9 دروغ سياست خارجي آمريكا
كارشناس بنياد آمريكاي نوين طي مقالهاي 9 دروغ و اشتباه موجود در سياست خارجي آمريكا همچون خطر بروز حمله اتمي عليه آمريكا و يا خطر گرمايش زمين را مورد بررسي قرار داده است.
فارس: "مايكل ليند " كارشناس بنياد "آمريكاي نوين " در مقالهاي، 9 شايعه و دروغ موجود در سياست خارجي آمريكا را بيان و مورد بررسي قرار داده است. ليند در ابتداي اين مقاله مينويسد: چرا خطاهاي سياست خارجي آمريكا همواره تكرار ميشود؟ شايد دليل اين امر تصورات اشتباه سياستمداران آمريكايي از شرايط فعلي و آينده جهان باشد. اين كارشناس بنياد آمريكاي نوين در ادامه به معرفي 9 اشتباه و دروغ سياست خارجي آمريكا ميپردازد: 1- طي 10 سال آينده يك بمب هستهاي در يكي از شهرهاي آمريكا منفجر ميشود "تام كلنسي " چنين سناريويي را در كتاب "مجموع همه ترسها " در سال 1991 پيشبيني كرده بود و اين مسئله همچنان يكي از بحثهاي عامه مردم است. در همين حال، "گراهام اليسون " استاد دانشگاه هاروارد نيز در كتاب "تروريسم هستهاي " كه سال 2004 منتشر شد، ادعا كرد كه حداقل 50 درصد احتمال دارد كه يك بمب هستهاي طي يك دهه آينده در يكي از شهرهاي آمريكا منفجر شود. سال 2006 نيز "متيو بان " از همكاران اليسون يك مدل رياضي را طراحي كرد كه با احتمال 29 درصد انفجار يك بمب هستهاي در ده سال آينده را پيشبيني ميكرد. حقيقت اين است كه با وجود آنكه هنوز چنين اتفاقي رخ نداده است، مقامات امنيتي و سران سياسي آمريكا همچنان به برآوردهاي به ظاهر درست و در واقع فريبندهاي كه احتمال بروز يك هولوكاست هستهاي را پيشبيني ميكند، اتكا كردهاند. جو ترس ناشي از اين پيشبينيها نيز به آساني براي اهداف سياسي مورد بهرهبرداري قرار ميگيرد. براي مثال دولت جورج بوش پسر با دلايل واهي و به بهانه دروغ مجهز بودن عراق به سلاح هستهاي به اين كشور حمله كرد. هماكنون نيز باراك اوباما تروريسم هستهاي را "بزرگترين تهديد " حال حاضر ايالات متحده توصيف ميكند. 2- جهان بايد سريعا خود را با اتمام سوختهاي فسيلي وفق دهد اين پيشبينيهاي اشتباه دستكم از سال 1865 كه "ويليام استنلي جوونز " اقتصاددان انگليسي دو كتاب " تفحصي در پيشرفت ملت " و "تخليه احتمالي معدنهاي ذغال سنگ ما "، وجود داشتهاند. انتشار چنين كتابهايي در سال 1865 در حالي بود كه معادن ذغال سنگ انگليس تا يك و نيم قرن بعد از آن نيز وجود داشتند. از سوي ديگر به اندازه نياز صدها سال ديگر معادن ذغال سنگ كشف نشده در جهان وجود دارد. هماكنون نيز چنين اقداماتي با پيشبيني زمان اتمام ذخاير نفتي جهان صورت ميگيرد. و گفته ميشود كه بزودي بيش از نيمي از ذخاير نفتي دنيا تخليه شده و پس از دوران طولاني كمبود نفت، عصر فناوريهاي جديد انرژي شروع خواهد شد. اين در حالي است كه براي مثال با توجه به ابداع شيوههاي جديد استخراج مجدد از منابع نفتي بهرهبرداري شده، به زودي گاز طبيعي به اندازهاي بسيار بيشتر از آنچه در چند سال گذشته قابل تصور بود، فراهم ميشود. اما مسئله اين است كه تاجران نفتي همچون "بون پيكنز " و يا "جيمز ووسلي " رئيس سابق سازمان سيا به اين خاطر از جوامع صنعتي ميخواهند كه اتكايشان به سوختهاي فسيلي را كاهش دهند كه وابستگي به كشورهاي نفتخيز كه در زمره دشمنان آمريكا هستند كاهش پيدا كند. 3- اروپاييها صلحجو هستند در كتاب "بهشت و قدرت " اثر "رابرت كاگان " آمده: آمريكاييها از مريخ و اروپاييها از