كيهان: آزمون جامع اصولگرايي

و سرانجام بايد بر اين حقيقت پاي فشرد كه كمال اصولگرايي در بازگشت همه اضلاع اين جبهه به نقطه مودت و وحدت و جماعت يعني اطاعت از حكم يا حكميت و داوري ولي امر است، اعم از آن كه اين داوري و حكم برحسب ظاهر به سود فرد باشد يا به زيان وي، چرا كه در باطن، اين اطاعت سراسر خير است.

کد خبر : 149426

جريان اجتماعي- سياسي اصولگرايي در سير تكوين و تطور خود، روندي تكاملي را سپري كرده است. اين جريان فرهنگي- اعتقادي ريشه در دغدغه هاي انقلاب دارد و جاذبه و دافعه هاي خود را با تراز انقلاب منظم كرده است. اهتمام نسبت به اصول انقلاب، نقطه مقابل جريان ها و حلقه هايي بود كه به تدريج در فرآيند دگرگوني روزگار، جوهر ارتجاع خويش را عيان كرده و عقبگرد زده بودند. دگرگوني اين حلقه ها برخلاف روند كلي انقلاب، رو به انحطاط و ابتذال در انديشه و عمل داشت. اوج اقدامات جريان انحراف از انقلاب را بايد حدفاصل سال هاي 76 تا 82 ديد اگرچه قبل و بعد از آن نيز اين تحركات مشهود بود. نگراني نسبت به تعطيل شدن اصول انقلاب يا غبار گرفتگي و فراموشي آنها، هر چند كه از دوره دوم حاكميت حزب كارگزاران (سال 72 به بعد) شدت گرفت، اما پس از آشكار شدن ائتلاف دو سر انحراف (راست كارگزاراني و چپ مشاركتي- سازمان مجاهديني) آن نگراني ها به تصاعد در حد انفجار رسيد. اصحاب انقلاب كه در ايستگاه انتخابات سال 76 خود را دور خورده مي يافتند به بازخواني غفلت ها و كم كاري ها پرداختند. تجديد سازمان اجتماعي- سياسي و بازگشت وفادارانه و التزام آميز به اصول، سرآغاز تكوين جبهه اي چندلايه به نام اصولگرايي در ابتداي دهه 80 بود. جبهه اصولگرايي طي يك دهه اخير در معرض تحول و تطور دايمي قرار داشته است. گسست ها و پيوست ها، و ريزش ها و رويش ها همچنان كه داستان انقلاب پرماجراي ماست، به نوعي ديگر روايت جبهه اصولگرايي نيز هست. و البته كه پيوندها و رويش ها و توفيقات در اين جريان، ريشه دارتر از انشقاق و ريزش و ناكامي ها بوده است. طبيعي است كه در سلسله اي از آزمون هاي تكاملي و ارتقايي، كساني باز بمانند اما به عنوان مثال آيا كسي تاكنون شنيده كه به اعتبار جا ماندن و ناكامي شماري از كنكوري ها، در دانشگاهي را ببندند يا دوره كارشناسي ارشد و دكترا را تعطيل كنند؟ بي ترديد اصولگرايان در سال 1390 به مراتب، سازمان يافته تر، هماهنگ تر، آگاه تر و متبحرتر از اصولگرايان سال هاي 76- 75 يا 82-81 هستند، هر چند كه بي لغزش و خطا هم نبوده اند. صعود به مراتب فكري و عملي بالاتر، طبيعتا با دشواري و دقت و پيچيدگي بيشتري همراه است اما جرياني كه به اعتلا و ارتقا مي انديشد، از اين صعوبت و بغرنجي آزمون هاي تازه تر شانه خالي نمي كند. آنچه مهم است تطبيق و انطباق دايمي با نقشه راه اصولگرايي و خاستگاه و مقاصد اوليه آن است. مطابقت دايمي روند حركت با نقشه راه، به ما اين اطمينان را مي