بودن یا نبودن؛ مسأله این است!

طهمورث غلامی/ سی و یک سال است که ایران،‌ تنها کشور جهان است که روابط دیپلماتیک را با کشوری که خود را «امپراطور جهان» می‌داند، قطع کرده است...

کد خبر : 143831

با وقوع انقلاب اسلامی در ایران، قطع روابط نظام سیاسی جدید با ایالات متحده اجتناب ناپذیر بود. این امر به خاطر حمایت‌های ایالات متحده از رژیم شاه از یک سو و ماهیت اسلامی انقلاب ایران بود که با مراکز قدرت و ثروت در غرب و به طور مشخص ایالات متحده سر سازگاری نداشت. بر این مبنا است که هنوز هم با گذشت 32 سال از وقوع انقلاب اسلامی ایران، روابط جمهوری اسلامی با دنیای غرب و به طور مشخص ایالات متحده هیچ گاه به طور کامل بهبود، نیافته است. سؤالی که در این نوشتار نویسنده قصد بررسی و پاسخ به آن را دارد این است که منابع و عواملی که باعث عدم امکان روابط آمریکا و جمهوری اسلامی ایران می‌شود، چیست؟ اگر روشن شود که منابع تعارض کدام است در آن صورت می‌توان به این سؤال پاسخ داد که خواسته‌های طرفین برای از سرگیری روابط چیست و آیا امکان تحقق رابطه میان ایالات متحده و جمهوری اسلامی ایران وجود دارد؟ برای پاسخ به این سؤال آخر می‌توان با توجه به ماهیت اسلامی انقلاب ایران و اصول ثابت و پایدار سیاست خارجی جمهوری اسلامی، استدلال کرد که امکان برقراری روابط میان دو کشور وجود ندارد مگر آن‌که یکی از دو کشور از اصول خود عقب‌نشینی کند. قبل از پرداختن به این فرضیه، ابتدا به اصلی‌ترین کانون تعارض میان ایالات متحده و جمهوری اسلامی ایران یعنی تعارض هویتی، پرداخته می‌شود. تضاد هویتی مانعی در راه روابط یکی از مهم‌ترین منابع تأثیرگذار بر رفتار کنش‌گران فردی و دولتی هویتی است که آنان دارند. آن‌چه که هویت هر کنش‌گری را شکل می‌دهد، هنجارها، ارزش‌ها و ساختارهای معنایی و غیر مادی است. هویت به معنی «کیستی و چیستی» کنش‌گر تعریف کننده‌ی عرصه و محدوده‌ی عمل برای کنش‌گران است. هویت بازیگران مشخص می‌کند که آمال‌ها و خواسته‌های یک بازیگر در دنیای پیرامون خود چیست؟ به عبارت دیگر هویت است که قلمرو ممکنات را تعریف می‌کند و مشخص می‌سازد که یک کنش‌گر چه کاری را باید انجام دهد و چه کاری را نباید انجام بدهد؟ در نهایت کنش‌گران نیز اقدام‌ها و اعمال خود را بر اساس هویتی که دارند، توجیه می‌کنند. اگر منابع شکل دهنده به هویت مشابه باشند طبیعتاً هویت‌ها هم مشابه هم می‌شوند و امکان تعامل و همکاری میان آن هویت‌ها وجود دارد اما اگر غیر از این باشد در آن صورت است که تعارض هویتی شکل می‌گیرد. بر مبنای این بحث نظری باید گفت که وقوع انقلاب 57 باعث حاکم شدن هویت اسلامی در جامعه‌ی ایران شد و به دنبال آن هویت نظام سیاسی نیز، اسلامی شد. بر مبنای این هویت در نظام سیاسی ایران، حکومت دینی شکل گرفت و سیاست و دین در کنار هم قرار گرفتند. در حکومت دینی منبع مشروعیت حکومت قوانین اسلام شد و رضایت مردم نقش مقبولیت ساز را داشت. در حکومت دینی در عرصه‌ی داخلی باید اصول و قواعد اسلامی حاکم باشد. حکومت دینی در عرصه‌ی خارجی هم برای خود اصول و قواعد خاصی را دارد. بدین معنی که در عرصه‌ی خارجی واحدهای ملی وجود ندارد و آن‌چه که اصالت و برتری دارد، امت اسلامی است. هم‌چنین دنیای بیرون مرکب از دو قلمرو «دار الاسلام» و «دار الکفر» است که امکان سازش میان آن‌ها، وجود ندارد. بعد از وقوع انقلاب اسلامی ایران، انقلابیون دنیای بیرون را محیطی مبتنی بر ارزش‌ها و قواعد غربی دانستند که ناعادلانه و فاقد مشروعیت است و از این رو باید تحول یابد و امت اسلامی جایگزین آن شود. در طول دوران بعد از انقلاب اسلامی ایران، همواره این هویت اسلامی به رفتار کشور ما در عرصه‌ی سیاست خارجی شکل داده و دولت‌مردان ما بر مبنای هویت اسلامی که داشته‌اند به کنش در قبال دنیای بیرون پرداخته‌اند. هویت اسلامی کشور ما در تعارض و تضاد کامل با هویت آمریکا قرار دارد. در غرب سکولاریسم یک ارزش و در جمهوری اسلامی ایران یک ضد ارزش به حساب می‌آید. در غرب منبع مشروعیت حکومت و قوانین رضایت مردم است و چون سکولاریسم یک ارزش به حساب می‌آید، قوانین و هنجارهای دینی نقشی ندارند. بر خلاف حکومت دینی در ایران در غرب و ایالات متحده نظام سیاسی، نظامی سکولار است که در آن دین و سیاست جدا از هم هستند. در غرب سکولاریسم یک ارزش و در جمهوری اسلامی ایران یک ضد ارزش به حساب می‌آید. در غرب منبع مشروعیت حکومت و قوانین رضایت مردم است و چون سکولاریسم یک ارزش به حساب می‌آید، قوانین و هنجارهای دینی نقشی ندارند. متأثر از این نگاه در عرصه‌ی اجتماعی در جوامع غربی لیبرالیسم حاکم است که خود مبتنی بر آزادی‌های فردی و فردگرایی است. طبیعتاً جوامع غربی و ایالات متحده نیز در رابطه با عرصه‌ی خارجی و دنیای بیرون از خود به دنبال حاکم کردن نظمی بر اساس ارزش‌های خود هستند. از آن‌چه که آمد به خوبی آشکار می‌شود که سکولاریسم، دموکراسی (رضایت مردم به عنوان منبع مشروعیت حکومت) و لیبرالیسم (منبع فردگرایی در عرصه‌ی اجتماعی) در ایالات متحده با حکومت دینی در جمهوری اسلامی ایران در تضاد قرار دارد. از آن‌جایی که هویت‌ها منبع و تعریف کننده‌ی خواست‌ها، آمال، آرزوها و حتی منافع کشورها است، زمانی که هویت‌ها در تعارض با هم دیگر قرار گیرند آن خواست‌ها و آرزوها نیز در تعارض با هم دیگر قرار می‌گیرند. آن‌چه باعث شده که این تضاد برجسته شود، این است که جوامع غربی و ایالات متحده به دنبال حاکم کردن و گسترش دادن ارزش‌های خود (سکولاریسم، دموکراسی و لیبرالیسم) در جوامع دیگر هستند که این مطلوب کشوری مانند جمهوری اسلامی ایران که دارای هویتی اسلامی با ارزش‌های خاص و منحصر به خود است، نمی‌باشد. در عرصه‌ی خارجی نیز ایالات متحده انتظار دارد که دیگر کشورها از هنجارها و قواعد بین المللی که مبتنی بر ارزش‌های غربی است، پیروی کنند. آمریکا خواهان این است که دیگر کشورها پای‌بند هنجارهای عام بین المللی مثل حقوق بین الملل و هنجارهای خاص بین الملل مثل حقوق بشر باشند که باز آن دنباله روی و این پای‌بندی با اصول هویت اسلامی نظام سیاسی در ایران سازگاری ندارد. این تعارض هویتی باعث اختلاف دیدگاه دو کشور در مورد موضوعات مختلف داخلی و خارجی شده است. در ادامه به خواسته‌های طرفین برای برقراری روابط پرداخته می‌شود. مبنای اصلی خواسته‌ها و شرایط طرفین هویت متفاوتی است که دو کشور دارند. شرایط ایالات متحده برای از سرگیری روابط ایالات متحده بر مبنای هویتی که برای خود تعریف کرده است، همواره برقراری روابط مجدد با ایران را منوط به شرایطی کرده که در ادامه شرح آن می‌آید: 1) وجود دموکراسی در ایران و رعایت حقوق بشر مطابق با موازین غربی: حاکم شدن نظام‌های مبتنی بر دموکراسی در سراسر دنیا همواره یکی از اهداف ایالات متحده بوده است. این اهمیت به خاطر این است که دموکراسی در عرصه‌ی سیاسی و لیبرالیسم در عرصه‌ی اجتماعی برای ایالات متحده یک ارزش است. تمامی کشورها به دنبال این هستند که ارزش‌های خود را جهانی کنند. در واقع باید گفت که جهانی کردن نظام لیبرال دموکراسی برای ایالات متحده همان اندازه ارزش دارد که جهانی کردن ارزش‌های اسلامی برای ایران ارزشمند است. اشاره شد که حکومت ایران حکومتی دینی است که منبع مشروعیت آن قوانین اسلام است و از این رو امکان برآورده کردن این خواسته‌ی ایالات متحده توسط جمهوری اسلامی ایران وجود ندارد مگر آن‌که از هویت خود دست بشوید. 2) ایالات متحده خواهان این است که ایران دست از حمایت گروه‌های درگیر در بحران فلسطین- اسراییل بردارد: ایالات متحده گروه‌هایی مانند حماس و حزب الله لبنان را گروه‌های تروریستی می‌خواند و جمهوری اسلامی ایران را حامی آن‌ها می‌داند اما در مقابل جمهوری اسلامی ایران این گروه‌ها را نهضت‌های آزادی بخشی می‌دانند که حمایت از آن‌ها را وظیفه‌ی شرعی و انسانی خود می‌داند. طبق قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران حمایت از مسلمانان سراسر جهان و جنبش‌های آزادی‌بخش یکی از اصول ثابت و پایدار سیاست خارجی ایران است. ایران نمی‌تواند این شرط آمریکا را برآورده سازد مگر آن‌که از این اصل که از هویت اسلامی آن نشأت می‌گیرد، دست بکشد. 3) ایالات متحده خواهان این است که ایران نظم منطقه‌ای در خاورمیانه به محوریت آمریکا را بپذیرد. ایالات متحده برای خود نقش هژمون قائل است که دیگر کشورها دو گزینه بیش‌تر پیش رو ندارند؛ یا باید از آمریکا دنباله‌روی کنند و یا این‌که در مقابل آمریکا قرار گیرند. در حالت دوم دولتی که هژمونی آمریکا را نپذیرد یک دولت چالش‌گر به حساب می‌آید. آمریکا مخالف چالش‌گر بودن جمهوری اسلامی ایران در سیاست‌های منطقه‌ای خود است. آمریکا انتظار دارد که ایران با سیاست‌های این کشور در افغانستان، عراق، فلسطین و ... همراهی کند. امکان تحقق این شرط هم برای جمهوری اسلامی ایران وجود ندارد. زیرا ایران نه تنها با سیاست‌های منطقه‌ای آمریکا مخالف است، بلکه خواهان وجود یک نظم جدید مبتنی بر ارزش‌های اسلامی در سطح منطقه‌ای و نظام بین‌الملل است. این خواسته‌ی ایران به خاطر آن هویت اسلامی است که دارد. 4) آمریکا مدعی است که ایران در راه تولید سلاح‌های کشتار جمعی و از جمله سلاح هسته‌ای است و خواهان این است که ایران باید از این فعالیت‌ها، دست بکشد. جمهوری اسلامی ایران با رد این ادعای آمریکا فعالیت‌های خود را در جهت کاملاً صلح‌آمیز می‌داند و دست‌یابی به فن‌آوری هسته‌ای را یک گام بسیار مهم در راه توسعه و پیشرفت خود می‌داند و عقب ماندگی خود را مطابق موازین اسلامی نمی‌پذیرد. در این‌جا دو ادعای متعارض وجود دارد که خود به خاطر بی‌اعتمادی دو طرف به یک‌دیگر است. سرچشمه‌ی اصلی این بی‌اعتمادی تعارض هویتی است که پیش‌تر شرح آن گفته شد. شرایط جمهوری اسلامی ایران برای از سرگیری روابط جمهوری اسلامی ایران نیز برقراری روابط با ایالات متحده را منوط به تحقق شرایطی کرده که این شرایط کاملاً با هویت اسلامی انقلاب ایران تناسب دارد که در ادامه شرح آن می‌آید. 1) جمهوری اسلامی ایران ایالات متحده را یک دولت سلطه‌جو و مستکبر می‌داند و با آن مخالف است. ایران تجلی بارز سلطه‌گری ایالات متحده را دخالت این کشور در جوامع اسلامی می‌داند و خواهان آن است که این امر پایان پذیرد. تلاش ایالات متحده برای گسترش ارزش‌های خود مصداق دیگری از سلطه‌جویی آمریکا است که مطلوب جمهوری اسلامی ایران نیست. مخالفت با سلطه‌جویی ایالات متحده به خاطر آن است که سلطه‌ستیزی و استکبار ستیزی از جمله اصول ثابت سیاست خارجی جمهوری اسلامی به شمار می‌رود. جمهوری اسلامی همواره با نقش سلطه جویانه‌ی آمریکا در نهادهای بین المللی مانند سازمان ملل و مسایل منطقه‌ای مخالف بوده است. ایران نمی‌تواند بپذیرد که ایالات متحده در تمامی امور نقش اصلی و برتر را داشته و مدعی ایفای نقش در امور جهانی باشد. از طرفی ایالات متحده به دلیل وزنی که در عرصه‌ی قدرت جهانی دارد خواهان بیش‌ترین نقش در امور مختلف است و طبیعی است که این کشور نتواند به دنبال گسترش هژمونی خود نباشد. 2) جمهوری اسلامی خواهان حمایت نکردن آمریکا از اسراییل است و نابودی اسراییل را از اهداف خود می‌داند. آمریکا نمی‌تواند این شرط جمهوری اسلامی را برآورده سازد زیرا به هر دلیلی حمایت از اسراییل برای آمریکا یک ارزش به حساب می‌آید که قابل مذاکره و نادیده گرفتن نیست. 3) جمهوری اسلامی ایران خواهان این است که امور منطقه‌ای خاورمیانه باید توسط کشورهای منطقه مدیریت شود و به عبارت دیگر ترتیبات منطقه‌ای کاملاً بومی باشد و ایالات متحده نباید به عنوان یک دولت فرامنطقه‌ای در امور منطقه‌ای خاورمیانه دخالت کند. در مقابل ایالات متحده، منطقه‌ی خاورمیانه را یکی از مهم‌ترین عرصه‌های منافع خود می‌داند که قابل چشم پوشی نیست و نشان داده است برای تحقق و دفاع از منافع خود حاضر به استفاده از قوه‌ی قهریه نیز می‌باشد. بنابراین تأمین این شرط هم برای آمریکا مقدور نیست. هر چند می‌توان شرایط دیگری را که جمهوری اسلامی ایران بر آن تأکید دارد نیز، مطرح کرد اما نفی سلطه‌گری، حمایت نکردن از اسراییل، دخالت نکردن در امور منطقه‌ای از شرایط و درخواست‌های اصلی جمهوری اسلامی ایران از آمریکا است. از آن‌چه که آمد به وضوح مشخص است که چگونه هویت‌های متضاد منبع خواست‌های متضاد هستند و این‌که مبانی هویتی دو کشور اجازه‌ی تعامل را نمی‌دهد. مذاکره و برقراری روابط تنها زمانی ممکن است که یکی از طرفین از اصول و ارزش‌های خود کناره‌گیری کند. بنابراین حتی ممکن است مذاکراتی هم میان دو کشور صورت گیرد اما این بدان معنی نیست که مذاکرات قادر است مسایل دو طرف را حل کند. پس مبانی هویتی (اسلام شیعی) جمهوری اسلامی ایران اجازه‌ی تعامل با هویتی که ضد خودش است را، نمی‌دهد.* منبع:برهان

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: