رسالت: نقش ايران در نبرد نرم امت اسلامي
فرآيند موسوم به جنگ نرم از پيچيدگي هاي خاص خود برخوردار است زيرا در مورد ذهن انسان که موضوع و هدف عمليات جنگ نرم است ؛
فرآيند موسوم به جنگ نرم از پيچيدگي هاي خاص خود برخوردار است زيرا در مورد ذهن انسان که موضوع و هدف عمليات جنگ نرم است ؛ شناخت ما چندان زياد نيست و پيش بيني پذيري رفتارها همواره درصدي از نسبيت را با خود دارد و هيچ ادعاي قطعيت در مورد پيش بيني پذيري رفتارها از لحاظ علمي پذيرفتني نيست.به عبارتي عمليات رواني در محيط پيش بيني پذير کارآمدي داشته و در محيط هايي که پيش بيني دشوار است؛ از کارآمدي آن کاسته مي شود. يکي از پژوهشگران نبرد ادراکي بنام هنريک فريمن[1] در مقاله اي تحت عنوان جنگ ادراکي (رواني - ادراکي):چشم اندازي براي آينده[2] نوشته است:آنچه سبب متمايز شدن يک بازيکن حرفه اي شطرنج از بازيکني ناشي مي شود،توانايي مشاهده الگوها در موقعيت هايي است که ساختارهاي شناخته شده را دنبال مي کند اما اگر ساختاري وجود نداشته باشد بازيکن حرفه اي هيچ مزيتي نسبت به بازيکن ناشي ندارد.مشابه اين وضعيت در مورد نبردهاي رواني صدق مي کند؛حمله به درک و ادراک در واقع حمله به قابليت فرمانده در يافتن ساختارهايي به تناسب نگرش خود به موقعيت است.با از دست دادن ساختار ؛فرمانده توانايي مشاهده الگوهاي منطقي را ندارد. فرآيند موسوم به جنگ نرم از پيچيدگي هاي خاص خود برخوردار است زيرا در مورد ذهن انسان که موضوع و هدف عمليات جنگ نرم است ؛ شناخت ما چندان زياد نيست و پيش بيني پذيري رفتارها همواره درصدي از نسبيت را با خود دارد و هيچ ادعاي قطعيت در مورد پيش بيني پذيري رفتارها از لحاظ علمي پذيرفتني نيست.به عبارتي عمليات رواني در محيط پيش بيني پذير کارآمدي داشته و در محيط هايي که پيش بيني دشوار است؛ از کارآمدي آن کاسته مي شود. يکي از پژوهشگران نبرد ادراکي بنام هنريک فريمن[1] در مقاله اي تحت عنوان جنگ ادراکي (رواني - ادراکي):چشم اندازي براي آينده[2] نوشته است:آنچه سبب متمايز شدن يک بازيکن حرفه اي شطرنج از بازيکني ناشي مي شود،توانايي مشاهده الگوها در موقعيت هايي است که ساختارهاي شناخته شده را دنبال مي کند اما اگر ساختاري وجود نداشته باشد بازيکن حرفه اي هيچ مزيتي نسبت به بازيکن ناشي ندارد.مشابه اين وضعيت در مورد نبردهاي رواني صدق مي کند؛حمله به درک و ادراک در واقع حمله به قابليت فرمانده در يافتن ساختارهايي به تناسب نگرش خود به موقعيت است.با از دست دادن ساختار ؛فرمانده توانايي مشاهده الگوهاي منطقي را ندارد. وقايعي که اخيرا در شمال آفريقا و در ميان کشورهاي عرب رخ مي دهد مصداق وضعيتي است که طراحان نبرد نرم غرب در آن گرفتار شده اند.بروز دومينوي سقوط و بحران در کشورهايي که مدعي ثبات کامل سياسي بودند از الگوهاي شناخته شده در غرب تبعيت نمي کنند.شوک وارده به تحليلگران و تصميم گيران غرب و بويژه آمريکا آنها را به سياست صبر و انتظار که ذاتا سياستي انفعالي است کشانده است.اما آيا سياست خارجي ما نيز بايد سياست صبر و انتظار را پيش گيرد؟ مسلما خير؛ آنچه که در حال رخ دادن است براي طراحان استراتژيک سياست ايران نبايد امري غير قابل پيش بيني بشمار رود. بيش از سي سال پيش بذرهاي انديشه هايي در مورد استبداد ستيزي و نبرد براي کسب استقلال در چارچوب باورهاي ديني با پيروزي انقلاب اسلامي در اذهان امت اسلامي کاشته شد که امروزه در حال ثمر دادن است. تا چندي پيش تصور مي شد که غرب در موضعي بالاتر در پي بهره گيري از آموزه هاي جنگ نرم عليه ايران است؛ اين تصور غلط نبود در همان زمان هم صاحب اين قلم تاکيد کرد که ظرفيت هاي نظام اسلامي براي ورود به نبردي نرم با دشمنان امت اسلامي آنچنان بالاست که مي تواند ما را در موضع برتر قرار دهد. اکنون شرايط کاملا نشان دهنده آن است که غرب در برابر الگوهاي ناشناخته براي خود در موقعيتي کاملا نامطمئن قرار گرفته است کنترل موقعيت حداقل تا کنون از دست آنان خارج شده است.بر اساس آموزه هاي نبرد نرم معناي اين وضعيت غرب، پيدايش ظرفيت ها و فرصت هاي طلايي براي پيروزي طرف مقابل است. اين فرصت هاي طلايي هميشگي نيست و تا زماني که غرب در اين موقعيت متزلزل در تحليل شرايط قرار گرفته است بايد مهره ها را به گونه اي حرکت داد که در ثبات پس از تحرکات فعلي، صحنه بازي پيروزي مطمئني را براي جريان اسلامخواه رقم زند. اما آنچه وزارت خارجه و دستگاه تصميم ساز جمهوري اسلامي در حوزه سياست خارجي شايسته است در نظر گيرد: 1. مدل هاي مرسوم و عادي ديپلماتيک در شرايط فعلي پاسخگو نيست؛ الگوهاي سريع العمل و پيچيده که بتواند بر اساس مدل ادراکي مردم کشورهاي اسلامي عمل نمايد بايد به کار گرفته شود تا در نقاط عطف به اين جريانات که گاه بدون برنامه قبلي جاري است مسير هاي درست را اعلام نمايد. 2.هر حرکتي که فعلا به اعلام موضع برتر و خط دهي سياسي جمهوري اسلامي منجرشود و شائبه دخالت خارجي رادر اذهان توده هاي آن کشورها القاء کند؛نادرست بوده و ممکن است به واکنش ناخواسته آنها و بسته شدن باب تاثير گذاري بينجامد. 3.حرکت طبيعي اين جريانات، ماهيت ضد صهيونيستي و استقلال خواهانه دارد که موقعيت غربي ها را سست مي کند.همين وضعيت تا کنون براي سياست خارجي نظام اسلامي ايران فرصتي طلايي است.اما اداره ظريف ادراک ملل منطقه در چارچوب تمايلات و علايقشان با ظرافت لازم، هنري است که در کنار آموزه هاي علمي آينده ساز خواهد بود. 4.طراحي ادبيات مقبول بر حسب باورها و ارزشهاي مشترک با ملل قيام کرده که در عين حال شائبه خروج از مرزهاي ديپلماتيک را القاء نکرده و در همين حال الهام بخش باشد؛ ضرورتي انکار ناپذير دارد که با توجه به سرعت تحولات سريعا بايد انجام پذيرد. در پايان ذکر اين نکته ضروري است که فرصت هاي طلايي از اين دست براي شکل دهي ذهنيت مشترک در ميان اجزاي توده هاي کشورهاي اسلامي که لازمه شکل گيري هويت امت اسلامي است، شايد تکرار ناشدني باشد به همين دليل بايد منتظر سرعت عمل و عملکرد تاريخي وزارت خارجه در بهره گيري از اين فرصت باشيم ، عملکردي که آيندگان حتي با آن نقش ايران در آينده امت اسلامي را خواهند سنجيد.