دهد كه رو به مقصد راه مي سپاريم و اگر لغزش و انحرافي هم پديد آيد، اصلاح شدني است. اين كه جريان اصولگرايي به ويژه بدنه نخبگان اجتماعي- فرهنگي آن چرا از اواسط دهه 70 به تكاپو افتاد و از اوايل دهه 80 تا به امروز تمركز نظارتي بيشتري بر حوزه سياست داشته، متناسب با همان فلسفه سياست ورزي است كه مولاي متقيان علي بن ابيطالب عليه السلام خطاب به مردم مصر نوشت. جانشين رسول خدا(ص) هنگامي كه مالك اشتر را بر امارت مصر ولايت داد، نامه اي را خطاب به مردم آن سامان نوشت و ضمن آن علت بازگشت به عرصه سياست و حكومت را بيان كرد. نامه 62 نهج البلاغه دلالت بر آن دارد كه اميرمؤمنان نگران پيوند نابخردان (سفها) و بدكاران (فجار) است و اينكه پس از اين پيوند معطوف به قدرت 1-بيت المال را دست به دست بگردانند 2-مردم را برده و نوكر فرض كنند 3-با صالحان معارضه كنند 4-با فاسقان حزب تشكيل دهند. حضرت در اين نامه مي نويسد: «... پس ترسيدم اگر اسلام و اهل آن را ياري نكنم، شاهد نابودي دين يا شكاف در آن باشم، كه مصيبت اين اتفاق براي من از تباهي حكومت بر شما بزرگ تر بود... فنهضت في تلك الاحداث حتي زاح الباطل و زهق. پس در اين حوادث قيام كردم تا باطل از ميان رفت و دين مستقر شد... و من مشتاق ديدار پروردگار و منتظر و اميدوار به پاداش او هستم اما اندوهگينم مي كند اينكه سرپرستي حكومت اين امت به دست نابخردان و بدكاران افتد. فيتّخ ذوا مال الله دولاً و عباده خولاً والصّالحين حرباً والفاس قين ح زباً. پس بيت المال را دست به دست كنند و بندگان خدا را به بردگي بگيرند و با صالحان بجنگند و با فاسقان حزب تشكيل دهند... پس اگر چنين نگراني و اندوهي نبود تا اين اندازه شما را براي برپا خاستن تشويق نمي كردم و به خاطر سستي در كار سرزنش نمي نمودم و حتي اگر ابا و سستي مي كرديد، رهاتان مي ساختم... بسيج شويد و از جا برآييد، خداوند شما را رحمت كند. و سنگيني به خرج ندهيد... مرد جنگي بيدار است و هر كس بخوابد، دشمن او به خواب نمي رود». بسيج اصولگرايان در عرصه سياست و فرهنگ و اقتصاد و حتي ديپلماسي با چنين رويكردي انجام شده است. اصولگرايي بر آن است كه از امانت وارگي منصب صيانت كند تا بد انديشان به چشم طعمه به قدرت ننگرند. ان عملك ليس لك بطعمه و لكنه في عنقك امانه . در منطق اصولگرايي، حق و عدالت بر اشخاص و افراد ولو عضو حلقه خودي ترجيح دارد و هر جا ميان اين دو تعارضي پيش آمد حق با حق است نه با قوم و خويش هاي حزبي. آنچه ميان اصولگرايي- به مثابه يك جريان- با رفتار حزبي و جناحي و باندي فاصله مي اندازد، همين رويكرد اصول محور است كه بارها ظهور و بروز آن را در حمايت ها و نقادي ها نسبت به دولت يا مجلس اصولگرا و قوه قضائيه ديده ايم. اصولگرايي همچنان كه تكليف گرايي است، ملازم مآل انديشي و مصلحت محوري نيز هست. اين مصلحت محوري و مآل انديشي، نه تنها متفاوت از تكليف گرايي نيست