كيهان: نقشه فتنه و اصالت اصول
شگفت اينكه اجاره اي هاي زنجيره اي هر از چند گاهي از سايت و روزنامه يك رقيب به سايت و روزنامه رقيب ديگر در جبهه اصولگرايان اسباب مي كشند، همچنان كه برخي از آنان در ميان اضلاع اين رقابت ها و اختلاف ها پراكنده شده اند و داغ تر از رئوس آن اضلاع، با توسن قلم مي تازند. جز اختلاف، بدگماني، شك، يأس، تفرقه و تحريف و انحراف بار اين قلم ها نيست. آنها كارفرمايان و راكبان خود را جز به جانب بن بست و گرفتاري نمي برند.
ميدان رزم و جبهه جنگ را تصور كنيد. با چند روش مي توان وارد اين ميدان شد. غريب ترين شيوه آن است كه انسان با مقتضيات بزم وارد ميدان رزم شود! دو روش ديگر را نيز براي ورود به جبهه جنگ مي توان سراغ گرفت، يكي بدون نقشه و اطلاعات و ديگري با شناسايي منطقه و اقتضائات آن. فرجام ورود بدون نقشه و اطلاعات به منطقه جنگي به احتمال قريب به يقين، غافلگيري و شكست است. اما جبهه اي كه مصمم به پيروزي است، قطعا شناسايي ظرفيت ها و موانع موجود در منطقه و استعداد نيروي دشمن و ميدان مين و تله هاي كار گذاشته شده را اولويت خود قرار مي دهد. جهان و جامعه بشري بي شباهت به اين ميدان رزم نيست. قواعد و قوانيني آن را احاطه كرده كه تخلف ناپذير است. مردماني در اين پهنه پيروزند كه اولا فرمول ها و قواعد حاكم را بشناسند و ثانيا به آن قوانين جاري ملتزم باشند. كساني در گذار پرپيچ و خم زندگي سالم و غانم به مقصد مي رسند كه تابلوهاي راهنما- چه قرمز و چه آبي، چه به نشانه ممنوعيت و چه به علامت مجاز بودن يك رفتار- را رصد كنند و پايبند باشند. بله، راننده اي هم مي تواند «غفلت» كند يا «لجاجت» به خرج دهد و مثلا وقتي به تابلوي خطر و گردش به راست رسيد، به جاي پيچيدن به سمت راست، به چپ بپيچد يا اصلا مطابق اقتضاي جاده نپيچد؛ صاف به عمق دره پرواز كند! هستي و حيات انساني به غايت قاعده مند است، مجموعه اي از بايدها و نبايدها، بشارت ها و خطرها و هشدارها. و خدا مي داند كه اين قاعده مندي هستي وحيات بشري چه نعمت بزرگ اما مغفولي است. فرض كنيد اين قاعده مندي حيات طبيعي و انساني نبود. آتش كه نوبتي به كار پختن مي آمد، نوبت ديگر ناگهان منجمد مي كرد. يا آب يخ به جاي فرونشاندن آتش عطش، ناگهان تا عمق جان آدمي را مي سوزاند. از بزرگ ترين موهبت هاي پروردگار به آدمي، همين قاعده مند ساختن طبيعت و حيات انساني از يك طرف و ارائه «نقشه زندگي» از طرف ديگر است. نقشه اي كه مقصد، مسير، امكانات و خطرها و كمين ها و ميادين مين را يكجا در خود دارد. و شگفتا از خيل بني آدم كه به اين كليدها و فرمول هاي طلايي نجات و تجارت پرسود، پشت پا زدند. شنيدند و به كار نبستند. ديدند و نديدند. ديدند و عبرت نياندوختند. و شگفت تر و باورنكردني تر از همه، اهل ايماني بودند كه در اين مسابقه عقبگرد انساني، تنه به تنه بي ايمان ها زدند و روي دست آنان بلند شدند. اين قدر پرت؟! آيا ارتفاع اين دره سقوط را مي توان متر زد؟ برخي صحابه پيامبر اعظم(ص) كه دل هاشان بيمار بود - تا آنجا كه شمشير بر جانشين او كشيدند و هلاك شدند- از پرتگاهي به ارتفاع چند هزار كيلومتر پرت شدند؟ عبارتي دارد امير ايمان و كلام، علي ابن ابيطالب عليه السلام درباره برپاكنندگان فتنه جمل كه به غايت عبرت آموز است. قانوني طلايي براي امروز و فرداي ماست. با همه اختصار، يك نقشه كامل است براي هركس كه بخواهد اصول گرايانه مشي كند و به فلاح برسد. اميرمؤمنان قاعده زاد و ولد و تكثير شيطان- دشمن بزرگ انسان- را در متن تحليل فتنه گران جبهه جمل يادآور شده و مي فرمايد «آنان شيطان را تكيه گاه (ملاك) كار خويش گرفتند و شيطان نيز آنها را به عنوان شريكان و دام هاي خود قرار داد. بدين ترتيب در سينه آنها تخم گذاشت و جوجه درآورد و باليد و تدريجا در آغوش آنان جاي گرفت. پس با چشم آنها نگريست و با زبان آنان سخن گفت و بر آنها سوار شد و به سوي لغزشگاه ها راند و خطا و انحراف را براي آنها آراست، رفتار كسي كه شيطان در قدرت او شريك شده و با زبان او به باطل سخن مي راند» (خطبه 7 نهج البلاغه). شيطان در ذات خود عقيم و نازاست اما رمز موفقيت او در اين است كه سينه هايي براي القائات خود و رحم هايي براي پروراندن جنين خيانت و انحراف پيدا مي كند. موجهيني پيدا مي كند كه حاملان بار انحراف و اغوا مي شوند. جماعتي را مي جويد كه چشم و ذهن و جان و زبان خود را به اجاره مي دهند و به نام اجاره، صاحب خانه و مالك وجود آنان مي شود. اگر متذكر نشدند و بازنگشتند، تسخيرشان مي كند. از آن پس مي شوند جن زده. و چه تعبير نغزي است سرزنش امير مؤمنان خطاب به آن كه شب هنگام براي حضرتش به نام ارمغان، رشوه آورده بود؛ «أمختبط انت ام ذوجن ّه ام تهجر؟ آيا خرد آشفته اي يا جن زده و يا هذيان مي گويي؟» (خطبه 422 نهج البلاغه). ديوانه و جن زده و پريشان گو! كدام غفلت باعث مي شود آدمي رشوه را هديه پندارد، بوي تعفن را از مشورت مسموم نشنود و نصيحت خيال كند و... تا به خود آيد ببيند دور تا دورش را شيطانك هايي چون وليد و مروان و... يا رجوي و مهدي هاشمي معدوم- و جوجه هاي امروزي تر شيطان- گرفته اند. آيات 25 تا 55 سوره حج در تبيين نقشه شيطان و نقش فتنه در چالش با تمام انبياي الهي است، آنجا كه مي فرمايد: «هيچ پيامبري را پيش از تو نفرستاديم مگر اينكه هرگاه آرزو مي كرد (و طرحي براي پيشبرد اهداف الهي مي ريخت) شيطان القائاتي در آن مي كرد اما خداوند القائات شيطان را از ميان مي برد، سپس آيات خود را استحكام مي بخشد... هدف اين بود كه خداوند القائات شيطان را فتنه و آزموني قرار دهد براي آنها كه در دل هاشان بيماري است، و آنها كه سنگ دلند... و هدف اين بود كه عالمان بدانند اين حقي از سوي پروردگار توست، بنابراين ايمان بياورند و دل هايشان در برابر آن خاشع شود. و خداوند كساني را كه ايمان آوردند، به سوي صراط مستقيم هدايت مي كند.» اگر دل بيمار علاج نشد، سرانجام، همان گفتار و رفتاري از آن برمي خيزد كه از سنگدلان اهل قساوت. ناگهان چشم باز مي كني و مي بيني از مقام «زبير منّا اهل البيت» رسيده اي به هم اردوگاهي با منافقين لجوج عنود و كيسه دوختگان بيت المال و جبهه اي كه مي خواهند انتقام نبي اعظم(ص) را از وليّ اعظم بگيرند! يا گيج و گنگ كه باشي، تازه مي شوي حارث بن حوط- خوارج بعدي- كه در ميانه كارزار جمل به علي(ع) مي گويد «پس من اكنون كه متحيرم كناره مي گيرم از جنگ همراه سعيدبن مالك و عبدالله بن عمر» و پاسخ مي شنود «آن دو هرگز حق را ياري نكردند و هيچگاه باطل را خوار نساختند». (كلمه قصار 262 نهج البلاغه). فتنه سبز سال 88 در چنين بستري باليد و برآمد. و پس از اين نيز شياطين هر فتنه ديگري تدارك كنند، از همان مسير، جوجه كشي و يارگيري خواهند كرد. شياطين روزگار ما به سان بزرگ خود يقين دارند بي آيندگي و نازايي و ميرايي خود را، و مدام به جست وجوي سينه هايي براي تخم گذاشتن- بخوانيد رحم هاي اجاره اي- در تب و تاب و تقلا هستند. شوخي نيست، بازي مرگ و زندگي براي آنهاست. اگر ديرباوري هنوز فرمول فتنه در كلام اميرمؤمنان را يقين نكرده، به هزاران اظهارنظري مراجعه كند كه در اردوگاه دشمنان جمهوري اسلامي، درباره لزوم پرورش جنين براندازي در آغوش منافقين جديد گفته شد. يكي از آنها اين تحليل پايگاه ضدانقلابي راهبرد به قلم «حبيب-ت» (هوادار گروهك تروريستي منافقين، مقيم سوئد) كه در تاريخ 12 مرداد 8813 منتشر شده است: «ما بايد از موسوي و اصلاح طلبان دفاع كنيم. بايد با رويكرد تاكتيكي جنبش سبز مبني بر دفاع از جمهوري اسلامي، از ظرفيت ريزش نيرو در طرف رژيم و درون ساختار قدرت بهره گرفت. جلب حمايت يا حتي بي طرفي و انفعال برخي روحانيون و اصولگرايان در اين رويارويي از اهميت استراتژيك برخوردار است و نبايد فعلا در دام شعار عبور از جمهوري اسلامي افتاد. فراموشي اين واقعيت كه موازنه نيرو به نفع ما نيست، به ضررمان تمام مي شود... بايد توجه داشت كه تقويت نقش نيروهايي چون موسوي و كروبي و خاتمي و... به معناي تخريب يا تضعيف نيروهاي تحول طلب معارض رژيم نيست زيرا در گفتمان افراد مذكور ظرفيت پيشرفتي [!؟] ماوراي تصور به چشم مي خورد. تقويت نقش اين افراد به سود كل اپوزيسيون است. نمي توان مسئله را از اين ساده تر توضيح داد؛ كوشش براي بديل سازي يا جلو افتادن از آنها، جز كمك به سقط اين جنين بسته نيست». حقيقتاً هم نمي توان مسئله را ساده تر از اين توضيح داد. مؤمن و جامعه ديني مگر چند بار مي تواند از يك سوراخ گزيده شود؟ آيا غير از اين است كه غفلت هاي بزرگ برخي مدعيان همراهي با خط امام، مجال تباهي مصلحت ها- بخوانيد نشستن مفسده جاي مصلحت- را فراهم كرد و آيا جز اين است كه در القا و دميدن بر اين غفلت، نفوذي هاي زنجيره اي نقش آفرين اصلي بودند؟ خطاي بزرگ آن طيف كه به تدريج تبديل به خط شد، اباحي گري و وسوسه يارگيري بي پروا و رقابت به هر قيمت- بدون رعايت اصول و موازين شرعي و اخلاقي و مصالح عاليه- بود. و اگر بعد از اين هم انحرافاتي بزرگ از خطاهايي به ظاهر كوچك پديد آيد، از همين گارد باز خواهد بود، آنجا كه دافعه هاي مبتني بر اصول، كمرنگ و جاذبه هاي معارض با اصول پررنگ شود. هرجا كه وسوسه ها و غفلت ها، عرصه را بر اخلاص تنگ كند، شيطان سر از مخفي گاه بيرون مي آورد و فرامي خواند و جواب مي گيرد. اصالت اصول ما و اصلي ترين اصل اصولگرايي، «ولايت» است و اقتضاي ولايت، «برائت» از هرچه غير آن است. ملت ما با همين فرمول طلايي كمر شيطان را شكست تا امروز كه از هر گوشه خاورميانه، ناله شياطين به گوش مي رسد. مشاهده نصرت هاي بزرگ الهي، جايي براي كمترين ترديد و تزلزل يا تحيّر و نااميدي باقي نمي گذارد. اما غفلت و بي احتياطي- ولو در بحبوحه جنگ پيروز احد- ممنوع است. حقيقت آن است كه در اين 23سال به يك معنا و در 2 ساله اخير به يك معناي ديگر، پاي برخي همراهان جبهه بزرگ انقلاب به اعتبار غفلت از تابلوها لغزيد، برخي جنبيدند و از سقوط جستند و حرّيت و آزادگي را معنا كردند و شماري، براي مدتي كه به قيمت تباهي آنان سپري شد، اسباب زحمت و كاستن از سرعت شتابان كاروان انقلاب را فراهم كردند. تكليف ملت روشن ضمير و اصولگرايان تراز انقلاب در اين ميان همواره روشن بوده است، از دوران دفاع مقدس و سازندگي تا اصلاحات و عدالتخواهي. هر جا رويكرد و عملكردها مبني بر شعارها و آرمان هاي انقلاب بود، پاي مسئولان و سينه سپر آنان در دفاع از آنان با افتخار ايستاديم و هر جا خطايي ديديم، مشفقانه تذكر داديم و اگر انحراف و خيانتي پديد آمد، در مواجهه با آن ترديد نكرديم. كه شنيده بوديم خطاب عتاب آميز اميرمؤمنان درباره جماعت متحير آوردگاه جهل و از جمله حارث بن حوط را؛ «تو پيش پاي خود را ديدي و سربلند نكردي تا افق دورتر را ببيني و گمراه و متحير ماندي. تو حق را نشناخته اي تا ياران آن را بشناسي و باطل را نشناخته اي تا بداني اهل آن چه كساني هستند». شعار صحابه بصير اميرمؤمنان(ع) پرچم هميشگي ماست كه «صحابه شما محترميد، اما حق محترم تر است». صاحب منصبان و تريبون داران در نظام اسلامي محترم و معززند، بي ترديد. دست خدمت خدمتگزاران در هر موقعيتي كه باشند، بوسيدني است اما از غفلت بزرگان به سادگي نمي توان گذشت چندان كه غفلت يك راكب دوچرخه با غفلت يك خلبان يا لكوموتيوران برابر نيست. اولي به خود آسيب مي زند و دومي و سومي به صدها نفر. يك نكته را به اجمال بايد گفت و گذشت. اختلاف سليقه سياستمداران امري طبيعي است. تا هر جا هم كه به حريم ها و قوانين آسيب وارد نشود، حق دارند به رقابت سياسي سالم- از جمله در مقاطع انتخابات- بپردازند. اما به اقتضاي عقل و شرع و قانون، هيچ كس مجاز نيست اولا اين اختلاف ها و دلخوري ها را بر سر سفره مردم بگذارد و ثانياً براي فيصله اختلاف يا پيروزي در رقابت هاي انتخاباتي و غير آن، از اغيار و نامحرمان و بدنامان يارگيري كند. چه آن كه خود را حامي خاص دولت و مجلس و مجمع تشخيص معرفي كند و چه ديگري كه خود را اصولگراي منتقد مي نامد، حق ندارد به واسطه جماعت فرصت طلب و بدسابقه و خيانت پيشه يا منافق «دوپينگ» كند. اگرچه كم اما متأسفانه بعضاً مواردي از اين دوپينگ ها در تشكيل حلقه هاي سياسي و راه اندازي روزنامه و سايت ديده مي شود. به خدمت گرفتن برخي عناصر ورشكسته زنجيره اي- كه اگر شفا مي دادند احزاب و رسانه هاي زنجيره اي شبه اصلاح طلب را به انتحار نمي كشاندند- از سوي برخي محافل و رسانه ها، جاي سؤال و ملامت جدي دارد، فرقي هم نمي كند در روزنامه ها و سايت هاي منتسب به مجلس و دولت باشد يا مجمع تشخيص و شهرداري. و شگفت اينكه اجاره اي هاي زنجيره اي هر از چند گاهي از سايت و روزنامه يك رقيب به سايت و روزنامه رقيب ديگر در جبهه اصولگرايان اسباب مي كشند، همچنان كه برخي از آنان در ميان اضلاع اين رقابت ها و اختلاف ها پراكنده شده اند و داغ تر از رئوس آن اضلاع، با توسن قلم مي تازند. جز اختلاف، بدگماني، شك، يأس، تفرقه و تحريف و انحراف بار اين قلم ها نيست. آنها كارفرمايان و راكبان خود را جز به جانب بن بست و گرفتاري نمي برند.