ما اهل مدینه نیستیم، زهرا تنها بماند

فاطمه آن سربازی است که جلوتر از فرمانده خود می‌جنگد تا اگر خودش رفت، امامت بماند، و الا وحدت حول محوری جز ولی امر، صد مرتبه از تفرقه خطرناک‌تر است.

کد خبر : 147592

حسین قدیانی در وطن امروز نوشت: تقدیم می‌کنم به روح نصرالله جنیدی که تنها یادگار ۴ شهید خانواده بود. فاطمیه گذشت، اما فاطمه(س) از ما نخواهد گذشت اگر اجازه دهیم ولی امر جامعه اسلامی تنها بماند. فاطمیه گذشت، اما فاطمه الگوی مستمر ما در راه ولایت‌پذیری است. فاطمیه گذشت، اما فاطمه به خوبی یادمان داد که چگونه باید از امام خود پاسداری کنیم. فاطمیه از صفحه تقویم گذشت، اما فاطمه(س) هرگز از صحیفه ولایتمداری ما نخواهد گذشت. صحیفه ولایتمداری ما رفتار و گفتار فاطمه است. بگذار سخن به صراحت بیشتر بگویم: سیدعلی که رهبر ماست؛ الگویش علی(ع) است و ما که فدایی ولایتیم، اسوه‌مان بی‌بی دو عالم است. پس لزوما وظیفه ما و رهبر، یکی نیست؛ همچنان که فاطمه تکلیفی غیر‌از علی اما در همان راستا داشت. امام و امت مکمل همدیگرند. ولی امر و پیرو، یا فرمانده و سرباز، قرار نیست عینا مثل هم عمل کنند، لیکن این هر دو وقتی عمل به تکلیف بعضا جداگانه خود می‌کنند، چشم فتنه را کور می‌کنند. اگر برای علی، حفظ وحدت جامعه اسلامی، فرض است، فریضه فاطمه خود علی است. در ذیل همین سطور باید گفت: قطعا برای فاطمه هم، حفظ وحدت مهم بود که اصلا فاطمه گوش به فرمان علی بود، اما نکته ظریف اینجاست که اگر علی نباشد، اگر ولایت نباشد... و آری، اگر سیدعلی نباشد، اگر ولایت‌فقیه نباشد، تو می‌خواهی حول کدام محور، وحدت کنی، و با کدام نیت، خدمت کنی؟! دقیقا از همین روست که فاطمه وظیفه سکوت ندارد؛ وظیفه فریاد دارد؛ فاطمه وظیفه‌ای، و علی وظیفه دیگر دارد و این هر دو با هم قابل جمع است که برای علی، وحدت، و برای فاطمه، ولایت، اوجب واجبات باشد. فاطمه آن سربازی است که جلوتر از فرمانده خود می‌جنگد تا اگر خودش رفت، امامت بماند، و الا وحدت حول محوری جز ولی امر، صد مرتبه از تفرقه خطرناک‌تر است. با این همه فاطمیه گذشت، فاطمه به شهادت رسید، علی مجبور به ۲۵ سال خانه‌نشینی شد، اما چون به فرموده امام راحل، ملت ما از ملت صدر اسلام بهتر است، پس باید شعار دیگری سر داد و گفت: «ما اهل مدینه نیستیم؛ زهرا تنها بماند». ما اهل خانه زهرا هستیم که از تمام مدینه بزرگ‌تر بود. علی برای سیدعلی الگوست و فاطمه برای ما. لابد اسوه ولایت‌پذیری ما فاطمه است که از روز ۹ دی، «یوم‌الله» آفریدیم. با وجود اسوه‌ای به نام فاطمه «ما اهل کوفه نیستیم؛ علی تنها بماند». وحدت حول محوری غیر‌از ولایت، کوفه است. با ولایت‌فقیه نباشی، خواه به خدمت ایستاده باشی، خواه به خیانت نشسته باشی، نتیجه یکی است؛ بی‌بی‌سی، هم از سران فتنه حمایت می‌کند و هم از جریان انحرافی. هم از آشوبگران عاشورا و هم از جریان خرافی. تمام گله ما از بعضی‌ها این است: چرا اجازه می‌دهید زبان اغیار جلوی یار دراز شود؟! اینکه گفتم، نه بی‌دینی است، نه بی‌بصیرتی، بلکه بی‌صفتی است. بی‌مرامی است. آزاده نبودن است. نامرد بودن است. بی‌معرفتی است. عمری است که شیعه دارد زجر می‌کشد از این بی‌معرفتی. نه اشک، که خون باید گریست. اینجا چشم به کار گریستن می‌آید، نه نگریستن. فقط هم باید سربسته سخن گفت. این روزه را فقط باید به زبان روضه باز کرد. روضه را هم «باز» نباید خواند. سربسته باید گفت، اما باید گفت. باید گفت. باید گفت. باید یکی یکی در خانه «مهاجرین» و «انصار» رفت و روشنگری کرد. باید علی را یاوری کرد. باید علی را مثل فاطمه یاوری کرد، نه مثل خواص بی‌بصیرت. «عمار با الف»‌ها راستش کمی دیر «عمار» شده‌اند. الان هم بیشتر از «حب علی»، بغض یکی دیگر را دارند. بغض همانکه باعث شد در فتنه ۸۸ سکوت را بر فریاد‌ ترجیح بدهند. ولایت‌پذیری با معیار حب و بغض این و آن، خود یک پا «جریان مذکور» است. عده‌ای بر عکس فاطمه، با حساب و کتاب شخصی ولایت‌پذیری می‌کنند؛ اگر دفاع از ولایت -به زعم متوهم خودشان- برای جناح رقیب، سود داشته باشد، حاضرند آنقدر علی را تنها بگذارند که «این عمار» بگوید، و اگر دفاع از ولایت -باز هم به‌زعم متوهم خودشان- چماقی بر سر جناح رقیب باشد، از عمار هم عمارتر می‌شوند. این ولایت‌پذیری برای علی، فاطمه نمی‌شود، و برای سیدعلی، دیالمه و آیت نمی‌شود. دیالمه. دیالمه. دیالمه. شهید دیالمه. غلط نکرده باشم این روزها یا شاید هم این شب‌ها گاه گاهی حضرت ماه، نگاهی می‌اندازند به تمثال آن شهید نیکوخصال و در دل می‌گویند؛ «زود رفتی برادر!»... الگوی دیالمه در ولایت‌پذیری، فاطمه بود؛ دیالمه، نه معیارش برای ولایت‌پذیری، حب و بغض اشخاص بود و نه از زبان دشمن برای دوست شمشیر می‌ساخت. این روزها برخی زبان‌ها کار شمشیر می‌کند. دشمن را برای دوست، شیر کردن هنر نیست. دوست را دشمن شاد کردن هنر نیست. دل علی را شکستن هنر نیست. خیلی‌ها هستند که دل سیدعلی را بشکنند، وظیفه ما چیز دیگری است. ما باید اگر دین داریم، حتما آزاده باشیم. ما باید اگر دین نداریم، لااقل آزاده باشیم. چون «ما اهل مدینه نیستیم؛ زهرا تنها بماند»، شاید در این دیار دل یار بشکند، اما هیهات ابهت علمدار بشکند. چون «ما اهل کوفه نیستیم؛ علی تنها بماند»، شاید دل ولی فقیه بشکند، اما هیهات هیبت ولایت‌فقیه بشکند. این از شکوه ولایت‌فقیه و مصداق آن است که الان مساله امنیت ملی «اتاق بیضی» را خون «آیات منامه» و «ولایات حومه» تعیین می‌کند. آمریکا با دست خودش صدام را سرنگون کرد، دولت بعدی عراق، این شد؛ وای به حال دیگر کشورهای منطقه که با دست مردم خودشان دیکتاتورهای ساخته و پرداخته آمریکا را یکی‌یکی از تخت قدرت به زیر می‌کشند. هیچ دوره‌ای مثل امروز جمهوری اسلامی در جهان ندرخشیده است، و این متاثر از ابهت خامنه‌ای است. از هیبت مقدس ولایت‌فقیه است که آمریکا مجبور می‌شود پناه به نعش بن لادن ببرد، بلکه با دروغ و بوق و شانتاژ و تبلیغات، بر رسوایی خاورمیانه - می‌توانید بخوانید «منطقه گیت!»- ماله بکشد. حال در چنین شرایطی ماه، همراه می‌خواهد، نه دوباره تکرار قصه آه و غصه چاه. نمی‌دانم چه رازی است تا مالک به در خیمه معاویه می‌رسد، در همیشه تاریخ باید بازگردد تا علی را به جای دشمن، از دست دوست نجات دهد. نمی‌دانم این دل است که دارد می‌نویسد یا درد است که دارد می‌نویسد. نمی‌دانم چرا الان بیش از فتنه ۸۸ دلم برای دیالمه و آیت تنگ شده است، اما خوب می‌دانم که الگوی ما در ولایت‌پذیری، فاطمه است. «آقا» از ما سکوت بخواهند، قطعا حرفی نمی‌زنیم، اما برای ولی فقیه، وحدت و خدمت شرط اصلی است و برای ما ولایت، و این هر دو با هم قابل جمع. ما وظیفه داریم که بگوییم؛ «با ولی فقیه نباشی، خواه به خدمت ایستاده باشی، خواه به خیانت نشسته باشی، نتیجه یکی است». ما مکلفیم که بگوییم؛ اگر ولایت‌پذیری با معیار حب و بغض دیگران غلط است، نومن ببعض اوامر ولی امر و نکفر ببعض فرامین ولی فقیه غلط اندر غلط است. ما موظفیم که بگوییم در یک رفراندوم باشکوه ۴۰ میلیون رای به اصل نظام ۳۰۰ هزار شهید جمهوری اسلامی داده‌ایم. اگر هر نامزدی به رای خودش می‌نازد، ما اما به «۴۰ میلیون رای» می‌نازیم. فتنه ‌این است که هر کسی به گروه و جناح و رای خود می‌نازد و این «۴۰ میلیون رای» را نادیده می‌گیرد. فتنه‌این است که دولت را بزرگ‌تر از اصل نظام بدانیم. فتنه ‌این است که مجلس و قوه قضائیه و شهرداری و شورای شهر و... برای ما بیشتر از عمود خیمه نظام اهمیت داشته باشد. فتنه ‌این است که ما «رای» را با «بیعت» اشتباه بگیریم. اکثریت ملت، روزگاری به‌ هاشمی رای داد، اما با ‌هاشمی بیعت نکرد. اکثریت ملت روزگاری به خاتمی رای داد، اما با خاتمی بیعت نکرد. اکثریت ملت حتی آن روز هم که به «رجایی» رای داد، بیعتش با خمینی بود. ما به کاندیداهای انتخابات رای می‌دهیم، اما با ولی فقیه بیعت می‌کنیم. رای ما -به شرط آنکه ولی فقیه لطف کنند و تنفیذ کنند- فقط برای ۴ سال است، اما بیعت ما با سیدعلی، از جنس بیعت فاطمه است با علی. جان‌مان را می‌دهیم، بیعت شکنی نمی‌کنیم. بحث روز و ‌ماه و سال نیست. بحث «همسر» نیست. بحث «سر» است. سرمان برود، بیعت‌مان نمی‌رود. برای ما بیش از آنکه مهم باشد چه کسی در برابر ولی فقیه ایستاده است، پاسداری ما از ولایت‌فقیه اهمیت دارد. ما از علی دفاع می‌کنیم؛ خواه دشمن علی ناکثین باشند، خواه قاسطین و خواه مارقین. «ناکثین» و «قاسطین» و «مارقین» سر و ته یک کرباس‌اند. ما کاری با «حباب» و «شراب» و «سراب» نداریم. آنچه برای ما مایه حیات است «آب» است و آنکه برای فاطمه، ملاک بود، «ابوتراب» بود، و آنکه برای ما معیار است، «رهبر انقلاب» است. ما ۴ سال ۴ سال از رای خود می‌گذریم، اما سال به سال بیعت‌مان را با ولی فقیه محکم‌تر می‌کنیم. با احدی هم تعارف نداریم. با هیچ کس. از هیچ فتنه‌ای هم نمی‌ترسیم. از هیچ فتنه‌ای. دشمن و دوست باید فهمیده باشند تا‌ ماه هست، فضای مه‌آلود عمری ندارد. در جمهوری اسلامی هر فتنه‌ای آب کوبیدن است در‌هاون. خوارج صدر اسلام در برابر قرآن ناطق، قرآن را بر نیزه کردند و اگر در فتنه ۸۸ کم و بیش همین اتفاق افتاد، امروز اما با جریانی منحرف مواجه هستیم که در برابر ولی فقیه، ولایت‌فقیه را بر نیزه کرده است. ما را اما از این فتنه هم باکی نیست. اصولا فتنه‌آفرینان، همیشه تاریخ برای تضعیف جایگاه رهبر جامعه اسلامی، حقی را بالای نیزه می‌برند، تا حق دیگر و واجب مهم‌تری را پایمال کنند؛ اینگونه است که فتنه پدید می‌آید. فتنه را اما با بصیرت باید کشت. همان کار که در یوم‌الله ۹ دی کردیم. ما مرزبندی روشنی داریم با ۲ گروه. هم با کسانی که از عمار هم عمارتر شده‌اند و هم با کسانی که دشمن شادمان می‌کنند؛ عجبا که این هر ۲ گروه، یا از ولایت‌فقیه دم می‌زنند یا از سربازی برای ولایت‌فقیه. مخاطب این نوشتار اما گروه دوم است. خطاب‌مان را با گروه اول در یوم‌الله ۹ دی با عتاب گفتیم. امروز حرف حساب‌مان با گروهی است که حرف از ولایت‌فقیه می‌زنند، لیکن حرف ولایت‌فقیه را زمین می‌زنند و اگر «اهل ولا» به نقد بلند شد؛ باز هم حرف از ولایت‌فقیه می‌زنند که مگر «آقا» نگفته‌اند؛ مسائل را اصلی-فرعی نکنید؟!... وحدت را خدشه‌دار نکنید؟!... اختلاف‌افکنی نکنید؟!... اینجا «اهل ولا» حرف‌ها دارند که... و اما چه باید کرد با این جریان؟! گمانم توصیه به «صبر» و «بصیرت» توصیه بدی نباشد. قطعا باید صبور بود اما از آنجا که صبر با سکوت فرق دارد، بصیرت ممیزه صبر ما از سکوت ماست. پس ما حرفمان را می‌زنیم - همچنان که «آقا» هم گفتند که در این باب باید حرف‌های لازم را زد- اما با صبر و طمأنینه. اصولا ما معتقد نیستیم که فرد ایستاده در کنار پرتگاه را هل باید داد درون دره. کاری که حتی با سران فتنه ۸۸ هم نکردیم. دستگیری از مستمندان سیاسی، بیش از ۳۰ سال است که سیاست ثابت نظام جمهوری اسلامی است اما گاهی هست که دوست، دست دشمن را به دست دوست و خنده خصم را به دل پردرد یار ‌ترجیح می‌دهد. در اینجا باید گفت، مساله جریان یادشده، مساله ما نیست؛ مصیبت ماست و در مصیبت از بصیرت واجب‌تر، صبر است. خواهش می‌کنم یکبار دیگر به تفاوت معنای صبر و سکوت توجه کنید که سکوت تسلی نمی‌دهد این مصیبت را. ما در آن واحد، باید هم صبر داشته باشیم و هم بصیرت تا بگوییم که از نظر امت حزب‌الله، سیدعلی همان روح‌الله است و تا خامنه‌ای هست باید برای فتنه‌های پیچیده رجز خواند و به جای سکوت، داد زد و فریاد کشید که ای فتنه‌های تودرتو! ما را دریابید... .

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: