ديپلماسی جريان انحرافی به كدام سو می رود؟!
اظهارنظرهاي بقايي به همين جا ختم نميگردد. ايشان3ماه بعد هم يعني در 13 دي ماه 1389 در مصاحبه با شبكهي خبري«العالم»از سرگيري روابط با رژيم مصر را افتخار خود ميداند
برهان: در حالي كه دكتر احمدينژاد، با شعارهاي ضدصهيونيستي، بيش از همه اين رژيم و كشورهاي محور سازش را نگران ساختهبود، رويدادهايي چون طرح دوستي با «غاصبان فلسطين»، سفر «حميدرضا بقايي» به مصر و «اسفنديار رحيممشايي» به اردن به عنوان دو كشور شاخص محور سازش دوگانگي را در سياست خارجي دولت نشان ميدهد. سير تحولات منطقهي خاورميانه عربي و شمال آفريقا در چند ماه اخير،بيشتر نگاههاي دنيا را معطوف به خود كرده است، جرياني كه با تعبير رهبر معظم انقلاب(مدظلهالعالي) ازآن با عنوان «بيداري اسلامي» ميتوان ياد نمود. نكتهي جالب و وجه مشترك حكومتهايي كه اكنون در مواجه ملت معترض و خشمگين خود قرارگرفتهاند، وابستگي به نظام سلطه،بياعتنايي به خواست ملتها، تمايل به سازش بااشغالگران قدس و نيز اسلام ستيزي حاكمان اين كشورهاست و اين دقيقاً نقطهي مقابل آرمانهايي است كه نظام اسلامي منادي آن است . در اين ميان مقايسهي تطبيقي روند تحولات منطقه و نيز چارچوب گفتماني «بيداري اسلامي» كه منبعث ازانديشهي امام راحل(ره) است با برخي رويكردهاي ديپلماتيك داخل ميتواند در واكاوي سمت و سوي انديشههاي انحرافي و در عين حال خطرناك درحوزهي سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران مؤثر باشد. باتوجه به اصول و سياستهاي كلي نظام جمهوري اسلامي و نيز منافع ملي، لازم مينمود دستگاه سياست خارجي كشور، با هدف مهار رويكردهاي نظام سلطه و دست نشاندههايش در منطقه و نيز بهره گيري از «قدرت نرم» توليد شده ازپيوندهاي اسلامي-آرماني ملتهاي منطقه با انديشهي بيداري اسلامي برآمده از انقلاب اسلامي، روابط خود را با كشورهاي منطقه از جمله رژيمهاي همپيمان غرب به گونهاي تنظيم نمايد كه از يك سو اميد ملتها در محوريت جمهوري اسلامي ايران در منطقه، به عنوان ام القراي جهان اسلام حفظ و تثبيت گردد و از سويي با حضور جمهوري اسلامي به عنوان بازيگر مهم منطقهاي،به تدريج از ميدان نفوذ غرب كاسته شده و عرصهي بر جريان سازش،تنگتر گردد. اما با اين حال در مقاطعي ازعملكرد دستگاه ديپلماتيك كشور مشاهده شد كه برخي منافع زودگذر موجب كمرنگ شدن و غفلت از برخي سياستهاي كلي شده است. واكاوي دقيق در رويكردها ومناسبات ديپلماتيك نشان ميدهد جرياني كه بيشتردر ساحت فرهنگي و اجتماعي به دنبال ارايهي ديدگاههاي شاذانديشانه وچالش برانگيز بوده و در دورهي دولت نهم بر محور شخص يكي ازمعاونان رييس جمهور عرض اندام مينمود، به تدريج در اواخر عمر دولت نهم جسارت ظهور و بروز در عرصهي ديپلماتيك را به خود داد. موضع عجيب و در عين حال مشكوك «دوستي با غاصبان فلسطين» كه به ظاهردر قالب ديپلماسي عمومي فرهنگي ارايه ميشد، نمايانترين جلوهي رويكرد اين جريان منحرف در عرصهيسياست خارجي بود كه البته با موضع قاطع و روشن رهبر معظم انقلاب در آن مقطع،خنثي گرديد. در آغازين روزهاي دولت دهم، اين جريان به تدريج توانست حوزهي نفوذ عناصر وابسته به خود را دردستگاههاي گوناگون دولتي عمق بخشد و حضور عنصر محوري اين جريان در دفتر دومين مقام كشور امكان بسط نفوذ و توسعه طلبي بيشتر را در پيش روي آن قرار داد. حوادث بعدي نشان داد اين جريان به سكان حوزهي سياست خارجي بيش ازپيش اميد بسته است. سناريوي بعدي اين جريان، بروز اختلالي داخلي در ساختارديپلماتيك كشور بود با عنوان «فرستادگان ويژهي رييس جمهور» كه از رهبر معظم انقلاب(مدظلهالعالي) از آن به عنوان «موازيكاري در سياست خارجي» ياد كرده وآشكارا در ديدار باهيأت دولت در شهريور ماه سال گذشته نسبت به آن هشدار دادند. پس از تصريح معظم له درمخالفت با اين اقدام، اين جريان مجبور به عقب نشيني شد و با تغيير عنوان «فرستاده» به «مشاور» كوشيد همين سناريو را در قالبي ديگر ادامه دهد. در اين مقطع،نوع رويكرد اين جريان به «معادله و بازيگران منطقهي خاورميانه» و «منازعهي سازش- مقاومت» قابل توجه بود. عليرغم شعارها و رويكرددولت نهم در حمايت از محور مقاومت، متأسفانه جريان موازي سياست خارجي (كه بعضاً از آن به عنوان ديپلماسي دفتر ياد ميگرديد) در جهتي مغاير با اين سياست راهبردي حركت مينمود كه جلوهي بارز آن را در رفتو آمدهاي ديپلماتيك ومناسبات با كشورهاي محور جريان سازش،ميتوان ديد. 9مهر ماه سال 1389 رسانهها خبراز سفر «حميدرضا بقايي»، معاون اجرايي كنوني رييس جمهور و رياست وقت سازمان ميراث فرهنگي، صنايع دستي و گردشگري (كه علاوه بر آن جزمشاوران سياست خارجي رييس جمهور نيزاست) به مصر دادند. منابع خبري هدف از اين سفر را گسترش زمينههاي مشترك همكاري از جملهايجاد پرواز تهران- قاهره و توسعهي گردشگري اعلام كردند. اين در حالي بود كه مصر در زمان حسني مبارك از جمله مهمترين همپيمانان رژيم صهيونيستي و محور جريان سازش در منطقه به شمار ميآمد. 5 روز بعد،زماني كه بقايي در حال بازگشت به ايران بود، موافقتنامهي هوايي ايران و مصر را ازنظر اقتصادي يكي از ارزشمندترين توافقها دانست و افزود:« اين موافقتنامه فتح بابي براي ارتقاي همكاريهاي دو كشور است.« اوهمچنين گفت: «با توجه به شرايط جهاني، بستن اين موافقتنامه كه كاملاً برنامهريزي و كارشناسي شده بود، يكي ازدستآوردهاي ايران باهمكاري جمهوري عربي مصر بهشمار ميآيد و گامي براي نزديكتر شدن ارتباطهاي دوكشور است. اين اقدام، يك پيروزي خوب در حوزهي ديپلماتيك بهشمار ميآيد واميدواريم در ادامه، ارتباط خوبي را با مردم مصر برقراركنيم».[1] وي در پاسخ به پرسش خبرنگاري دربارهي اينكه با توجه به نبود تعاملات ديپلماتيك بين دو كشور و مشكل صدور رواديد براي اتباع دو كشور، اين پروازها چگونه قرار است،برقرار شود؟ اظهارداشت:«ما مشكل خاصي در رواديد نداريم، خط پروازي كه برقرارشود، گام بعدي ارايهي رواديد به اتباع ايراني ومصري است. گام نخست، خط هوايي بود كه بايددايم شود و با توجه به امضاي تفاهمنامه، اين اراده در دو كشور وجود دارد»[2] مشاور رييسجمهور در امور آسيا همچنين در واكنش به اظهارنظرهاي سخنگوي وزارت امور خارجه مبني بر اينكه برقراري پروازهاي مستقيم بين ايران- مصر به مقدماتي نياز دارد،اظهار داشت:«اين موافقتنامه كاملاً رسمي بين دو دولت امضا شد هو هيأت ايراني به دعوت رسمي وزير هوانوردي مصر به اين كشور سفر كرده بود و شايد اين نخستين و تنها سفر رسمي هيأت ايراني به دعوت يك مقام مسؤول مصري در اين سالها بوده است.