگران مرگ مي شود. عادت زده اي چنين به نزديك ترين كسان خيانت خواهد كرد و سربار اطرافيان خواهد شد چون «اراده» و «شخصيت» خود را يكجا پيش فروش كرده و ريموت كنترل خود را به دشمن سپرده است. مقصد «ناتوي فرهنگي» انهدام و فروپاشي اجتماعي در عمق حريف از يك سو، و ايجاد فاصله روحي و ذهني ميان مطلوب ها (مطالبات) و سرمايه اجتماعي- سياسي موجود است تا از اين فاصله، شكاف اجتماعي و نارضايتي و درگيري در درون جبهه مقابل را تدارك كند. بنابراين مسئله فرهنگ و اخلاق عمومي، مسئله امنيت ملي براي هر كشوري به ويژه كشور ماست. توپخانه ناتوي فرهنگي همان قدر كه اتحاد و ايمان و اميد و اراده و اعتماد به نفس ملي را مي كوبد، اخلاق و عفت عمومي و روحيه امانتداري و قناعت و ايثار و كار و تلاش و مجاهدت را نيز مورد هدف قرار مي دهد. درست به همين دليل هم هست كه انحصارطلبان عرصه فناوري و اقتصاد و سرمايه و پيشرفت در دنيا، در حوزه فرهنگ استثنا بر قاعده زده و براي ارزان بلكه رايگان كردن محصولات ماهواره اي و اينترنتي مسموم و انواع مخدرها، يارانه هاي صدها ميليارد دلاري اختصاص مي دهند! در برابر اين هجوم انبوه، سياست زدگي و روزمرگي مسئولان امر همان قدر قبيح است كه مشغول شدن به مجادلات بي حاصل درباره اولويت فرهنگ سازي يا برخورد فيزيكي. قبل از هر چيز بايد توجه صاحب منصبان- مرزبانان فرهنگ و سياست كشور- از هر دل مشغولي و مجادله ديگري به جانب «بنياد امنيت و پيشرفت كشور» معطوف شود و جنگ تمام عيار فرهنگي كه در جريان است، مسئله اول مسئولان گردد. اين مهم كه برآورده شد، سهم روشنگري و كار فرهنگي يا مقابله و برخورد فيزيكي، و پيشگيري يا مداوا، مرهم نهادن يا داغ زدن و جراحي مشخص خواهد شد. نه در «جنگ» بودن ماجرا مي توان ترديد كرد و نه در فرهنگي بودن آن. مهم اين است كه مرزهاي دو صف درحال جنگ روشن گردد و دشمن به دست دوستان، از جبهه خودي تلفات نگيرد يا با فرستادن اسب تروا، در عمق جبهه خودي وارد نشود. حاشيه سازي ها يا پيش كشيدن رويكردهاي انحرافي و التقاطي، كمك به اجراي نقشه دشمن است. جريان مهاجم نبايد فرصت ها يا امكانات شبيخون و قتل عام را- مانند دوره خيانت آلود اصلاحات- از بيت المال و درون حاكميت تأمين كند. فرهنگ عمومي، عقبه استراتژيك ملت- دولت جمهوري اسلامي است. موريانه هاي بي صدا را بايد پاييد و در برابر سوداگران انحطاط فرهنگي شدت عمل به خرج داد، هر هويتي كه داشته باشند. با امنيت و حيات و سرنوشت يك ملت نمي توان بازي كرد. جهاد و مجاهدت در اين عرصه، برخلاف پروژه هاي عمراني و اقتصادي، هم زمان بر است و هم شايد نتايج آن در نگاه اول به چشم نيايد اما به يقين جهاد فرهنگي، با فضيلت ترين جهادها و عمود قائم آنهاست.