بهترین‌های سینما، هرگز پرخرج‌ترینشان نبوده‌اند

دستاورد فیلم ضعیف "ملک سلیمان" با هزینه گزافی که برایش انجام شده بود، تنها چند سیمرغ نمایشی بود که دو تای آن‌ها هم نصیب آهنگساز و طراح تروکاژهای هنگ کنگی آن شد. در حالی که حتی یک دستگاه اسکن ساده برای ساخت جلوه‌های ویژه در ایران وجود ندارد و...

کد خبر : 144308
سرویس فرهنگی «فردا»- محسن درویشیان؛

دست کم چند سالی است که سینمای ایران برای ساخت پروژه‌های پرخرج و عظیم، حسابی دندان تیز کرده است. این پروژه‌ها که عموما بر اساس مفاخر تاریخی ساخته می‌شوند، معمولا برچسب ملی را هم با خود یدک می‌کشند. بحث‌های فراوانی در باب سینمای ملی و راه‌ها و گریز‌های آن صورت گرفته است-هر چند هنوز حتی یک متن قابل توجه، ٱنگونه که مثلا در کشورهای آمریکای لاتین موجود است، در این زمینه در کشورمان منتشر نشده است. به هر رو این نگاه نسبت به سینمای ملی چندان جدید نیست و به قدمت یک قرن تاریخ سینمای ایران است و در هر دوره‌ای، به فراخور شرایط به شیوه جدیدی مطرح می‌شود. اینجا بحث حتی بر سر درست یا غلط بودن چنین نگاهی نیست. دست کم کشورهایی مثل ایتالیا و روسیه در دوره‌ای با تکیه بر همین نوع آثار پرهزینه و عظیم، توانسته‌اند حتی در سطح بین‌المللی نتیجه مطلوبی بگیرند. جدال بی‌پایان در حوزه فرهنگ و به خصوص سینمای ما، که به عرصه صنعت کاملا وابسته است، مسئله نسبت نداشتن زیربنا و سطح توقع از رو بنا است. سال 1382 احمد رضا درویش، پس از صرف زمان بسیار و هزینه سرسام آور، فیلم دوئل را با تبلیغات و حمایت‌های فراوان روانه جشنواره فجر و سپس اکران سینماها کرد. جدای از حجم انفجارهاي درون فیلم، نکته دیگری که جلب توجه می‌کرد و سازندگان بسیار روی آن مانور می‌دادند، صدای دالبی فیلم بود که برای اولین بار در سینمای ایران اتفاق افتاد. برای این منظور، فیلم به فرانسه ارسال شد و نسخه صداگذاری شده به ایران برگشت. از این بگذریم و همان زمان هم گفته شد که مشخص نبود سازندگان صدای فیلم را برای نمایش در کدام سینما دالبی کرده بودند، از آنجا که در آن زمان تعداد سینماهایی که قابلیت پخش این نوع صدا را داشتند، به تعداد انگشتان یک دست هم نمی‌رسید. اما امروز پس از گذشت سال‌ها، دست کم می‌توانیم این نتیجه‌گیری ساده و گویا را داشته باشیم که دوئل با همه‌ي هیاهویش، نه تنها فیلم خوبی از آبی درنیامد، که هیچ دستاوردی هم برای سینمای ما نداشت. اگر سازندگان و معاونت سینمایی وقت کمی دوراندیشی می‌کردند، هزینه خرج شده برای صدای دالبی این فیلم را صرف تجهیز امکانات همچنان فقیر صداگذاری در ایران می‌کردند، تا امروز برای رسیدن به صدای مطلوب در فیلم‌هایمان دست به دامن کشورهای دیگر نبودیم. در کمال شگفتی، می‌بینیم که پس از گذشت سال‌ها، معاونت سینمایی فعلی با لجاجتی مثال زدنی و در ترازی به مراتب بالاتر، همچنان این سیاست "غیر ملی" را ادامه می‌دهد. دستاورد فیلم ضعیف "ملک سلیمان" با هزینه گزافی که برایش انجام شده بود، تنها چند سیمرغ نمایشی بود که دو تای آن‌ها هم نصیب آهنگساز و طراح تروکاژهای هنگ کنگی آن شد. در حالی که حتی یک دستگاه اسکن ساده برای ساخت جلوه‌های ویژه در ایران وجود ندارد و جلوه‌های ویژه در فیلم‌ها به مضحک ترین شکل ممکن اجرا می‌شود، میلیاردها تومان از کیسه بیت‌المال برای جلوه‌های ویژه ضعیف این فیلم هزینه شد. در نمونه متاخرتر، که البته مدتی است امری متداول در سینمای ایران شده است، فیلم آخر "جمال شورجه" برای ظهور و چاپ به لابراتورای در بلغارستان فرستاده شد. این امر نیز در حالی اتفاق می‌افتد که وضعیت لابراتوارها در سینمای ما در فاجعه‌بار ترین شکل ممکن است. آقای شورجه می‌تواند از تصاویر با کیفیت فیلمش لذت ببرد، ولی بهتر است نگاهی به مابقی فیلم‌‌های روی پرده که محصول شعبده‌ی لابراتوارهای وطنی است هم بیندازد تا عیار "سینمای ملی" برایش عیان شود. این در شرایطی است که تنها دو لابراتوار فعال(بدیع و فیلمساز) در کشور در حال کار هستن و امکانات این دو لابراتوار هم در چنان وضعیت رقت انگیزی به سر می‌برد که معجزه‌ای که روی نگاتیوها می‌دهد کاملا توجیه پذیر می‌نماید. امکانات لابراتوارهای کشور دست کم مربوط به چهار دهه پیش است و نوع و قدمت داروهای مصرفی، نتیجه بهتری از وضعیت فعلی به دست نمی‌دهد. جای شگفتی است که بعد از این همه سال و در میان این حجم از هیاهو، کوچکترین فکری به حال وضعیت لابراتوارهای کشور نشده است و ما در این زمینه حتی از کشورهایی چون پاکستان که صاحب سینما نیستند عقب‌تریم. صرف بودجه‌های عظیم برای ساخت آثار نازل و توجه نکردن به زیرساخت‌های اساسی و حداقلی برای تولید آثار، هیچ نسبتی با هر گونه تعریف از سینمای ملی ندارد. وقتی جواد شمقدری از علاقه معاونت سینمایی برای مقابله با هالیوود و ساخت آثار عظیمی بر مبنای مفاخر جهان اسلام(مانند جنگ پر افتخار 33 روزه در لبنان) داد سخن می‌دهد، باید توجه کند که کل امکانات لژستیکی سینمای ایران به اندازه یک استدیو کوچک در حاشیه هالیوود هم سرمایه ندارد. در چند سال اخیر جه جز سلسله سینماهای مجهزی که توسط شهرداری تهران ساخته‌ یا بازسازی‌ شده‌ است و یکی دو اتفاق دیگر، از جمله ورود دستگاه اسکن نگاتیو توسط شرکت "ایران تله کالا"، حرکت مثبت دیگری، مخصوصا از سوی نهادهای دولتی را شاهد نبوده‌ایم. نمونه‌های بعدی هم در راه است و می‌توان دستاورد همه را از پیش حدس زد. از "رستاخیز" "احمدرضا درویش" تا پروژه "مجید مجیدی" در باب زندگی "پیامبر اسلام(ص)" که این دومی جای بحث مفصل و طولانی دارد. تمامی این پروژه‌ها تنها به صرف اینکه نام مبارک پیامبران و ائمه یا دیگر شخصیت‌های برجسته تاریخ ایران و اسلام را یدک می‌کشند، قادر به جذب بودجه و امکانات هنگفت هستند. در حالی که توجه نمی‌شود که ساخت آثاری در شان این بزرگواران، نیازمند یک زیرساخت لژستیکی مناسب است. این نوع سیاست یک بام و دو هوا و تصورات دن کیشوتی در باب مبارزه فرهنگی، نتیجه‌ای جز سرخوردگی مضاعف به بار نخواهد آورد. و از سوی دیگر فراموش نکنیم بهترین‌های سینما، هرگز پرخرج‌ترینشان نبوده‌اند.

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: