یک فضانورد: دلم برای غذا تنگ میشد! + عکس
هر 15 روز می توانستم با آنها یک ویدیوکنفرانس داشته باشم دیدن همسر و دختر کوچکم برایم واقعا لذتبخش بود.
مهر: پائولو نسپولی فضانورد آژانس فضایی اروپا (اسا) عصر دوشنبه به همراه دو فضانورد دیگر با کپسول روسی سایوز پس از 157 روز اقامت در ایستگاه فضایی راهی زمین شد. در این راستا این فضانورد در مصاحبه ای خواندنی از خاطرات 6 ماه اقامت خود در فضا گفت. پائولو نسپولی، فضانورد آژانس فضایی اروپا سرانجام پس از 157 روز اقامت در ایستگاه فضایی بین المللی، عصر روز دوشنبه در کنار "دیمیتری کندراتیف" از آژانس فضایی روسیه و "کدی کولمن" از آژانس فضایی آمریکا همراه با کپسول سایوز به مرکز فضایی روسیه در قزاقستان فرود آمد. این فضانورد که درحال حاضر در مرکز فضایی جانسون ناسا در هاتسون آمریکا است در گفتگویی تلفنی با روزنامه ایتالیایی "کورییره دلا سرا" خاطرات خود را از 157 روز اقامت در ارتفاع بیش از 300 کیلومتری از زمین تعریف کرد. الان در چه وضعیتی هستید؟ احساس گیجی دارم و تمام عضلاتم درد می کنند. سخت ترین لحظه اقامت شما در فضا؟ وقتی فهمیدیم که حال مادرم خیلی بد است. با وی صحبت کردم. دلم می خواست که درکنارش باشم اما غیرممکن بود. اکنون دیگر در بین ما نیست. و زیباترین خاطرات؟ خاطرات زیبای بسیاری دارم. از لحظه پرتاب تا ورود به ایستگاه و به خصوص تماشای زمین از بالا، تجربه منحصربفردی بود. آیا می توان به چشم انداز شگفت انگیز زمین از آن بالا عادت کرد؟ خیر. غیرممکن است. از آن بالا هر 30 ثانیه یکبار چیزی از زمین تغییر می کند و تو می توانی جنبه های جدید و غیرمنتظره ای از آن را کشف کنی.
می توانید یک مورد خاص را که بیش از سایر موارد شما را جذب کرد بگویید؟ دیوار چین. من از تمام زوایا و مدار به مدار از آن عکس گرفتم. آیا در حدود 6 ماه اقامت در فضا می توان روش زندگی را تغییر داد؟ با گذشت زمان بیش از همیشه احساس می کنی که صاحبخانه هستی و از خود مطمئن می شود و می توانی تفاوتهای خود و همکارانی را که برای یک دوره کوتاه با شاتل می آیند درک کنی. آیا هرگز پیش آمد که از اقامت در ایستگاه خسته شوی؟ هرگز. روزها بسیار پر شور بود. پس از جلسه ساعت هفت و نیم عصر اغلب کار ما دوباره تا ساعت 10 ادامه داشت. ریتم کار بسیار سنگین بود. و زمانی که در اتاق کوچک خود تنها بودی به چه چیزی فکر می کردی؟ روی پرفایل شخصی خود بر روی اینترنت می رفتم پستها و عکسهای جدید می گذاشتم به پیغامهایی که اغلب بسیار زیبا بودند پاسخ می دادم. این به من رضایت و خشنودی بسیار زیادی می داد. اما معمولا آنقدر خسته بودم که فوراً خوابم می برد. هرگز از بی خوابی رنج نبردم حتی اگربه اندازه کافی کم می خوابیدم. خوابم حداکثر 6 ساعت و حتی کمتر بود. دلت در آنجا بیشتر برای چه چیزی تنگ می شد؟ غذا! به خصوص اینکه غذایی که می خوردیم بدون طعم و همیشه یکسان بود. هیچ طعم و مزه ای از غذاهای ایتالیایی وجود نداشت! هرگز احساس تنهایی نکردی؟ حتی اگر نمی توانستم برای تمام روز هیچکس را نبینم با آن همه کاری که باید انجام می دادم احساس دلتنگی کردن غیرممکن بود. و خانواده؟ هر 15 روز می توانستم با آنها یک ویدیوکنفرانس داشته باشم دیدن همسر و دختر کوچکم برایم واقعا لذتبخش بود. پیش از عزیمت به فضا گفته بودی که از چیزهایی که ممکن است اشتباه انجام شوند می ترسی. آیا این اشتباهات اتفاق افتاد؟ خیر. همه چیز خیلی خوب پیش رفت. تنها چند فراموشکاری بی اهمیت داشتم که حتی در زندگی روزمره روی زمین نیز عادی است. همکارانم من را می دیدند که چطور مثل یک مرد خود را با موقعیتهای سخت وفق می دهم. آیا دوست داری یک اقامت شش ماهه دیگر نیز در فضا داشته باشی؟ برای انجام یک ماموریت تا این حد طولانی به چند سال آمادگی نیاز است که طبیعتاً دیگر شامل من نمی شود. اما اکنون باید فکر کنم که چه کار بزرگ دیگری می توانم انجام دهم.