بلكه عين تكليف گرايي و اصولگرايي است، به اين معنا كه اصولگرايان اصالتا بايد تكليف هر لحظه خود را از ژرفاي بصيرت و مصلحت و سنجش فرجام كار استخراج كنند. منطق آنها كلام پيامبر اعظم(ص) كه فرمود: «اذا هممت بامر فتدبّر عاقبته... هنگامي كه اراده كاري را در فرجام آن بيانديش پس اگر رشد و خير بود، بشتاب و انجام بده اما اگر گمراهي و شر بود، آن را واگذار». نقد مداوم رويكرد يا عملكرد مردان صاحب اثر سياست- به معناي گفتن حسن و خطاي آنها-عين صواب است اما آنچه اين نقادي صواب را به حكمت نزديك مي سازد، درايت در شرايط عمومي و اقتضائات و اولويت هاي كشور است. نقادي بايسته و شايسته، نقدي است كه 1-قلمرو روشني داشته باشد و منتقد، دقت به خرج دهد تا منحصراً حوزه خطا را به چالش كشد نه اينكه با بي دقتي به رويكردها و عملكردهاي سالم يا خدمتگزاران آسيب بزند. مانند جراحي كه فقط عارضه و غده را- كه گاه به كوچكي چند ميلي متر است- هدف مي گيرد و به باقي اعضا آسيب نمي رساند 2-اسباب غفلت از اولويت ها، معضلات و آسيب هاي مهم تر را فراهم نمي كند 3-عجين با رحمت و عطوفت و دوستي و اخلاص و دلسوزي است 4-خوبي ها و نقاط قوت و خدمات را ناديده نمي انگارد و در بيان آن بخل نمي ورزد. البته متقابلا و به اقتضاي اصولگرايي، توقع از طرف هاي نقد هم آن است كه سينه اي گشاده و پذيرا نسبت به انتقادهاي به حق داشته باشند و دچار انسداد در زمينه حق شنوي و اصلاح خطا نشوند. طبعاً چنين انسدادي، تكليف ديگري را بر شانه اصولگرايان مي نهد همچنان كه در فتنه سال 88 و در قبال عملكرد برخي اصحاب سابق جبهه انقلاب ديده شد و كار را به آنجا رساند كه ملت و جريان اصولگرا به رغم ميل خود، تكليف را با آن جماعت آلوده به انحراف يكسره كردند. اين جريان انحرافي ائتلافي(فعال در فتنه 88) را هرگز نبايد از چشم دور داشت به ويژه اينكه برخي اضلاع آن، پيوندهاي باور نكردني با شبكه جاسوسي آمريكا و انگليس و اسرائيل برقرار كردند و در پر كردن خانه هاي جدول دشمن كم نگذاشتند. اگر هم بايد به فرقه انحرافي «جديد»(لانه كرده در دولت) و بي بند و باري هاي فرهنگي، سياسي، اقتصادي، اعتقادي و اطلاعاتي آن پرداخت كه حتماً بايد چنين كرد، نبايد از كانون اصلي پمپاژ اين انحراف و نفوذ در خارج و داخل كشور غفلت كرد، كه اگر با دقت بنگريم همساني و مشابهت هاي هر دو جريان انحرافي را مي توان فهرست كرد و به يقين، دير يا زود ريشه هاي درهم تنيده آن دو- دست كم نزد سرويس هاي اطلاعاتي خارجي- بيرون خواهد افتاد. بي مبالاتي نسبت به مباني اسلامي، بدعت در دين و آلودن آن به انواع تحريف ها و انحراف ها، عدم مرزبندي روشن نسبت به جريان هاي سياسي و فرهنگي و اقتصادي معارض، آسان گيري در بده بستان هاي سياسي و اقتصادي، و ناسازگاري با ولايت فقيه و اركان قانون اساسي، از جمله مشخصه هاي بارزي است كه جريان هاي انحرافي ظاهراً گونه گون را در يك اردوگاه جمع مي كند. اين دو جريان ظاهراً دور از هم اما هماهنگ، انتخابات مجلس را نشانه خواهند رفت تا مجلسي در تراز عدالت و پيشرفت و استقلال سياسي و سلامت اقتصادي شكل نگيرد يا اين آرمان ها در آن كمرنگ باشد. جهاد اقتصادي نيز ذاتاً به ضرر منافع و اقتضائات هر دو جريان و زد و بندهاي آنهاست، بنابراين غير از تلاش براي انداختن موش در ديگ انتخابات، خواهند كوشيد رمق جهاد اقتصادي را بگيرند و آن را به حاشيه بيندازند. در هر حوزه سياست خارجي نيز هر دو جريان همچنان كه تا به حال در قول و فعل نشان داده اند، به عنوان پارسنگ هاي كفه ترازوي آمريكا و اسرائيل و غرب در مقابل تحولات انقلابي منطقه عمل مي كنند و درصددند از نقش آفريني خطير جمهوري اسلامي به نفع بيداري امت اسلامي بكاهند. با اين وصف، 3 حوزه بيداري اسلامي منطقه، جهاد اقتصادي و انتخابات مجلس بايد در اولويت هدفگذاري اصولگرايان قرار گيرد و آنان را از اتحاد و الفت و انسجام و سازماندهي و برنامه ريزي مضاعف باز ندارد. در اين راه نه بايد گريبان عناصر منحرف را رها كرد و نه در گفتن و قدرداني نسبت به خدمات پر ارج دستگاه ها به ويژه دولت كوتاهي كرد، به نحوي كه محدوده افراد و اعمال مورد اعتراض كاملاً روشن باشد و سياهي آن بر كليت خدمات و مجاهدت ها سايه نيفكند، در غير اين صورت خود نقادي ها نيز مي تواند به پر كردن خانه هاي جدول دشمن كمك كند. اين آسيب به ويژه در فضاي مجازي كه شفافيت لازم در آن وجود ندارد، بيشتر به چشم مي آيد. و سرانجام بايد بر اين حقيقت پاي فشرد كه كمال اصولگرايي در بازگشت همه اضلاع اين جبهه به نقطه مودت و وحدت و جماعت يعني اطاعت از حكم يا حكميت و داوري ولي امر است، اعم از آن كه اين داوري و حكم برحسب ظاهر به سود فرد باشد يا به زيان وي، چرا كه در باطن، اين اطاعت سراسر خير است. خداوند در آيات 74 تا 35 سوره نور و در تبيين تفاوت مؤمنان و منافقان مي فرمايد «مي گويند به خداوند و پيامبر ايمان آورديم و اطاعت كرديم اما پس از اين ادعا گروهي از آنها پشت مي كنند، آنها با مؤمنان نيستند. و هنگامي كه به سوي خداوند و فرستاده او خوانده شوند تا ميان آنها حكميت و داوري كند، گروهي از آنها رويگردان مي شوند اما اگر حق براي آنها باشد، با سرعت و تسليم به سوي پيامبر مي آيند! آيا در دل هاي آنان بيماري است يا شك و ترديد دارند يا مي ترسند كه خدا و پيامبرش بر آنها ستم كنند؟ نه، بلكه آنها ستمكارند. سخن مؤمنان هنگامي كه به سوي پروردگار و پيامبر او خوانده مي شوند تا ميان آنان حكميت كند، منحصراً اين است كه مي گويند شنيديم و اطاعت كرديم و اينها همان رستگارانند... و با نهايت تأكيد سوگند ياد كردند كه اگر به آنها فرمان (جهاد) بدهي، بيرون مي آيند، بگو قسم نخوريد؛ طاعت و اطاعت خالصانه نشان دهيد كه خداوند به آنچه انجام مي دهيد، آگاه است.»

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: