روایتی از زندگی مرد اول کوئستی ها+عکس اختصاصی
خیلی ها هنوز باور نکرده اند که حسین غفوریان، مرد اول شرکت های هرمی و کوئستی های ایران بازداشت شده است، حاج حسین، الگو بود، سمبل بود ودر جلسات هرمی ها آنچنان در مورد او صحبت می کردند و داستان زندگی اش با آب و تاب خیال پردازی می شد که گویی یک بت است.
همشهری ماه در ویژه نامه نوروزی خود به شرح زندگی حسین غفوریان، یک بچه روستایی که مرد اول کوئستیهای ایران شد و حالا حکم اعدام انتظارش را میکشد پرداخته است.
غفوریان چنان در این سیستم پیشرفت میکند که تعداد افرادی که توسط او جذب شدهاند از شمارش خارج میشود و به همین علت شرکت کوئست اورا بازنشسته اعلام میکند و در هفته حقوق چند ۱۰ میلیونی برایش در نظر میگیرند. این همه ماجرا بود، چراکه شرکت کوئست از طریق حسین غفوریان و چند نفر دیگر توانسته بود ۷ هزار میلیارد تومان از ایران درآمد بدست آورد و این مبلغ را به صورت ارز از کشور خارج کند. طبیعی بود که برای کوئستیهای تازه وارد و به خصوص شهرستانیها حسین غفوریان به یک الگو تدبل شود و روشهای جذبی که از زبان حسین گفته میشد در تمامی جلسات مختلف کوئست از طریق فیلم نمایش داده میشد. در این فیلم حسین غفوریان را از یک خانواده اصیل و حتی سطح بالا از نظر مالی معرفی میکنند که بدون تکیه به داراییهای پیشینش توانسته به موفقیتهای بزرگ مالی در شرکت کوئست برسد. به قول خودشان حساب همه چیز را کرده بودند، خطهای موبایل بدون اسم، دفاتر متعدد و حتی نامهای مستعار، شاید خود حسین غفوریان و خیلی از کوئستیها هم متوجه شده بودند که حلقه محاصره در حال تنگ شدن است ولی افکار وهم آلود و شاید هم شیرینی پولها و سرمایههای انباشته شده مانع از آن میشد که از راه رفته بازگردند.
حاج حسین یا همان بت هرمیها در اوج فروریخت و شکست. غفوریان سال گذشته توسط وزارت اطلاعات دستگیر شد، خیلیها از او شکایت کردهاند و خیلیها هم هنوز باور نکردهاند و با خود مرور میکنند همه ارتباطات خیالی با مقامات مختلف و القاب و وعدهها را غافل از آنکه همهاش حبابی بیش نبوده است. شاید حسین غفوریان در روزهای زندگیاش در شهرستان و خوابگاه دانشجویی ثروت میلیاردی را آرزو میدانست ولی از وقتی وارد کوئست شد آنقدر مغرور بود که خط پایانی را برای خود متصور نشود و به مسیر خود ادامه داد تا به نقطه آخر رسید؛ دادسرای جرایم رایانهای و کوهی از پروندههای شکایت. دادسرای ویژه جرائم رایانهای خانه آخر تمام کوئستیها است، هزاران شاکی و برگههای سفید شکایت که قرار است سیاه شوند، فرقی هم نمیکند شاکی یک کارگر باشد یا دانشجوی شهرستانی، خانوادهای که همه دار وندارشان را از دست دادهاند و کارمندی که حتی شغلش را هم برای کوئست فدا کرده است. در این دادسرا اکثر مراجعه کنندگان تنها نامی که با آن آشنا هستند حسین غفوریان است. خیلیها فقط نامش را شنیدهاند و تصویرش را دیدهاند، بعضیها هم از نزدیک با اور در ارتباط بودهاند ولی اصل موضوع این است که همه شاکیاند و حاج حسین را کلاهبردار میدانند. حاج حسین حالا تنها است، بت کوئستیها شکسته و از آن همه رویا فقط خاطرهای مانده و خیالی! جرمش سنگین است، خیلی سنگین، جرمی که قانون از آن به عنوان اخلالگر در نظام اقتصادی کشور یاد کرده و مجازات این جرم هم اعدام است.