ونوس آمدهاند. در فوريه سال 2010، رابرت گيتس وزير دفاع آمريكا اظهار داشت: غيرنظامي شدن اروپا از يك آرزوي خيرخواهانه در قرن بيستم تبديل به مانعي بر سر راه دستيابي به امنيت واقعي و صلح پايدار در قرن بيست و يكم شده است. اين در حالي است كه بودجههاي نظامي قدرتهاي اروپايي به شدت بالا است. در واقع چيزي كه آمريكاييهايي كه صلحجويي مورد ادعاي اروپاييها را آزار ميدهد، مخالفت آنها با جنگ عراق و يا خودداري از حضور بيشتر در جنگ افغانستان است. زيرا در واقع اروپاييها به هيچ وجه صلحجو نيستند و هزينههاي زيادي را براي تقويت نظامي خود انجام ميدهند. 4- بارانهاي جنگلي بزودي وجود نخواهند داشت اين مسئله نيز، اغراق ديگري است كه آمريكاها به بهانه اهداف خيرخواهانه به آن دامن زدهاند. دهه 80 را به ياد بياوريد كه به نظر ميرسيد در جنگل آمازون ديگر باران نخواهد باريد و تصور ميشد كه بشريت با تهديد كمبود اكسيژن روبرو ميشود. در آن زمان نيز "توماس لاوجوي " مسئول صندوق "زندگي وحشي جهاني پيشبيني كرد كه 50 درصد درختان آمريكاي لاتين تا سال 2000 از بين ميروند. الگور نيز در كتاب "زمين در تعادل " ادعا كرد كه بارانهاي جنگلي در حال نابودي هستند و در هر ثانيه يك و نيم جريب از خاك زمين از اين بارانها محروم ميشود. اين در حالي است كه روزنامه نيويوركتايمز سال 2009 در گزارشي نوشت: تشكيل سريع جنگلهاي جديد در آمريكاي لاتين، آسيا و ديگر مناطق گرمسيري، چالش جدي را در مورد لزوم ذخيره بارانهاي جنگي ايجاد كرده و اين سوال را مطرح ميكند كه آيا چنين اقدامي آنطور كه گفته ميشود ضروري است؟ در حقيقت به ازاي هر جريب باران جنگلي كه سالانه كاهش مييابد، بيش از 50 جريب جنگل در سرزمينهاي گرمسيري ايجاد ميشود. و با توجه به فناوريهاي پيشرفته كشاورزي اين امكان بوجود آمده كه از هر جريب زمين در كشورهاي نيمكره شمالي مثل كانادا، آمريكا و كشورهاي اروپايي، غذاي بيشتري بدست آيد و در نتيجه مزارع سابق نيز تبديل به جنگل شوند. 5- بزودي يك بيماري در جهان فراگير ميشود اگرچه تهديد وقوع يك بيماري جهاني وجود دارد اما اغلب اين تهديد اغراق و بزرگنمايي ميشود. در چند سال گذشته جهان دو بيماري فراگير يعني آنفلونزاي مرغي و آنفلونزاي خوكي را تجربه كرده است. در مورد هر دوي اين بيماريها بزرگنمايي شد اما در نهايت از بيش از 6 ميليارد جمعيت جهان تنها 8 هزار و 768 نفر بر اثر آنفلونزاي خوكي و 306 نفر بر اثر آنفلونزاي مرغي از دنيا رفتند. با اين وجود رسانههايي همچون بي.بي.سي به بزرگنمايي تهديد اين بيماريها پرداخته و با بيان اين مطلب كه "نميتوان آنفلونزاي مهلك خوكي را تحمل كرد " طوري خطر اين بيماري را جلوه دادند كه گويي در مورد خطر اشاعه تسليحات هستهاي سخن ميگويند. 6- آمريكا در رقابت خطوط فوق پرسرعت راهآهن شكست ميخورد رقابت در فناوري فضايي يك منطق نظامي داشت. اما بايد بدانيد كه اوباما سال 2009 تصميم گرفت تا غبار از طرح دوران جيمي كارتر براي ساخت خطوط فوق پرسرعت راهآهن بزدايد. توجيه اين كار نيز تنها يك كلمه است: ژاپن، كشوري كه اولين سامانه خطوط راهآهن فوق پرسرعت را رونمايي كرد و هماكنون نيز در حال ساخت نمونه بعدي است. با اين حال وجود نسل جديد قطارهاي بسيار پرسرعت كه توكيو را به اوساكا وصل ميكند، هيچ كمكي به بازيابي اقتصاد ژاپن از ركود كنوني نكرده است و قطعا چنين كمكي به اقتصاد آمريكا هم نخواهد كرد. در واقع مسايل بسيار مهمتري از هزينه صدها ميليارد دلاري ساخت قطارهاي پرسرعت وجود دارد. در مورد پروژههاي حمل و نقل نيز متاسفانه پروژههاي منطقيتري مثل جادههاي هوشمند و راههاي آبي كمتر مورد توجه قرار ميگيرند. 7- تغييرات آب و هوايي موجب مهاجرتهاي گسترده خواهد شد اين موضوع را نيز بايد به داستانها و پيشگوييهاي عصر مدرن اضافه كرد. ميليونها ميليون مهاجر با افزايش شديد سطح آب درياها و كاهش بيابانها از مرزهاي كشورشان خارج ميشوند. بنياد "عدالت محيط زيست " پيشبيني كرده است كه 150 ميليون نفر در نتيجه افزايش گرماي جهاني در سال 2050 آواره ميشوند. ان.جي.او "كريستين ايد " نيز پيشبيني كرده كه تا سال 2050 يك ميليارد نفر مجبور به ترك خانههايشان ميشوند. در همين حال اين نهادها همچنين پيشبيني كردهاند كه 250 ميليون نفر از 1 ميليارد آواره، كشورهايشان را ترك نميكنند و به همين خاطر و در نتيجه بروز پديدههاي ناشي از تغييرات آب و خوايي مثل سيل، خشكسالي و طوفان، براي هميشه بيخانمان خواهند ماند. و مقابله با اين بحرانها هم بزودي ممكن نبوده و دولتها بيش از 40 سال درگير اين مشكلات خواهند بود. 8- به اشتراك گذاري منابع آب ميتواند صلح را به خاورميانه بياورد اين همان راه حلي است كه به راه حل تشكيل دو كشور و يا راه حل رودخانه واحد نيز ناميده ميشود. اين ايده كه پروژههاي به اشتراكگذاري آب ميتواند تنشها بين همسايگان متخاصم را كاهش دهد از سابقه طولاني برخوردار است. در جريان جنگ ويتنام، ليندون جانسون رئيسجمهوري آمريكا گفت كه شمال و جنوب ويتنام بايد اختلافات خود را كنار گذاشته و با همكاري يكديگر از رودخانه "مكونگ " برق توليد كنند. كه البته به اين پيشنهاد توجهي نشد. در دهه 90 ميلادي نيز "بوتروس بوتروس گالي "دبير كل سازمان ملل متحد بارها هشدار داد كه جنگ بعدي در خاورميانه جنگ بر سر آب خواهد بود، نه جنگ سياستها؛ اگرچه گذشت زمان نشان داد كه او اشتباه ميكرده است. اما سازمانهاي بينالمللي مثل يونسكو اقدام به برگزاري كنفرانسهايي مثل "آب: كاتاليزوري براي صلح " برگزار كردند. اما با اين حال مسايل اساسي يعني قلمرو حاكميت، مسايل جغرافيايي و تفاوت ايدئولوژيها همچنان باقي است. به عبارت ديگر، توافقنامههاي به اشتراكگذاري آب، تاثير صلح هستند، نه مسبب آن. 9- كشور واحد و متحد مرده است در دهه 90 ميلادي، "كنيچي اوهامي " ژاپني پيشبيني كرد كه كشورهاي متحد و قومي به زودي با سيستمهاي منطقهاي و فراملي مثل اتحاديه اروپا جايگزين ميشوند. از سوي ديگر "پاراگ خانا " اخيرا طي مقالهاي در نشريه "فارين پاليسي " نوشته است: در قرن بيست و يكم ديگر آمريكا يا چين، برزيل يا هند بر دنيا چيره نخواهد بود، بلكه شهر است كه حكومت ميكند. به عبارت ديگر، اتحادهاي شهري جايگزين كشورها ميشوند. "جان پرس بارلو " از بنياد "جلوداران الكترونيك " نيز سال گذشته پيشبيني كرد كه "ما در حال بازگشت به سوي حكومتهاي شهري هستيم " اگرچه كارشناسان زيادي چنين مسايلي را مطرح كردند اما ظاهرا چنين پيشبينيهايي صحت ندارد. زيرا براي مثال وقتي القاعده به نيويورك حمله كرد، آيا پليس نيويورك در پاسخ به اين حمله به افغانستان يورش برد؟ يا وقتي بانكهاي لندن در سال 2008 با خطر فروپاشي روبرو بودند اين كشور انگليس بود كه آنها را نجات داد. در حقيقت وقتي شركتهاي مالي جهاني دچار مشكل ميشوند باز هم اين دولتها و كشورها هستند كه بايد به كمكشان بيايند.