برازنده هر ایرانی، یک فوق لیسانس و کاردانی!
متولّد تهران بود و در قلوب دانشجویان آزاد میهمان بود و صاحب امتیازِ هفته نامه فرهیختگان بود و از هر چیز به جز ریاستِ دانشگاه آزاد گریزان...
کد خبر :
148317
مطلب پیش روی شما هفتمین مطلب ستون ویژه " تذکرة الرجال " سایت فردا است. "رفیق بی کلک" و "پ.خالتور" نویسندگان این بخش هستند که در نظر دارند با نگاهی متفاوت و طنزگونه به بررسی احوالات چهره های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و .. بپردازند. در این مطلب این دو عزیز به سراغ عبدلله جاسبی، رییس محترم دانشگاه آزاد رفته اند.
آن معلّمِ مایه دار، آن مرد عمَل و کار، آن منشی شورای عالی فرهنگی، آن دارای مقالات متعدد فارسی و فرنگی، آن دارای جثه ریز، آن عاشق پست و مقام و میز، آن اسوه علم و کاسبی، مولانا عبدالله خان جاسبی!
متولّد تهران بود و در قلوب دانشجویان آزاد میهمان بود و صاحب امتیازِ هفته نامه فرهیختگان بود و از هر چیز به جز ریاستِ دانشگاه آزاد گریزان!
گویند از دوران کودکی به خواندن کتب تاریخی اقتصادی علاقهای وافر داشت و شرح حال مایه دارانی چون قارون، بیل گیتس، کریستیانا رونالدو و امثالهم را از برداشت!
نقل است که در عُنفوان طفولیت از او پرسیدند: «علم بهتر است یا ثروت؟!» پاسخ داد: «ثروت جانم به فداهه!» امّا بعدها که ذهنش پختهتر شد نظریهاش را تکامل داد و در جواب همان سوال پاسخ داد: «علم و ثروت هر دو بهتر است!»
گویند شیخناگاه و بیگاه، در خلوت و آشکارا این ذکر را با خود زمزمه میکرد:
«من عاشقِ پولم، چه کنم کارِ دله!» آوردهاند که روزی عارفی جلیل القدر و فقیری کثیرالدّرد را به خواب دید، که با پرخاش این بیت را در وصف او میخواند:
«علم مفروش به دنیا که بسی سود نکرد آنکه مدرک به زر ناسره بفروخته بود!»
گویند شیخنا پس از آنکه از خواب پرید، به یاد آوردن مصرع اول مصلحت ندید و مصرع دوم را به عنوان روش کاری برگزید، پس سود را در فروش مدرک به زرِ خالص دید!
نقل است روزی یکی از مریدانِ مایه دارش از او پرسید: » یا مولا! عالِمِ بیپول به چه ماند؟!» شیخ بیدرنگ پاسخ داد: « به زنبورِ بیعسل!»
روزی او را پرسیدند: «یا شیخ آمال و آروزیت چیست؟!» گفت: » اینکه روزی بیاید که بر سردر هر کوی و برزنی یک دانشگاه آزاد بنا کرده باشم!»
گویند بر درب ورودی دانشگاهش به خط زر نوشته بود:
« برازنده هر ایرانی، یک فوق لیسانس و کاردانی!»
در احوالات او نقل است که بسیار آینده بین بود و آنچه جوانان با میکروسکوپ و تلسکوپ در روند علمی دانشگاهش نمیدیدند، پیرنا بدون نیاز به عینک، به عینه میدید! مثلاً این جمله حکیمانه از مولاناست که فرمود: » دانشگاه آزاد در آیندهای نزدیک، یکی از باکیفیتترین دانشگاههای جهان می-شود!» دانشجویی با شنیدن این سخن گفت: «مگر تا کنون نبوده است؟!» دانشجوی دیگری عرضه داشت: «آیندهای نزدیک، دقیقاً یعنی کی؟!» پس عبدالله پاسخ داد: «آیندهای نزدیک، دقیقاً یعنی آیندهای نزدیک!» دانشجویی دیگر که گَرد پیری بر چهرهاش نشسته بود گفت: «مرادا وعدهات آخِر روا کن! پسرم
پدربزرگ شد و دانشگاه شما با کیفیت نشد!» گویند مولانا از پاسخ او در نماند و فی الفور شعری منسوب به پسر خاله را در جوابش خواند:
«امید نذار بمیره! (چی گفتم؟!) که غم جای اونو بگیره (فمیدی؟!)»
در مجلس ذکر دیگری گفته بود: «دانشگاه آزاد باید کم کم به نبود من عادت کند!» او را پرسیدند: «کم کم یعنی چند سال؟ !» گفت: «حداقل ۲۰ سال وحد اکثرش را خدا بهتر میداند!» دانشجوی دیگری در همین رابطه از او پرسید: «بهترین ضرب المثل ما فارسی زبانان را چه میدانید؟!» گفت: «ترک عادت موجب مرض است!»
مولانا در عرصه شاعری و قافیه سازی نیز در میان روسای پیشین دانشگاه آزاد بیرقیب بود! از آن جمله نقل است که شبی میهمان برنامه شبستان بود و بادی در غبغبش نمایان بود. آنگاه که از مولانا خواسته شد شعری بخواند فرمود: «من شعرهایم را برای مخاطبانم گفتهام، ازآن روی هیچ کدامشان را به حافظه نسپردهام!» پرسیدند: «پس این همه تعلّْل در انتشار اشعار پرمایهتان از چه روی است؟!» گفت: «دردا و شگفتا که هرچه بیشتر به دنبال مخاطبی برای اشعارم گشتهام، کمتر یافتهام!»
مولانا را گفتند: «از تجربه روحانی و یأس عرفانی خود پس از شکست در انتخابات ششم و هشتم ریاست جمهوری بگویید، تا مریدان توشهای بردارند و غم و غصّه دنیا را به کناری بگذارند!» گفت: «برخلاف برخی که از هفت دولت آزادند، ما از ده دولت آزادیم! و تا رییس دانشگاه آزادیم، هیچ غمی در دل و جانمان رسوخ نکند! و به قول شاعر:
«یک جو غم ایام نداریم و خوشیم!» رفیق بیکلک