« دبير شوراي عالي مناطق آزاد وويژهي اقتصادي كشور همچنين در پاسخ به اين پرسش كه چرا شما بهعنوان نمايندهي ايران براي امضاي اين قرارداد به مصر سفر كرديد؟چنين پاسخ داد:«ما از قبل مذاكراتي را با طرف مصري آغاز كرده بوديم كه براي برقراري ارتباط هواپيمايي كيشاير با يكي از شركتهاي هواپيمايي مصر بود وبراي اينكه در حوزههاي ديگر مذاكراتي داشته باشيم، اين سفر را انجام داديم. ضمن آنكه دعوت رسمي هم از شخص من صورت گرفته بود». البته اظهارنظرهاي بقايي به همين جا ختم نميگردد. ايشان3ماه بعد هم يعني در 13 دي ماه 1389 در مصاحبه با شبكهي خبري«العالم»از سرگيري روابط با رژيم مصر را افتخار خود ميداند وميگويد: «سفر من به مصر نخستين سفر رسمي يكي ازمقامهاي جمهوري اسلامي ايران به مصر بعد از گذشت 30 سال بوده است،البته پيش از اين مسؤولان ايران به مصر سفر كرده بودند اما هدف آن سفرها شركت دراجلاسهاي بينالمللي بود كه در مصر برگزار ميشد نه به دعوت دولت مصر؛اماسفر من نخستين سفري بود كه يكي از مسؤولين ايران به دعوت رسمي«سپهبد احمد شفيق»، وزير هوانوردي مصرصورت گرفت».[3] بقايي با بيان اينكه روابط ميان مصر و ايران روابطي ويژه است، خاطرنشان كرد: «مصر كشوري قدرتمند از لحاظ اجتماعي،فرهنگي و ديني در منطقه است و به لحاظ فرهنگي و تاريخي ارتباطات ويژهاي از گذشته ميان ما و مصروجود داشته است. مردم مصر هم به ايران علاقهمندند و همين مسأله در ايران هم وجود دارد و مردم ايران نسبت به مردم مصر و تاريخ فرهنگ اين كشورعلاقهمند هستند.» وي البته هيچ اشارهاي به اين موضع نمينمايد كه چه ارتباطي ميتواند ميان رژيم ديكتاتوري و مردم مصر وجودداشته باشد؟ بقايي همچنين با طرح اين موضوع كه «تلاش ما ومسؤولان مصري برپايهي توسعهي روابط در همهي زمينهها استوار است.» بي توجه به رويكرد محور سازشكار منطقه كه در رأس آن رژيم مصر قرار دارد مدعي ميگردد: «مخالف، حسود و دشمن اصلي چنين ارتباطي ميان ايران ومصر در درجهي نخست، رژيم صهيونيستي است. (!)» چندي بعد،رسانهها خبر از سفر «اسفنديار رحيممشايي)«رييس دفتر رييس جمهور و مشاور وي در امور خاورميانه) به «پادشاهي اردن هاشمي» (ديگر كشور شاخص محورسازش) را ميدهند. گفته ميشد رحيممشايي حامل پيام رييس جمهور براي عبدالله دوم (پادشاه اين كشور) است. بعدها روشن شد يكي از محورهاي مطرح شده در اين سفر دعوت رسمي پادشاه اردن براي حضور در ايران بوده است. هرچند از متن و محتواي مذاكرات رحيممشايي در اردن خبر چندي منتشر نشد، اما حاشيهي پررنگي كه موجب غفلت از اصل اين سفر شد، ماجراي عزل يكبارهي»منوچهر متكي »( وزير امور خارجه) در سفر سنگال وحين مأموريت بود. عزلي كه گفته ميشد در پاسخ به اعتراض متكي به روند موازي كاري درسياست خارجي و نيز تلاش او براي اطلاع يافتن از مذاكرات مشايي در اردن انجام گرفت! با عزل متكي، «علي اكبر صالحي» كه سرپرستي وزارت خارجه را بر عهده گرفته بود، درجلسهي توديع و معارفهاش گسترش روابط با پادشاهي عربستان سعودي را (ديگر كشور شاخص محور سازش) اولويت جديد دستگاه ديپلماسي كشور دانست و گفت:«عربستان مستحق داشتن رابطهي ويژهي سياسي با ايران است. ايران و عربستان دو كشور مؤثر در جهان اسلام و منطقه هستند كه با همكاري يكديگرميتوانند بسياري از مشكلات منطقه و دنياي اسلام را حل و فصل كنند.« تمايل مدير جديد دستگاه ديپلماسي به دخالت دادن بيشترعربستان در معادلات منطقهاي،زماني روشن شد كه او در سفر به تركيه و در زماني كه مذاكرات سوري-سعودي براي حل وفصل مسايل لبنان به شكست انجاميده و دولت حريري با استعفاي وزراي طيف مقاومت سقوط كرده بود، اظهار اميدواري نمود كه مسايل داخلي لبنان ازراه مذاكرات منطقهاي (!) حل شود و اين در حالي بود كه دولت سوريه نيز ديگر اعتماد چنداني به سران سعودي در مذاكرات نداشت! اما سفر حميدرضا بقايي به يمن )كه اكنون خيابانهاي آن همه روزه شاهداعتراضهاي مردمي است) در روزهاي پاياني دي ماه سال گذشته، نيز قابل تأمل است. در 29دي ماه 1389 رسانهها گزارش دادند كه بقايي وارد«صنعا»ـپايتخت يمن ـ شد تا پيام رييس جمهور كشورمان را به«علي عبدالله صالح»ـ رييس جمهور ديكتاتور يمن- تقديم كند.بقايي خود در خصوص اين پيام گفت:« اين پيام در خصوص روابط برادرانهي دو كشور برادر و راههاي تقويت وتوسعهي آن در زمينههاي مختلف وحايز اهميت مشترك است»و مدعي شد: «يمن و ايران از ساليان سال روابط خوبي با هم در تمامي زمينههاداشتهاند. يمن يكي از دولتهاي مهم در خاورميانه و مورد توجه ايران است.« بقايي با بيان اينكه «يمن كشوري مهم است كه همواره در مجامع بينالمللي از ايران حمايت كردهاست.» به طور غير مستقيم حركتهاي آزاديبخش در اين كشور را نفي كرده و گفت: «مانيز اعتقاد داريم كه يمن بايد كشور متحد، يكپارچه و آرام باشد وبايد كمك كنيم تا اين كشور هم در عرصههاي بينالمللي موفق باشد.« وي در اظهاراتي شگفت انگيز مردم كشورهاي مرتجع را در كنار حاكمان اين كشورها خواند و افزود: «مردم كشورهاي عربي وبه تبع آنان مسؤولان اين كشورها به اين ميانديشند كه ايران را به عنوان ياور و همراه در كنار خود احساس كنند،البته كساني كه نيتهاي خاصي در منطقه دارند ايران را به عنوان مانعي در برابر خود تلقي ميكنند ونمونهي آن مسألهي يمن است.» اين اقدامها و اظهار نظرها در حالي از سوي جريان موازي ديپلماسي دنبال ميشد كه دولت«علي عبدالله صالح» دريمن به واسطهي قرابت ويژهاي كه به حكام عربستان سعودي و مصر و به طوركلي محور سازش داشت، مواضع خصمانهاي در قبال جمهوري اسلامي ايران اتخاذ نموده بود و حتي در جريان فتنهي 88 نام يكي از خيابانهاي صنعارا از «ايران» به «ندا آقا سلطان» تغيير داد! با نيم نگاهي به بخشي از مواضع و رويكردهاي موازي كاران عرصهي سايت خارجي كشور، اين پرسش پديد ميآيد كه چرا ولع و تمايل شديدي براي ارتقاي روابط با كشورهايي كه به طور آشكارا مخالفت خود را با مواضع و اصول جمهوري اسلامي ايران ابراز داشته و دقيقاً طيف مقابل و رقيب محور مقاومت را شكل ميدهند، به وجود آمده است؟ اين در حالي است كه اين رويكرد در تقابل جدي با مواضع پيش گفتهي رييس جمهور محترم و انديشههاي نوراني امام راحل(ره) كه نقشهي راه سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران است، قرار دارد. با وقوع جنبش «بيداري اسلامي» درمنطقهي شمال آفريقا و خاورميانهي عربي، اين اميد ميرفت كه اين جريان با پي بردن به اشتباه استراتژيك خود در نزديكي به جريان سازش،قدري در مواضع و رويكرد ديپلماتيك خود تجديد نظر نمايد اما نه تنها چنين نشد بلكه ولع عناصر محوري اين جريان به خودنمايي وارايهي تحليلهاي شاذانديشانه در حوزهي سياست خارجي منجر به اعلام عمومي دعوت از پادشاه اردن در آخرين روزهاي سال 1389 شد و متأسفانه رييس جمهور محترم نيز با دفاع از اين حركت به ارايهي توجيهي غيركارشناسي پرداختند كه گمان ميرود حاصل تصميم سازي و ساخته و پرداختهياتاق فكر اين جريان باشد،هرچند كه با برخورد غيرمحترمانهي مسؤولان اردني، اين مسأله در عمل منتفي گرديد. در همين اوان بود كه خبرهايي غيررسمي مبني بر وجود نگاهي در درون دولت مبتني بر تحليلي خاص در خصوص تحولات منطقه منتشر ميشد. گفته ميشد جريان انحرافي معتقد است كه در پشت صحنهي تحولات منطقه دست «نظام سلطه» ديده ميشود و البته هيچ گاه قرينه يا استدلال محكمي براي اثبات اين تحليل ارايه نگرديد. اين خبر وقتي قطعي شد كه درآخرين روزهاي فروردين سال جاري (همان زمان كه خبر بركناري و سپس بازگشت حيدر مصلحي به وزارت اطلاعات مطرح شد) پايگاه اطلاع رساني دولت به نقل از اسفنديار رحيم مشايي اعلام نمود: «نظام سلطه تلاش دارد با مديريت تحولات منطقه، امنيت و منافع ملي ما رابه مخاطره بيندازد. مشايي ضمن تأكيدبراينكه«تحولات منطقه را بايد به عنوان يك سناريوي كلي و به صورت فرآيندي تحليل كنيم»، افزود: «نميتوان با قاطعيت نتيجه بگيريم كه خواسته و افق آرمان مردم اين كشورها دقيقاً همان مطالبات و خواستههاي ملت ايران است. ابعادتحولات و قيامهاي مردم منطقه عليه استبداد و استكبار را بايد با علم به قصد و طرح قدرتهاي بزرگ براي تسلط به منطقه تحليل كرد و در لايههاي پايين تحولات متوقف نشويم».[4] اوهمچنين تعريضي به ديگر دستگاههاي مسؤول در اين حوزه نمود و تلويحاً تلاش نمود بركناري وزير اطلاعات را به اين مسايل مرتبط سازد:«دستگاههاي مسؤول ما بايد در اسرع وقت ضعفهاي اطلاعاتي و ارتباطي خود رادر خصوص تحولات منطقه جبران كنند، زيرا نداشتن اخبار و تحليل صحيح و دقيق دربارهي هر يك از اين كشورها و ارتباط همهي اين رويدادها با طرح كلان سلطه گران، ما را در موضعگيريها و تصميمگيريها به اشتباه خواهد انداخت».[5] اين در حالي بود كه اول؛بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در خصوص ماهيت جنبش بيداري در منطقه روشن و واضح است و از سوي ديگر صاحب نظران برغافلگيري و سراسيمگي آمريكا و استكبار جهاني در پي تحولات منطقه اتفاق نظر دارند. آنچه واضح است، اينگونه تحليلها با اهداف خاص و در ادامهي سناريوهاي قبلي اين جريان در حوزههاي سياسي، اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي ميباشد. با ارايه اينگونه تحليلها در پي تضعيف عملكرد ساير دستگاههاي متولي و ايجاد فضا براي اثبات نظريههاي بيپايه و اساس خويش هستند؛ به خصوص در مورد روند تحولات منطقه و جايگاه ايران، اين پيام به مردم منطقه ارسال ميشود كه؛ « ايران، ديگر حامي شما نيست و اتفاقاً بر عكس! ايران حامي قدرتهاي ديكتاتور است!» و اين كژانديشي به قدري واضح است كه دليل غلط بودن اين تحليلها را ميتوان در گفتار سران و استراتژيستهاي نظام سلطه و رژيم صهيونيستي مبني بر تأثيرگذاري انقلاب اسلامي در تحولات منطقه و افزايش قدرت نرم جمهوري اسلامي ايران جستجو كرد. در نتيجه، تحليلهاي مذكور از جانب اين جريان كاملاً بر خلاف واقعيتها و با پشتوانه فكري و اهداف خاص اين گروه ارايه ميشود و در صدد خاموش كردن شعلههاي مقاومت و بيداري اسلامي در منطقه، اين باراز درون امالقرا و يا حداقل دلسرد كردن انقلابيون و قطع ارتباطات استراتژيك است. در اين جا بايد به كلام وانديشههاي خداباورانهي امام راحل(ره) كه دولت نهم و دهم نيز با شعار احياي انديشهها و آرمانهاي آن پير سفركرده بر سر كار آمد، مراجعه نماييم تا چراغ راه ما و دولت مردان باشد و مانعي از هرگونه اشتباه آرماني وراهبردي گردد. مروري بر انديشهها وخواستههاي آن پير سفر كرده ميتواند يادآور ارزشهاي اساسي انقلاب در حوزهي سايت خارجي باشد. آن گاه كه ايشان مشكل اصلي جهان اسلام را حكومتهاي دست نشانده و مرتجع منطقه ميدانند: «مشكل مسلمين، حكومتهاي مسلمين است. اين حكومتها هستند كه مسلمين را به اين روز رساندهاند. ملتها مشكل مسلمين نيستند. ملتها با آن فطرت ذاتي كه دارند،ميتوانندمسايل را حل كنند، لكن مشكل، دولتها هستند. شما سرتاسر ممالك اسلامي را وقتي كه ملاحظه كنيد كم جايي را ميتوانيد پيدا بكنيد كه مشكلاتشان به واسطهي حكومتهايشان ايجاد نشدهاست. اين حكومتهاهستند كه به واسطهي روابطشان با ابر قدرتها وسرسپردگيشان با ابرقدرتهاي چپ و راست، مشكلات را براي ما و همه مسلمين ايجادكردهاند. اگر اين مشكل از پيش پاي مسلمين برداشتهشود، مسلمين به آمالخودشان خواهند رسيد و راهحلّشبهدست ملتهاست».] و گاه هم به صراحت از برخي سران مرتجع نام برده و كشورهاي منطقه و ملتها را از همراهي با آنها بر حذر ميدارند:«من نصيحت برادرانه به شما ميكنم كه كاري نكنيد كه قرآن كريم براي برخورد با شماتكليف نمايد و ما به حكم خدا با شما رفتار كنيم؛ و يقين بدانيد كه امثال حسني مبارك مصري و حسين اردني و ديگر هم جنايتكاران آنان براي شما نفعي ندارند و دين و دنياي شما را تباه ميكنند؛ و اگر با نشستهاي خود بخواهيد طرح كمپ ديويد يا فهد را كه مردهاند، زنده كنيد؛ كه ما خطر بزرگ براي كشورهاي اسلامي به خصوص حرمين شريفين ميدانيم».[7]و يا آن كه چنين نقشهي محور سازش را افشا مينمايند: «بر ما و هر مسلماني واجب است طرحهايي از قبيل طرح سادات و فهد را رد كند. بر ما واجب است كه اينگونه طرحها راكه به نفع مستضعفين نيست محكوم نماييم. امروز از خطرناكترين امور، طرح كمپ ديويد وطرح فهد است كه اسراييل و جنايات او را تحكيم ميكند. اين طرحهاموجب اختلاف شد و راه را براي اسراييل بازكرد».