کیهان: ناقوس مرگ
14 دسامبر 2008 بود كه جرج بوش رئيس جمهور وقت آمريكا به همراه نخست وزير وقت عراق در بغداد كنفرانس مطبوعاتي تشكيل داد تا به اصطلاح «تعميم سياست هاي واشنگتن» در منطقه را به رخ بكشد. اما در ادامه اين نشست خبري اتفاقي افتاد كه آشكارا نشان مي داد «تعميم سياست ها» نيازمند «تعمير سياست ها» است: پرتاب يك لنگه كفش!
از دسامبر 1987 تا دسامبر 2008 دو دهه مبارزات مردمي و ضدآمريكايي-صهيونيستي كافي بود تا انتفاضه اول ملت فلسطين قد بكشد و پس از انتفاضه دوم (الاقصي) در سپتامبر 2000، هشت سال بعد فراتر از سرزمين هاي اشغالي به عراق برسد. 14 دسامبر 2008 بود كه جرج بوش رئيس جمهور وقت آمريكا به همراه نخست وزير وقت عراق در بغداد كنفرانس مطبوعاتي تشكيل داد تا به اصطلاح «تعميم سياست هاي واشنگتن» در منطقه را به رخ بكشد. اما در ادامه اين نشست خبري اتفاقي افتاد كه آشكارا نشان مي داد «تعميم سياست ها» نيازمند «تعمير سياست ها» است: پرتاب يك لنگه كفش! جرج بوش كه آخرين سفرش به بغداد را تجربه مي كرد و ژست «كدخداي دهكده جهاني»! را به خود گرفته بود در هنگام سخنراني در اين كنفرانس خبري با پرتاب لنگه كفش يك خبرنگار شجاع عراقي مواجه شد. «منتظر الزيدي» با پرتاب كفش خودش پايه گذار «انتفاضه لنگه كفش» شد. حركت شجاعانه اين خبرنگار مسلمان نشان دهنده اوج نفرت مردمي نسبت به سياست هاي آمريكايي و صهيونيستي در منطقه بود. طي دهه هاي گذشته واشنگتن و تل آويو از آنجا كه منافع درهم تنيده و تنگاتنگي داشتند همواره بر مدار واحدي به چپاولگري ها و غارتگري هاي خود ادامه دادند. از همين رهگذر در اين دهه ها، رژيم جعلي صهيونيستي با سوداي از نيل تا فرات تجاوزات و جنايات سبعانه اي را عليه ملت مظلوم فلسطين مرتكب شد و گستاخانه و بي شرمانه با همكاري آمريكا و از سوي ديگر همراهي حاكمان دست نشانده آمريكا در منطقه هر چند وقت يكبار در مقابل بيداري اسلامي رجز جنگ سر مي داد. آنچه در اين ميان محرز بوده است همدستي و همكاري آمريكايي ها با مقامات كودك كش تل آويو در تمامي جنايات و كشتارها است. همچنانكه چندي پيش «نوام چامسكي» متفكر معروف آمريكايي در مصاحبه با مجله «تبلت» آشكارا تاكيد مي كند كه: «آمريكا مسئول جنايت هاي رژيم صهيونيستي است». البته ترمز ماشين جنگي رژيم صهيونيستي در جنگ 33 روزه لبنان در 2006 و بعد جنگ 22 روزه غزه در 2008 كشيده شد و طبيعي بود كه صهيونيست ها مانند هميشه هرگاه در كارزار جنگ راه به جايي نمي بردند حربه «صلح و سازش» را به ميان بكشند. آمريكايي ها در اين عرصه نيز پشتيباني «تل آويو» را در دستور قرار داده و مي دهند. تفاوت همراهي و كمك آمريكا به رژيم جعلي صهيونيستي در حوزه به اصطلاح سازش و آنچه كه طرح صلح خاورميانه مي خوانند اين است كه در بزنگاه هايي براي متحقق شدن اهداف افزون طلبانه و چپاولگرانه مقامات صهيونيستي يك جنگ زرگري به راه مي اندازند. نمونه اخير اين فقره جنگ زرگري واشنگتن و تل آويو در ماه هاي گذشته نسبت به مقوله شهرك سازي هاي غيرقانوني رژيم صهيونيستي بود. با روي كار آمدن باراك اوباما، وي از توقف شهرك سازي ها سخن مي گفت و در سوي مقابل مقامات رژيم صهيونيستي به شدت به اين موضع گيري و رويكرد آمريكا اعتراض داشتند اما وتوي قطعنامه ضدصهيونيستي شوراي امنيت مبني بر توقف شهرك سازي ها در سرزمين هاي اشغالي در سه هفته پيش، جانبداري آمريكايي ها از اسرائيل را در اين زمينه علني كرد و به وضوح نشان داد كه جنگ زرگري دولت اوباما با رژيم صهيونيستي آنهم با تابلوي دروغين «صلح و سازش» چيزي جز وجه المصالحه قرار دادن حقوق حقه ملت فلسطيني نبوده است. اما تمامي تلاش ها و تقلاهاي آمريكا و فرزند نامشروع و ناخلفش در منطقه براي شكل گيري خاورميانه جديد با مختصات آمريكايي-صهيونيستي به گونه اي ديگر رقم خورده است. هم اكنون اولين پيامد سونامي تحولات سياسي در منطقه، سقوط دولت هاي دست نشانده آمريكا مثل تونس، مصر، ليبي و... كاهش نفوذ آمريكا در منطقه را به دنبال داشته است. ريشه انتفاضه ها و انقلاب هاي ملت هاي منطقه بيش از هر چيزي ناشي از نفرت فزاينده و انباشت اعتراض ها به حكومت هايي است كه دهه ها بر آستان كاخ سفيد سر به اطاعت و جيره خواري ساييدند. استيصال واشنگتن در قبال موج بيداري اسلامي در منطقه و شكل گيري انقلاب هاي اسلامي آنچنان عيان و نمايان گرديده است كه مقامات تل آويو نيز دريافته اند كه اكنون با نظام جديد منطقه اي روبرو هستند كه ديگر متكي به نفوذ آمريكا نيست. صهيونيست ها كه تا چند ماه پيش بر گزينه «جنگ و درگيري نظامي» جولان مي دادند هم اكنون تنها به ترفند «صلح و سازش» متوسل شده اند اما برخلاف گذشته كه هر وقت از «گزينه جنگ» نتيجه نمي گرفتند لااقل با «دسيسه سازش» و جنگ رواني خود را در صحنه قدرت نشان مي دادند اين روزها به وضعيتي وخامت بار گرفتار شده اند كه از گزينه «صلح» نيز هراسان هستند. اينجاست كه «دان مريدور» معاون نتانياهو در گفت وگو با راديو رژيم صهيونيستي عجزآلود مي گويد: «اگر اسرائيل يك طرح سياسي جديد را ارايه ندهد جهان، كشور مستقل فلسطين در مرزهاي سال 1967 را به رسميت خواهد شناخت.» طرفه آن كه گويا واهمه و نگراني مقامات رژيم صهيونيستي به ترسي تبديل شده است كه حتي «ايهود باراك» وزير جنگ اين رژيم نيز نمي تواند آن را به زبان نياورد و در مصاحبه با راديو عبري زبان «ريشت بيت» تصريح مي كند كه در شرايط فعلي روند سازش منجر به انزواي اسرائيل در سطح بين المللي مي شود. آمريكايي ها و صهيونيست ها چه در حوزه جنگ سخت همچون نبرد 22 روزه غزه و چه در حوزه نبرد صلح و سازش در سال هاي گذشته از متحدي استراتژيك به نام مصر بهره مي بردند. اكنون رژيم صهيونيستي در عرصه جنگ سخت از همراهي دولتي مانند دولت «حسني نامبارك» برخوردار نيست و اين روايت را از زبان «الوف بن» تحليلگر روزنامه صهيونيستي هاآرتص بخوانيد: «عبور زيردريايي اسرائيلي «دلفين» از كانال سوئز در يك سال و نيم پيش و ورود آن به درياي سرخ از همكاري استراتژيك با مصر و تهديد براي ايران حكايت داشت اما كانال سوئز اينك به راه انتقال پيام هاي بازدارنده به صورت معكوس تبديل شده است تا جايي كه هر چند تل آويو به شدت بر آمريكا و مصر فشار آورد كه مانع از عبور رزمناو ايراني از اين كانال شوند و حتي رئيس رژيم اسرائيل آن را تهديدي براي اروپا برشمرد ولي مصري ها اين فشارها را ناديده گرفتند و به ناوگروه ايراني اجازه عبور دادند و اين يعني تغيير در توازن نيروهاي منطقه اي.» رژيم صهيونيستي در عرصه آنچه كه صلح و سازش ناميده مي شود نيز در بن بست تصميم گيري گرفتار شده است و ديگر از متحدي به نام دولت حسني نامبارك برخوردار نيست. ديگر رداي وزارت خارجه مصر بر دوش كسي مانند «ابوالغيط» نيست كه در راستاي منافع رژيم صهيونيستي عرصه به اصطلاح ديپلماسي را به بستر تاخت و تاز مقامات كودك كش صهيونيست در جنگ غزه تبديل نمايد. اين روزها روزنامه صهيونيستي «يديعوت آحارونوت» با غضب و نگراني در سرمقاله خود مي نويسد: «نبيل العربي وزير خارجه جديد مصر، اسرائيل را به كشتار يك ملت متهم مي كند.» اين روزنامه صهيونيستي با حسي نوستالوژيك از احمدابوالغيط وزير خارجه سابق مصر تقدير مي كند و با حسرت توأم با واهمه مي افزايد: سياست نبيل العربي با ابوالغيط بسيار متفاوت خواهد بود. نگراني و ترس و تشويش خاطر صهيونيست ها هنگامي مضاعف مي شود كه همين نبيل العربي كه پس از انقلاب 25 ژانويه مردم مصر، سكان ديپلماسي اين كشور را به دست گرفته است در مقاله اي در روزنامه مصري «الشروق» با رد محاصره نوار غزه تأكيد مي كند كه اين محاصره با قوانين بين المللي و آموزه هاي انساني منافات دارد و خواستار تجديدنظر در توافقات صورت گرفته در اين زمينه مي شود. شواهد و قرائن كه به بخشي از آنها اشاره شد و در واقع اندكي از بسيارهاست نشان مي دهد امروز انتفاضه اي به گستره جغرافياي زميني و ذهني منطقه و افكار عمومي عليه سياست هاي پليد و چپاولگرانه واشنگتن و تل آويو شعله گرفته است. آنچه شعله اين انتفاضه تاريخي و سرنوشت ساز را زنده نگه داشته و هر روز بر دامنه آن مي افزايد، نفرت آحاد ملت هاي منطقه و افكار عمومي از رژيم صهيونيستي و شريك جرم او آمريكاست. نظرسنجي جديد بي.بي.سي آنچنانكه روزنامه يديعوت آحارونوت گزارش كرده است حاكي از آن است كه طي دسامبر 2010 تا فوريه 2011 ميزان محبوبيت آمريكا همچنان سير نزولي را مي پيمايد و اسرائيل منفورترين حكومت ها در دنيا شناخته مي شود. آمريكا و رژيم صهيونيستي افزون بر مشكلات بيروني و منطقه اي دچار بحران هاي داخلي و ناآرامي هاي دروني نيز هستند. تظاهرات اعتراض آميز هزاران نفري كارگران در سرزمين هاي اشغالي طي سه، چهار روز گذشته تداوم يافته است تا جايي كه رژيم صهيونيستي از ترس اينكه اين اعتراضات به اعتراض هايي نظير اعتراضات عليه ديكتاتورهاي كشورهاي مصر و تونس تبديل نشود به حربه تهديد روي آورده و اعلان كرده است كه براي سركوب اعتراض ها به زور متوسل خواهد شد. در آمريكا نيز پس از اعتراض هزاران آمريكايي ساكن ايالت ويسكانسين عليه تلاش قانون گذاران جمهوري خواه براي محدود كردن قدرت اتحاديه هاي كارگري، مردم آمريكا در شهرهاي مختلف اين كشور نيز در راستاي همبستگي خود با معترضان در ويسكانسين تظاهرات اعتراض آميز برگزار كرده اند. تا جايي كه حتي رسانه ها از احتمال آغاز ناآرامي ها در 40 ايالت ديگر آمريكا خبر مي دهند. بحران مالي در آمريكا هم كماكان به قوت خود باقيست و وعده هاي اوباما كارگر نيفتاده است. نقطه اشتراك تمامي بحران هاي دروني و بيروني رژيم صهيونيستي و آمريكا كه شرايط فعلي منطقه آن را آشكار نموده آن است كه دوره جهان پس از اسرائيل و آمريكا خيلي دور نيست و ناقوس مرگ سياست هاي امپرياليستي و چپاولگرانه به صدا درآمده است.