كيهان: فرداي منطقه

همچنان كه ظهور حقيقتي به نام انقلاب اسلامي در سه دهه پيش نامعادله هاي شرق و غرب را بهم ريخت و در دهه اخير بلوك مقاومت بخصوص در جنگ 33 روزه در 2006 و جنگ 22 روزه در 2008 طرح هاي آمريكايي و صهيونيستي «نقشه راه»، «خاورميانه بزرگ» و خاورميانه جديد را متوقف كرد؛ فرداي تحولات منطقه روشن است و آن پيروزي جبهه بيداري اسلامي با پيشقراولي ايران اسلامي در برابر جبهه وهابيون، طالبان، آمريكا و صهيونيسم است. نشانه ها و نمادها آشكار است هرچند كه شايد جريان هاي انحرافي نبينند و يا نخواهند كه ببينند.

کد خبر : 145735

همه در اين باور مشتركند كه سونامي تحولات سياسي در منطقه خاورميانه و شمال آفريقا نقطه عطفي را در نمودار معادلات سياسي در پهنه منطقه اي- و حتي فرامنطقه اي- رقم زده است. مختصاتي از فضاي كنوني منطقه كمك مي كند تا نقطه عطف تغييرات و تحولات به سوي خيزش و خروش ملتها بر ضد سياستهاي سلطه گرانه و امپرياليستي نمايان شود. خيزش و خروشي كه هويت و ماهيت «اسلامي» در آن موج مي زند و علي رغم تمام دسيسه ها، توطئه ها و كارشكني هاي نظام سلطه، شتاب آلود در بستر «بيداري اسلامي» مي تازد. از همان آغاز تحولات در منطقه كه از تونس كليد خورد و دومينووار به مصر، يمن، ليبي، بحرين و... رسيد تلاش نظام سلطه به سركردگي آمريكا بر اين نقطه متمركز بود كه القا نمايد جهت قيامها، انتفاضه ها و انقلابها هر چيزي غير از «جهت اسلامي» است؛ چه اينكه آمريكايي ها و صهيونيست ها مي دانستند از شاخصه ها و ويژگي هاي لاينفك قيامها و انقلابهاي اسلامي برپايي موج نفرت و بيزاري افكار عمومي از سياستهاي جاه طلبانه و افزون طلبانه آمريكايي- صهيونيستي است. حداقل تجربه سه دهه گذشته شرايط منطقه اي و ظهور انقلاب اسلامي ايران كه ترجماني ناب از آموزه هاي اصيل اسلام است اين درس عبرت را براي آنها در پي داشته است تا بدانند روحيه ضدآمريكايي و ضد صهيونيستي ملهم از آموزه هاي اصيل اسلامي است. اينجاست كه در همان روزهاي نخستين تحولات منطقه اي، بيش از همه چپاولگران و زورگويان و زياده خواهان، اين مقامات صهيونيستي و آمريكايي بودند كه از شكل گيري يك انقلاب اسلامي ديگر در منطقه ابراز واهمه كرده و هراس شديد خود را عجزآلود علني نمودند. البته امروز واهمه و ترس صهيونيست ها و مقامات كودك كش تل آويو مضاعف گرديده و بطور فزاينده مسير تداوم را مي پيمايد. همين دو روز پيش بود كه مصري ها با تجمع در مقابل سفارت رژيم صهيونيستي و آتش زدن پرچم اسرائيل، نه تنها خواستار اخراج سفير رژيم صهيونيستي از قاهره شدند بلكه مصرانه خواهان لغو «پيمان كمپ ديويد» شدند. اين نكته را بايد افزود كه از انقلاب 25 ژانويه در مصر تاكنون يكي از خواسته هاي جدي آحاد ملت، منع صدور گاز از مصر به اسرائيل بوده است. تا جايي كه حتي وزير انرژي مصر هم اكنون بخاطر فروش گاز به تل آويو در بازداشت به سر مي برد. اينها نمونه اي از مختصات فضاي كنوني منحني معادلات سياسي است كه آمريكايي ها در ارزيابي هاي به اصطلاح استراتژيك شان نديده بودند و رژيم صهيونيستي- فرزندخوانده ايالات متحده- نيز كه هميشه اميد به حمايت و پشتيباني واشنگتن داشته در سردرگمي و استراگيجي به سر مي برد. صهيونيست ها آنچنان خيالشان از حاكمان عرب مرتجع و دست نشانده جمع بود و شرايط منطقه را به نفع خودشان مي پنداشتند كه گمان نمي كردند جهان عرب اين چنين به خيزش درآيد و امروز خواسته اصلي لغو پيمان كمپ ديويد باشد. در جريان جنگ 22 روزه غزه دولت ايهود اولمرت وقيحانه و پي درپي اعلام مي كرد كه اين جنگ به درخواست اعراب عليه غزه و حماس به راه افتاده و متاسفانه هيچ دولت عربي نه تنها آن را تكذيب نكرد بلكه امثال حسني مبارك ها، با اقدامات عملي خود بر اين زد و بند خيانت آميز تاكيد ورزيدند. همدستي منافقان امت اسلامي با رژيم جعلي و وحشي اسرائيل از يادها فراموش نمي شود. شبكه اطلاعاتي رژيم حسني مبارك و تشكيلات خودگردان به شناسايي و انهدام تونل هاي زيرزميني احداثي در منطقه رفح پرداخته و بستر نسل كشي و اعمال فشار مضاعف بر ساكنان مظلوم غزه را مهيا ساختند. اما امروز اتفاق مبارك اين است كه «نامبارك مصر» و شريك راهبردي آمريكا و رژيم صهيونيستي در بند مجازات و محاكمه ملت مصر افتاده است. به تعبير روزنامه عرب زبان «تشرين» مشكل بزرگ اعراب همواره اين بوده كه براي حل و فصل امور به آمريكا تكيه مي زنند اما امروز ملت ها و مردم عرب اين معادله را بهم ريخته اند و نه حتي از سر يك علقه و احساس ناسيوناليستي بلكه به لحاظ يك قالب اسلامي يك «نه» بلند را در برابر مشي و مرام آمريكايي و صهيونيستي فرياد مي كشند. همچنانكه نشريه فرانسوي لوموند ديپلماتيك در همين اواخر طي تحليلي پيرامون اوضاع طوفاني خاورميانه به اين حقيقت اعتراف كرده و مي نويسد: «رفته رفته معيارهاي فكري ملت هاي عرب از يك جنبش ناسيوناليستي غيرديني به جست و جوي هويت در قالب اسلام تبديل شده است». واقعيات شرايط منطقه و اتفاقاتي كه بيداري اسلامي و بيزاري از سياست هاي صهيونيستي و آمريكايي نقطه عطف و محور اصلي آن است تا جايي است كه حتي رسانه هاي وابسته و در خط سيطره نظام سلطه نيز آمريكا و متحدانش را از تحريف و انحراف «جهت اسلامي» خيزش هاي مردمي منطقه ناتوان نشان داده اند. از همين روي، ماه بيش در بحبوحه تحولات منطقه و در شرايطي كه شبكه الجزيره در مسير تضعيف روحيه مردم و افكار عمومي ملت هاي مسلمان حركت مي كرد؛ «لونا الشبل» مجري شناخته شده اين شبكه رسانه اي در اعتراض به خبررساني مغرضانه الجزيره نسبت به تحولات منطقه استعفا كرد. اين استعفا گوياي اين واقعيت است كه بيداري اسلامي در دلها روييده و در جان ها حك شده و با لطايف الحيل و شانتاژهاي رسانه اي منحرف يا حذف نمي شود. اما نكته اساسي در ارتباط با چشم انداز منطقه به گواهي و شهادت بسياري از تحليلگران و ناظران سياسي جايگاه «جمهوري اسلامي ايران» است. همچنانكه به اعتراف مقامات و رسانه هاي خارجي اوج گرفتن موج تحولات منطقه و قوام و تداوم بيداري اسلامي متأثر و ملهم از انقلاب اسلامي بوده است. فرداي منطقه نيز بي تأثير از شرايط و موقعيت ايران اسلامي نخواهد بود. اگر در ابتداي تحولات منطقه روزنامه آمريكايي واشنگتن تايمز نوشت كه انقلاب خميني همچنان در حال سركوب قدرت آمريكاست و افزود: جنبش ها و قيام هاي زنجيره اي همان گونه كه به شدت به نفوذ آمريكا آسيب زده، نفس هاي اسرائيل را نيز به شماره انداخته است؛ اين روزها از رسانه هاي غربي گرفته تا مقامات صهيونيستي، موضوع پيش روي را كشاكش دو هژموني و نبرد گفتماني ميان ايران اسلامي و ايالات متحده مي دانند. دان مريدور معاون نتانياهو طي يادداشتي در جروزالم پست مي نگارد: با بررسي تحولات منطقه، گسترش نفوذ و قدرت نرم ايران در مقابل هژموني آمريكا قرار گرفته است. از سوي ديگر؛ فارين پاليسي از تغيير شرايط و مختصات منطقه به سود ايران اسلامي مي نويسد و صريحا با مذمت آنهايي كه توهم تغيير رژيم ايران را در سر مي پرورانند مي افزايد: «تخيلات بيش از حد درباره تغيير رژيم در جمهوري اسلامي تنها اوضاع را بدتر خواهد كرد.» طرفه آن كه مجله آمريكايي تايم در تحليلي با اشاره به تحولات منطقه اينچنين ارزيابي مي كند: موج انقلاب ها در كشورهاي عربي در آغاز سال 2011 در حال چرخش به ميدان نبرد نيابتي ميان آمريكا و ايران است.» در همين خط تحليلي، ترسيم نيوزويك از شرايط منطقه و تحولات پرشتاب آن خواندني است: «درگيري هاي منطقه بخشي از نبرد و كارزار ميان هژموني ايالات متحده آمريكا و ايران در خاورميانه است و آمريكا بازنده تحولات است چون دوره راهبردهاي سياسي واشنگتن در منطقه سپري شده و زمان شكل گيري آنها به زمان وقوع جنگ سرد مربوط مي شود.» نيوزويك در حالي از آشفتگي راهبرد سياسي آمريكا پرده برداشته كه در همين امتداد پروژه «ايران هراسي» نتيجه معكوس داده و حربه حقوق بشري بر ضد جمهوري اسلامي ايران هم كاملا بي اثر و بي خاصيت شده است. امروز جنايات آشكار آل سعود و آل خليفه در بحرين كه با چراغ سبز آمريكايي ها هر روز ابعاد نفرت انگيزتر و مشمئزكننده تر مي يابد، ژست حقوق بشري داعيه داران بين المللي از جمله آمريكا را به سختي به چالش كشانده است. بنابراين ملت ها و افكار عمومي حتي در مقياس فراتر از منطقه بخوبي دريافته اند اگر در اوج نقض فاحش حقوق بشر در بحرين كه مصداق بارز نسل كشي و جنايت عليه بشريت است 2 قطعنامه به اصطلاح حقوق بشري در فاصله زماني كمتر از يكماه عليه ايران اسلامي صادر مي شود چيزي جز تلاش و تقلا براي فريب ملت ها و انحراف افكار عمومي منطقه نيست. همچنان كه ظهور حقيقتي به نام انقلاب اسلامي در سه دهه پيش نامعادله هاي شرق و غرب را بهم ريخت و در دهه اخير بلوك مقاومت بخصوص در جنگ 33 روزه در 2006 و جنگ 22 روزه در 2008 طرح هاي آمريكايي و صهيونيستي «نقشه راه»، «خاورميانه بزرگ» و خاورميانه جديد را متوقف كرد؛ فرداي تحولات منطقه روشن است و آن پيروزي جبهه بيداري اسلامي با پيشقراولي ايران اسلامي در برابر جبهه وهابيون، طالبان، آمريكا و صهيونيسم است. نشانه ها و نمادها آشكار است هرچند كه شايد جريان هاي انحرافي نبينند و يا نخواهند كه ببينند.

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: