آش به طعم ساندیس

سید احمد موسوی در وبلاگ "روزنوشت" نوشته است:

کد خبر : 137056

شیرزن با پای دردش آمده بود درست بر سر یکی از مسیرهای راهپیمائی، گوشه‌ای روی جدول خیابان نشسته بود. عصای‌اش را به کناری گذاشته در کنار خود دو سه دبّه آش خانه‌گی که پخته‌ بود یک به یک باز می‌کرد و کاسه کاسه تقدیم‌ می‌‌کرد به ملت، در این میانه صلوات می‌خواست و مردمی که دورش جمع بودند، صلوات می‌‌فرستادند برای سلامتی جمهوری اسلامی و رهبرش و خادمانش. آش پربرکتی بود و تمام هم نمی‌شد. متاع پر نورش را نخوردم و سعی کردم طعم بهشتی‌ آش را از هیأت نورانی او و متقاضیان دستپختش، تا عمق جان مزه مزه کنم. در همان قدوم اول، اجر بیست و دوم بهمن هشتاد و نه را گرفتم و در دل با شوق آزادی و عزت مردم کشورم را ورانداز می‌کردم و گوشه گوشه‌های ذهنم را با عمل این شیرزن خانه تکانی … که چگونه است جمعی عاجز از ملاقات با این تصویرند . هنوز بر طبل خودبینی خود می‌کوبند و هنوز جنگ شمار و بی‌شمار دارند. که این شیرزن خود یک بی‌شمار بود. آنقدر به مردم آش داد تا کاسه‌‌های یک بار مصرفش تمام شد. دورش که خالی شد، بهتر توانستم از او عکس بگیرم. بر سر مسیر راهپیمائی منتظر رسیدن دوستان بودم، رفتم مغازه‌های اطراف را که باز بودند، گشتم تا کاسۀ یک بار مصرف پیدا کنم اما نبود و بازگشتم سر محل قرار. پلیس‌ها و نیروهای مستقر از کاسه‌های دوستان خود استفاده می‌کردند تا همه آش بخورند و او به آن‌ها قاشق تازه می‌داد و دعا می‌کرد برای‌شان، صحنه‌های زیبائی بود که کمتر ملتی در خود آن را چشیده است.و من آش را نخوردم، و از شوق به ثبت صحنه در دوربین موبایل و در ذهنم نشستم، تا چیز از چشمم نیافتد. آش را نخوردم اما هنوز در مزۀ آن غوطه‌ورم … مزۀ شیرین ساندیس‌های انقلابی می‌داد و اتحاد و الفت یک ملت که چشم دشمن را حتی از لدت تماشا محروم کرده است. لینک منبع

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: