پناهيان: كاش من هم يك بازيگر بودم
از نظر ديني هم من سينما را جدا از معنويت نميدانم. بعضي ميگويند چون سينما با تصوير سر و كار دارد و امور معنوي چون تجريدي هستند و در عالم معنا سير ميكنند، پس اينها با سينما تناسب ندارند. سينما بيشتر به شكل و صورت و ظاهر ميپردازد ولي در واقع سينما صورت را نشان نميدهد، فعل آدمها را، كنشها و واكنشها را نشان ميدهد و فعل و رفتار يك امر معنوي است.
جهان: برنامهاي مستند در حال ساخت است كه در آن به جايگاه اخلاق و معنويت در مشاغل حساس جامعه ميپردازد. بازيگري يكي از موضوعات اين برنامه است. از بين جوانان علاقهمند به اين حرفه، تعدادي كه انتخاب شدند براي مشورت به ديدار اشخاص مختلف رفتند تا تجربياتي به دست بياورند. مصاحبه زير حاصل ملاقات آنها با حجتالاسلام عليرضاپناهيان است. به نظر شما سينما چه ارتباطي با دين دارد؟ سينما ظرفيت بسيار بالايي دارد براي پيام دادن، تربيت كردن و تاثير فرهنگي گذاشتن. اين حرف من مغاير با تعاريفي كه سينما را يك صنعت يا يك سرگرمي ميدانند، نيست و مهمتر از آن اينكه، سينما هيچ وقت نميتواند پيام ندهد. نميتواند فرهنگسازي نكند. هميشه اين كار را انجامميدهد. منتها چه پيامي ميدهد و چه فرهنگي درست ميكند، بستگي به اهداف تعريف شده يك كار سينمايي يا اهداف تعريف نشده آن دارد. يعني يك نفر براي سرگرمي هم كاري كند بالاخره دارد فرهنگسازي ميكند. اين قضيه از نظر اجتماعي اهميت دارد چرا كه كساني كه فرهنگساز هستند، اهميت دارند. از نظر ديني هم من سينما را جدا از معنويت نميدانم. بعضي ميگويند چون سينما با تصوير سر و كار دارد و امور معنوي چون تجريدي هستند و در عالم معنا سير ميكنند، پس اينها با سينما تناسب ندارند. سينما بيشتر به شكل و صورت و ظاهر ميپردازد ولي در واقع سينما صورت را نشان نميدهد، فعل آدمها را، كنشها و واكنشها را نشان ميدهد و فعل و رفتار يك امر معنوي است. تفاوت فيلم با عكس و نقاشي در اين است كه آنها تصوير ثابت هستند اما ما در سينما با تصوير متحرك روبهرو هستيم. تصوير متحرك هم يعني به تصوير كشيدن كنش. معصوم هم ميگويد كه "كونو دعاه الناس بغير السنتكم " با غير زبانتان مردم را دعوت كنيد، يعني با عملتان. عمل هم يعني سينما. سينما جاي نشان دادن عمل است. پس جايگاه سينما در فرهنگ و دين، جايگاه بسيار حساسي است و ميتواند خيلي كارها بكند و كار هم ميكند، اما چه كار ميكند اين را بايد بررسي كرد. وضعيت سينماي معاصر ايران را چطور ميبينيد؟ حرفهاي خوب زيادي زدهايم كه براي مردم قابل شنيدن است. ما سريالها و فيلمهاي زيادي ساختهايم كه مشتريهاي زيادي در كشورهاي جهان دارد. اما آيا سينماي ما آن حقيقت نابي كه امام خميني(ره) يك روز به خاطر آن انقلاب كرد، توانسته است دريافت كند و انتقال دهد، حتي براي نسل نو؟ من فكر ميكنم بچههاي ما وقتي ميروند مناطق جنگي را ميبينند و با شهدا ارتباط برقرار ميكنند، بيشتر استفاده ميكنند تا از سينما. يك عده دارند در جهان زور ميگويند و ظلم ميكنند و اين مهمترين مشكل بشريت است. آيا سينماي ما توانسته مردم جهان را نسبت به اين استكبار هوشيار كند؟ نسبت به آن افقهاي بلند و آن اوجي كه ميتواند بگيرد، سينماي ما فاصله دارد. شايد اين انتقاد نباشد. اين را به هر كسي ميتوان گفت كه تو اوج نگرفتي. ولي در سينما، لااقل يك گروهي بايد اوج بگيرند. مثلا در طلبهها ممكن است من، طلبه بيبضاعتي باشم، ولي در ما طلبهها يك كسي اوج گرفته مثل ابوترابي، مثل خيلي از شخصيتهاي نازنيني كه بودند؛ شهيد بهشتي يا خود امام(ره). اينها اوجهاي ما هستند. در سينما در اين دو محوري كه مطرح كردم، ما كمتر آثاري كه در اوج باشند، ميبينيم. بچه مسلمانها در اين عرصه بايد چنين آرمانهايي را در خود داشته باشند. يك مثال بزنم؛ ما در دفاع مقدس پولادمردهاي نازنين و لطيفي داشتيم كه با الله اكبر و با دست تقريبا خالي، مقابل تمام ارتشهاي جهان جنگيدند. اللهاكبر در نبرد، اول در جنگ ما استفاده شد. ما ميتوانستيم اين فرهنگ خودمان را به جهان نشان دهيم. معلوم ميشد اللهاكبر چه كلام سلحشورانهاي است و از زبان چه آدمهاي لطيفي در ميآيد. كاراكترهايي در فيلمهايمان بسازيم كه در لحظهاي ناب اللهاكبر بگويد كه شعار نباشد، ضمن اينكه شعور اللهاكبر را به مخاطب منتقل كند. سينماي ما اين پيام را به جهان منتقل نكرد، ميدانيد چه اتفاقي افتاد؟ فاجعهاي كه اتفاق افتاد اين بود كه آمريكاييها بدل زدند. يك طالبان درست كردند كه با الله اكبر، جلوي دوربين، سريك آدم مظلوم كرهاي را ميبريد. الان هر جاي دنيا بگوييد الله اكبر، ميگويند ميخواهي آدم بكشي؟ شهادت كلمه خيلي قشنگي بود. حضرت امام(ره) از آن به عروسي و بستر وصال تعبير ميفرمودند. شاعرانهترين كلمات را درباره شهادت بيان ميكردند. خب شهادت ما ميتوانست دنيا را بگيرد و بيدار كند. سينماي ما پيام شهادت را براي اروپا وآمريكا نفرستاد. اين است كه ميگويم از حضرت امام(ره) عقب هستيم. وقتي اين كار نشد باز هم آمريكاييها بدل زدند. مواد منفجره به طالبانيها بستند، گفتند اينها شهادتطلبند و آدم بيگناه ميكشند. تصوير شهادت را مخدوش كردند. سينماي ما نسبت به افقهاي بلند عقب است. هم در مصرف داخلي و هم در مصرف خارجي اما امتيازات خوبي هم دارد، آدمهاي خوب و حكيمي دست اندركارند. ما پول زيادي خرج نميكنيم و سينمايمان از اقتصاد قدرتمندي برخوردار نيست اما در عرصه جهاني حرفي براي گفتن دارد و اين نشان ميدهد كه داراي بنمايههايي است كه بايد از آنها استفاده كرد. حاجآقا به نظر شما بازيگري در سينما آيا شبيه تظاهر در زندگي اجتماعي نيست؟ دوباره ميخواهم يك بحث طلبگي كنم و بگويم كه بازيگري از نظر معنوي چه جايگاهي دارد. ظاهرا به بازيگرها ياد ميدهند يا توانايي اين را دارند كه حس بگيرند و در نقشهاي مختلف ظاهر شوند؛ مثلا ممكن است بازيگري ازدواج نكرده باشد ولي بايد نقش فرد متاهلي را كه داراي دو فرزند است، بازي كند. خصوصا از بعضي استادان اين عرصه گاهي ميشنوم ميگويند بازيگري بازيگرتر است كه بتواند نقشهاي متنوعتري را بازي كند. هم نقش پادشاه را خوب بازي كند هم گدا را، هم مثبت و هم منفي. خوب است آدم اصلا بازيگر باشد يا نه؟ بيپرده صحبت كنيم. من فكر ميكنم استعداد بازيگري از نظر معنوي خيلي ارزش دارد. چون اينكه انسان بتواند در نقش خاصي برود، حس خاصي بگيرد اين يكي از قدرتهاي روحي انسان است و ما در شبانه روز حداقل پنج مرتبه به اين قدرت نياز داريم. وقتي ميآييم سر نماز، بايد حس يك عبد را بگيريم. بعضيها نميتوانند. هميشه همان هستند كه بودند. نه اينكه تظاهر كنيم يا نقش بازي كنيم به معني بد كلمه؛ حسش را بگيريم به معناي درست كلمه. ديديد يك بازيگري نقش مادر را بازي ميكند كه بچهاش را از دست داده راحت گريه ميكند. نبايد بگوييم او متظاهر است. اتفاقا او انسان است و توانسته حس آن نقش را بگيرد. ما هم سر نماز بايد اين حس را بگيريم. براي همين ميگويم بازيگري خوب است. در زندگي اجتماعي هم همينطور است؛ مثلا شما ميبينيد يك ماشين گرانقيمت رد ميشود، انسانهايي كه خوب نيستند بدگويي و حسادت ميكنند كه چه ماشيني دارد. اما شما اگر جاي مادرش باشيد چه ميگوييد؟ آخيش، بذار يك ماشين خوب زير پايش باشد. پس شما بايد نقش مادرش را بازي كنيد تا حسادت در دلتان راه نيابد. انسانها بايد با تسلط بر خود نقشهاي خوب بازي كنند، چراكه تمامي دنيا بازي است. انما الدنيا لهو و لعب. زندگي جدي ما در آن دنياست. پس ميتوان از بازيگري استفاده كرد. قبول دارم كه بعضي هم ميتوانند حقه باز شوند؛ مثلا خوب بازي ميكنند و سر ديگران كلاه ميگذارند. مظلومنمايي ميكنند و جيب مردم را خالي ميكنند ولي ما با اين وجوه فعلا كاري نداريم. براي موفقيت در بازيگري چه پيشنهادي داريد؟ هر كسي بايد در هر هنري، خلاقيت داشته باشد و خلاقيت چه وقت به دست ميآيد؟ وقتي كه انسان استرس نداشته باشد. حتما در اين مسير به شما گفتهاند كه بايد راحت باشيد، خودتان باشيد، غرق نقشتان شويد. نگاه نكن كه چه كسي تو را نگاه ميكند؟ اينها همه، توصيههاي ديني است. من هم بالاي منبر نبايد به تعريف مردم توجه كنم. نبايد به تشويق و تمسخر ديگران اهميت بدهم. اينها اسكلتبندي روح انسان را محكم ميكند. حالا يك بازيگر ميخواهد خلاقيتش را نشان بدهد، بايد آزاد باشد. از حب مقام آزاد باشد. برايم مهم نباشد كه مردم مرا تحويل ميگيرند يا نه. البته من به مردم احترام ميگذارم. ولي براي مردم زندگي نميكنم، براي خودم و خدا زندگي ميكنم. آزادي يعني اخلاص. انسان هر چه آزادتر باشد مخلصتر ميشود. آزاد از هر قيد و بند. يك هنرمند اگر آزادي روحي داشته باشد، تعلق به پول و مقام هم نداشته باشد، با وجود اينكه محبوبيت هم دارد، اما بگويد همه اينها دست خداست، من ميخواهم كارم را بهتر انجام بدهم، يقينا او موفقتر خواهد بود. همين جاست كه بسياري از توصيههاي اخلاقي براي شما متولد ميشود. يك روزي شما بيشتر از اين خواهيد ديد آدمهايي را كه معنويت دارند و قدرت بيشتري هم در بازيگري دارند. در مورد آسيبها و لغزشهايي كه ممكن است گريبانگير جواناني كه وارد اين عرصه ميشوند، مقداري صحبت كنيد؟ مي خواهيد من آنها را ذكر نكنم، معمولا آنها را ميدانيم. حالا كمتر از بديها صحبت كنيم و از قسمتهاي قشنگش صحبت كنيم. چگونه از اين آسيبها جلوگيري كنيم؟ براي مثال، اگر ما اعتقاد داشته باشيم كه خدا روزي ما را ميرساند، روزي ما را در لذت بردن، محبوبيت، راحتي، رفاهِمادي و... ميرساند، ما كارمان را قشنگ انجام ميدهيم. دچار عجله و شتاب نميشويم كه بخواهيم از موقعيت خودمان سوءاستفاده كنيم و يا ديگران را با حيله و نيرنگ عقب بزنيم. بسياري از عقايد ديني از اين آسيبها جلوگيري ميكند؛ مثلا اينكه هر چه بيشتر براي دنيا قيافه بگيري، دنيا بيشتر التماست ميكند. اين را اميرالمومنين(ع) فرمودند. پس ما نميرويم دنبالش تا او بيفتد دنبال ما. اما آن فضايي كه آسيبزاست اين است كه ما نگاهمان به غرب باشد. آن هم نسبت به پليديها و زشتيهاي فرهنگ غربي. خب در غرب، چارلي چاپلين هم هست. وقتي نامه او به دخترش را ميخواندم يا وجدان كارياش براي گرفتن يك سكانس در دخترك گل فروش را ميديدم، متوجه شدم چقدر با وجدان كار ميكرد. چندين ماه بازيگران متعددي آورد و برداشتهاي مجدد گرفت تا آن حس لازم را از آب در آورد. خب آدم ميتواند انسانهاي زيادي اطراف عالم ببيند و از آنها ياد بگيرد. ولي آن بخش بدي كه در غرب تزئينش ميكنند و به ما نشان ميدهند، اگر سينماي ما را اشغال كرده باشد، سينماي ما يك سينماي آسيبزا ميشود. آسيب زدايي در سينماي ما مساوي با غربزدايياست؛ هر بازيگري بگويد من نميخواهم مثل بازيگران غربي بشوم. شايد نياز به الگو باشد. من يك الگو به شما معرفي كنم، بازيگري كه هيچ وقت نقش بازي نكرد. شهيد اسلاميفر، دوست من بود. مداح بود، در حالي كه در تكلم روزمره دچار مشكل بود و من من ميكرد. خدا رحمتش كند، گفت من ميخواهم مداحي كنم. همه خنديدند. او با يك انرژياي مداحي ميكرد كه در جبهه بعد از آهنگران ميخواند، هيچكس متوجه نميشد كه آقاي آهنگران رفته است و فرد ديگري ميخواند. همسرش تعريف ميكرد كه بعد از هر بار مداحي براي يكي از شهدا، وقتي به خانه بر ميگشت، سر به سجده ميگذاشت، گريه ميكرد و ميگفت كه خدايا من تا كي بايد براي شهدا بخوانم، من لياقتش را ندارم، چرا من را شهيد نميكني. ببينيد، شخصيت سرشار از معنويت، خودش را كمتر از نقشي كه بازي ميكند، ميبيند. ميتوانيم الگو معرفي كنيم. خود شما بشويد الگو. درست است، از حداقل استعداد ميشود استفاده كرد و يك چيزي شد، خلاء هم كه باشد مردم به همان راضي ميشوند. اما انسان ميتواند خيلي اوج بگيرد. چگونه ميتوانيم خودمان الگو باشيم؟ خودتان باشيد. خيلي مهم است. هيچ وقت از تمسخر نترس. هيچ گاه تحقير برايت مهم نباشد. تشويق هم همين طور. كمبود محبت نداشته باشيد، خدا خيلي بدش ميآيد. بهخاطر همين ريا خيلي بد است. ميگويد چرا ميخواهي پيش ديگران عزيز باشي؟ مگر پيش من عزيز هستي؛ كم است؟ خودبودن مقدمه خوب بودن است. حتي روايت داريم در اين زمينه. معصوم ميفرمايد وقتي مشورت كردي، ديگران نظراتي دادند اما قلب قشنگ خودت حرف ديگري زد، حرف خودت را اجرا كن. انسانهاي مستقل، دوست داشتنياند. انسان خيلي راحت ميتواند الگو بشود. زندگي چمران را نگاه كنيد. ايشان بازيگر نبوده و خيلي از او الهام ميگيريم. در دوره نوجوانيم تحت تاثير خاطرات ايشان بودم. تصميم ميگيرد خودش باشد؛ مثلا دكتراي فيزيك پلاسما در آمريكا گرفته، آنجا را رها ميكند، در لبنان يتيمخانهاي تاسيس ميكند. به خانمش ميگويد از اين به بعد هر غذايي بچهها خوردهاند ما ميخوريم. اين آدم نه كارمند جمهوري اسلامي است كه بخواهند بخشنامه بدهند، نه ميخواهد كانديدا شود كه خود را خوب نشان دهد و نه سازمان بازرسي، نظارتي ميكند كه بگويد چرا غذاي متفاوت خوردي. معلوم ميشود كه خودش تصميم گرفته است خوب باشد. يك شب كه به خانه ميآيد خانمش غذاي گرم و خوبي جلويش ميگذارد. شهيد چمران ميپرسد كه اين غذا از كجا آمده؟ همسرشان ميگويند كه اين را مادرم براي شما درست كردهاند. ميپرسند بچهها غذاي ديگري خوردهاند؟ جواب ميدهند بله. ولي بچهها غذايشان را خوردهاند و خوابيدهاند. ايشان ميگويند: من نميخورم. همسرشان ميگويد آخر بچهها نميفهمند! شهيد چمران گريهاش ميگيرد. ميگويد بچهها نميفهمند، خداي بچهها كه ميفهمد. اين يعني الگو. شما هم اين قدرت را داريد. به نظر شما خانواده چه نقشي ايفا ميكند؟ چون همانطور كه شما ميدانيد تعدادي از خانوادهها با رفتن بچهها به اين سمت و ورودشان به سينما و بازيگري مخالفند. بچهها با وجود مخالفت خانواده چگونه رفتاركنند؟ معمولا بچهها ميدانند كه خانوادهها چه ميخواهند. اگر اطمينان بدهند كه من خواسته تو را عملي ميكنم، بچه خوبي باقي خواهم ماند و براي شما افتخار خواهم آفريد و پدر مادر هم بتوانند اطمينان كنند احتمالا پدر و مادرها هم مخالفت نخواهند كرد. ولي آيا اساسا بچههاي خوب از خانوادههاي خوب، خوب است كه وارد عرصه سينما بشوند؟ بله كه بايد بروند. مگر سينما جاي انسانهاي بد است؟ ما اين همه تعريف خوب كرديم از سينما. نبايد اين تلقي وجود داشته باشد. بايد با اين تلقي مبارزه كرد. ا اگر كسي وسط نقشش گفت نمازم دير ميشود، تصميم گرفت نمازش را اول وقت بخواند از كارگردانش اجازه گرفت، كارگردان اخراجش كرد. او بازيگرياش را تازه از آن روز شروع كرده است. البته بعيد ميدانم يك كارگردان بازيگرش را به خاطر اين مساله اخراج كند. ولي اگر يك كارگردان بازيگرش را درك كند، ميگويد نماز بخواند چون وقتي نماز ميخواند بهتر حس ميگيرد. ممكن است نمونههايي از اين دست درسينماي جهان كم باشند ولي اين ظرفيتي است كه اينجا وجود دارد. تعزيه خوانهاي قديم ما چه كساني بودند؟ مگر ميشد بينماز وارد تعزيه شد؟ جالب است كه بعضي افراد نذر شبيه شمر (كسي كه نقش شمر را بازي ميكرد) ميكردند. يعني ميدانند كه او نقش بازي ميكند. بازيگري، زماني براي خودش مقامي داشت. خانوادههاي خوب بايد اجازه بدهند. ممانعت بيجا نشود، ولي تشويق بيجا هم نبايد بشود. بعضي مواقع خانواده ميگويند برو تا مطرح بشوي، پول در بياوري. چرا اينطوري تشويق ميكنيد؟ ميگويند درس بخوان، دكتر شوي، من سربلند شوم، از فقر دربيايم... يك كلمه معنوي نميگويد. پزشكي كه راه پول درآوردن نيست! مردم به چنين پزشكي اطمينان نميكنند. تشويق درست اين است كه بگوييد، برو پزشكي براي اينكه راه قشنگي است براي خدمت. بازيگر شو، چون اين عرصه بچههايي مثل شما را ميخواهد. از طرفي هم اگر خانوادهها به قدر كافي محبت كرده باشند، با بچهها منطقي برخورد كرده باشند، كمي اطمينان كنند. ميروند و انشاءالله خراب نميشوند. افرادي كه ميخواهند وارد اين عرصه بشوند شهرت و كسب درآمد اولويت بالايي دارد؟ به نظر شما اين شهرت تا چه حد مفيد است؟ با استعدادترين بچههايي كه براي شهرت وارد سينما ميشوند از حداقل موفقيت و درآمدي كه ميتوانند، برخوردار خواهند شد. چون شهرتطلبي انسان را پايين ميآورد و استعدادهايش را تلف ميكند. شهرتطلبي اول به خود انسان ضربه ميزند و بعد بستر آسيبهاي ديگري ميشود. بالاخره شهرت خوب است يا نه؟ البته شهرت چيز خوبيست. موقعيت اجتماعي داشتن مذموم نيست. مثلا تختي براي سيل زدهها پول جمع ميكرد. شايد مردم همينطوري پول نميدادند، اما او را كه ميديدند كمك ميكردند. از الان نيت كنيد مشهور شوم و كار چند نفر را راه بيندازم. هدف از شهرت چيز ديگريست. از همين حالا لطيف ميشويد. من شهرت پيدا كنم و از شهرتم مايه بگذارم براي امام زمان(عج). به نظر شما جواناني مثل ما كه اول راهند بايد هر نقشي را قبول كنند يا اينكه انتخاب كنند؟ شما يادتان باشد كه اين سوالها را از يك طلبه ميپرسيد نه يك سينماگر. به نظر من طلبه، بايد همه نقشها را بازي كنيد. از نظر معنوي انسان را رشد ميدهد. براي روح انسان خوب است. حتي وقتي يك نقش فرعي را بازي ميكنيد كه گدايي گوشه خيابان است، آن نقش هم براي شما خوب است با اين موقعيتها آشنا ميشويد اصلا با بازي در نقشفرعي شما غربت را احساس ميكنيد در مقابل بازيگر فرعي و توجهاتي كه به او ميشود شما در سايه قرار داريد اين هم براي رشد شما بسيار خوب است. به نظر من بازي كردن نقشهاي بد هم خوب است چون از منظر روانشناسي ديني اين كار باعث دوري از بديها ميشود. به نظر من نقشهاي متعدد به وجود انسان سعه ميدهد و به نظرم اينكه بازيگرها حرف گوش ميدهند و دستورات بقيه را اجرا ميكنند اين خيلي مفيد است آدم مغرور نميتواند اين طور باشد بازيگري تمرين بندگي است.