روایت جالب آزیتاحاجیان ازمادرشدنش
بیست و سه سالم بود یعنی یك سال بعد از ازدواجم، من عاشق بچه بودم. به همین انگیزه هم ازدواج كردم و خوشبختانه خیلی زود هم بچهدار شدم.
هفته نامه سلامت: آزیتا حاجیان مادر مهراوه و ملیكا شریفی نیا است. او كه خود دختر سركشی بوده است از دغدغه های مادر بودن می گوید. چند سالتان بود كه ازدواج كردید؟ من بیست و دو سالم تازه تمام شده بود كه ازدواج كردم، سال ۱۳۵۸. آن زمان سن ازدواج خیلی پایین بود، بعد از انقلاب معمولا همه در سنهای پایینتر از بیست سال ازدواج میكردند چون آن زمان ارزشها عوض شده بود، مردم همهچیز را در سطح نمیدیدند، چشم و همچشمیهای گمراهكننده مطلقا وجود نداشت. مردم زندگی را سخت نمیگرفتند. بحث جهاز آنچنانی، لباس عروس فلان مدلی، جشن عروسی پر از تجملات و... به جرأت میتوانم بگویم كه نبود. یعنی مردم ارزشهایی را پیدا كرده بودند كه خیلی عمیقتر و درستتر بود. تفكر مردم بهتر شده و زندگی خیلی راحت شده بود. مردم خیلی عمیقتر به اطراف و جامعه نگاه میكردند. این نگاه سطحی كه الان و شاید روزهای قبل از آن تاریخ وجود داشت، در آن سالها از بین رفته بود. جوانها در سن پایین خیلی راحت ازدواج میكردند؛ با هم میرفتند محضر و بدون برگزاری عروسیهای آنچنانی، با دو حلقه ساده، میرفتند سر زندگی مشتركشان، من خیلی آن شرایط را دوست داشتم. ازدواج شما هم ساده بود؟ بله، من هم خیلی ساده زندگیام را شروع كردم، با میل خودمان عروسی نگرفتیم، مادرم خیلی اصرار داشت حتما جشن عروسی بگیریم اما ما با این قضیه مخالفت كردیم، لباس عروسی نپوشیدم و مهریهام دوازده سكه بود كه تازه خود من گفته بودم پنج سكه اما عاقد گفت: «خانم جان پنج سكه خیلی كم است، حداقل بگو دوازده سكه.» آن موقع سكه خیلی ارزان بود. چند سالتان بود كه اولین فرزندتان یعنی مهرآوه به دنیا آمد؟ بیست و سه سالم بود یعنی یك سال بعد از ازدواجم، من عاشق بچه بودم. به همین انگیزه هم ازدواج كردم و خوشبختانه خیلی زود هم بچهدار شدم. البته اولش یك خرده میترسیدم چون مهرآوه خیلی كوچولو بود و فقط دو كیلو و هفتصد و پنجاه گرم وزن داشت. یك فسقلی به تمام معنا! نگهداری از بچه خیلی كار سختی است. مادرم در مراقبت و نگهداری از مهرآوه به من خیلی كمك كرد و او خیلی شیرین بود. وقتی ملیكا به دنیا آمد، بزرگتر شده بودم، تجربه بزرگ كردن مهرآوه را داشتم و شرایط زندگیمان هم بهتر شده بود، در نتیجه بزرگ شدن او را بیشتر لمس كردم اما نه به اندازه بعضی از مامانها و الان خیلی دلم میخواهد نوهدار شوم چون نوه سختیهای نگهداریاش با مامانش است و شیرینیهایش برای مامان بزرگش (با خنده). شما در ازدواج ملیكا چقدر دخالت كردید؟ خدا را شكر داماد خوبی نصیبم شده، او پسر با مسوولیتی است و نسبت به همسن و سالهایش با مطالعه و باسواد. هنگام ازدواج آنها من تا آنجا كه میتوانستم همراهیشان كردم ولی در یك مورد خیلی دخالت كردم كه به خاطر این كار مهرآوه و ملیكا من را متهم میكنند كه من هم میپذیرم و میگویم باشه، قبول و هنوز هم به كاری كه كردم، اعتقاد دارم. شما به استقلال مالی زن اعتقاد دارید؟ صددرصد. یادم است قبل از ازدواجم، هر وقت در جمعهای دخترانه صحبت از ازدواج میشد، همیشه میگفتم فكر اینكه یك مردی با اسب سفید بیاید و شما را ببرد و شما بنشینید در خانه و او برود كار كند، از ذهنتان بیرون كنید. در این زمانه زن همان تواناییهایی را دارد كه مرد دارد، منظورم تواناییهای جسمی نیست، قابلیتهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و... را میگویم كه در بعضی موارد زنها حتی از مردها پیشی گرفتهاند. اینكه یك زن فكر كند كه مرد بیاید خرجش را بدهد و او برای خودش در خانه بنشیند و غذا درست كند و... در جامعه كنونی اصلا معنا ندارد. زن و مرد باید شانهبهشانه هم كار كنند و پول دربیاورند و مراقب زندگیشان باشند. گذشت آن روزهایی كه مرد به تنهایی یك خانواده را اداره میكرد. الان خیلی از زنها درآمدشان بهتر از مردهاست. در دوره شما خانمها كمتر شاغل بودند، اما شما كار كردید، آن هم در سینما، اطرافیانتان با این موضوع مشكلی نداشتند؟ البته زن خانه بودن بیشتر مال دوران مادر من بود، دوره من این موضوع كمی تعدیل شده بود. اوایل كه رفتم دانشكده و تئاتر خواندم، اصلا به بازیگری سینما فكر نمیكردم فقط در كارهای دانشجویی دوستانه كار میكردم. من تئاتر را خیلی دوست داشتم چون خیلی با اصالت است و اصلا به این قضیه كه یك روزی بازیگر شوم اهمیت نمیدادم. بعدها به طور خیلی اتفاقی یكی از دوستان ما كه كارگردان بود، فیلمنامهای داد كه بخوانم و نقش مادر آن فیلم را به من پیشنهاد كرد. من آن را خواندم و دیدم نقش عجوزه خیلی جذابتر است. گفتم كه این نقش را بیشتر دوست دارم اما این دوست كارگردان گفت این نقش را خانم مهینترابی قرار است بازی كند. بعدا پوست خانم مهینترابی به لاتكس حساسیت نشان داد و قرار شد هر دو نقش را من بازی كنم. (فیلم دزد عروسكها). مهرآوه هم خیلی تصادفی برای بازی در آن فیلم انتخاب و اولین كار حرفهای من در كنار مهرآوه شروع شد. رابطه شما با مادرتان چطور بود؟ من فوقالعاده دختر مستقل و سركشی بودم و مادرم خیلی دوست داشت مرا مثل خودش بار بیاورد اما من میخواستم خودم باشم. نمیخواستم مثل مادرم باشم. به خاطر همین ما همیشه در این مورد كشمكش داشتیم. او میخواست من خیلی شیك و خانمانه رفتار كنم و من بیشتر شبیه پسرها رفتار میكردم چون یك برادر هم داشتم كه دو سال از من بزرگتر بود ورفتارهایش در من خیلی تاثیر میگذاشت. حوصله نداشتم مثل مادرم شیك و خانمانه رفتار كنم. همیشه به او میگفتم مادرجان من خودم هستم لطفا شما هم خودت باش و كاری به كار من نداشته باش.