نگاهی به عامه پسند‌ها و نویسندگان آن‌ها

فهیمه رحیمی نیز به ذکر خاطرات نویسندگی خود می‌پردازد. اینکه چگونه برای اولین بار نوشت و با تشویق‌های پدر خود، راه نویسنده شدن را ادامه داد و این نکته که چطور شوهر او.../ رجبعلی اعتمادی توضیح می‌دهد که چگونه برای نوشتن کتاب «ساکن محله غم» و آشنایی با روحیات روسپیان، به «شهر نو» روانه می‌شود

کد خبر : 136289

مهم‌ترین سوالی که به هنگام رویارویی با یک داستان یا یک رمان به ذهن خطور می‌کند این است که، هدف از خواندن آن چیست؟ آیا صرفا قرار است با خواندن کتاب به عالم خیال و تصورات نویسند وارد شویم، تجربه‌های نداشته را اکتساب کنیم، به دانش خود بیفزاییم، وقت خود را به بطالت نگذرانیم و...

به این سوال پاسخ‌های متفاوتی می‌توان داد و یا داده شده است، اما مهم‌ترین ویژگی که تا به حال همه پاسخ دهندگان در آن با هم متفق القول بوده‌اند، همانا لذت بردن از داستان یا رمان می‌باشد.
لذت از داستان یا رمان است که موجب می‌شود فرد بدون وقفه، به خواندن یک کتاب بپردازد و صفحات را بی‌توجه به گذر زمان، یکی پس از دیگری به پایان برد.
به گزارش «فردا»؛ یوسف علیخانی در «معجون عشق» تلاش کرده است تا به کنجکاوی خود در این مورد پاسخ گوید. او که خود در ابتدا با خواندن چندین کتاب شیفته کتابهای «عامه پسند» می‌شود، این سوال در ذهنش مطرح می‌شود که چرا این کتاب‌ها چنین مورد توجه قرار می‌گیرند و کتابهای رمان دیگر چنین ویژگی ندارند. چرا این کتاب‌ها که با خیل مخاطب رویارو می‌شوند و چاپ برخی از آن‌ها حتی از ۵۰ بار نیز می‌گذرد، بایستی با برچسب «عامه پسند» شناخته می‌شوند؟ چرا نویسندگان این گونه کتاب‌ها در جامعه چندان شناخته شده نیستند؟ چرا در مطبوعات و رسانه‌های ما چندان به آن‌ها پرداخته نمی‌شود؟ این نویسندگان یا نویسندگان مشابه آن‌ها از چه فرمولی برای نوشتن و جذاب کردن داستان‌های خود استفاده می‌کنند؟ این سوالات و سوالاتی مشابه این موجب می‌شوند تا او خود شخصا وارد میدان شده و به تحقیق بپردازد و به گفتگو با نویسندگانی که بیشتر آن‌ها را به اسم می‌شناسیم و چندان با چهره آن‌ها برخورد نکرده‌ایم و آشنایی نداریم، به گفتگو بنشیند.
او در این کتاب به گفتگو با ر. اعتمادی، فهیمه رحیمی، امیر عشیری، پری نوش صنیعی، نازی صفوی، مریم ریاحی، حسن کریم‌پور، تکین حمزه لو، مریم جعفری، فریده شجاعی، سیمین شیردل، مژگان مظفری، مهرنوش صفایی و نرگس جورابچیان می‌نشیند.
نویسندگان کهنه کاری چون ر. اعتمادی (رجبعلی اعتمادی) و نویسندگان جوانی مانند نرگس جورابچیان که تازه پا به این عرصه گذاشته‌اند. دراین کتاب این نویسندگان به هر یک به شرح خاطرات نوشتن خود می‌پردازند.
رجبعلی اعتمادی توضیح می‌دهد که چگونه برای نوشتن کتاب «ساکن محله غم» و آشنایی با روحیات روسپیان، به «شهر نو» روانه می‌شود و با تغییر قیافه و پوشیدن لباس مبدل و در گیر شدن با دار و دسته خلافکار‌ها به این مکان ورود پیدا می‌کند. اعتمادی دو ماه متوالی به این مکان می‌رود تا بتواند پی رنگ (پلات) داستان خود را طرح ریزی کند.
از سوی دیگر فهیمه رحیمی نیز به ذکر خاطرات نویسندگی خود می‌پردازد. اینکه چگونه برای اولین بار نوشت و با تشویق‌های پدر خود، راه نویسنده شدن را ادامه داد و این نکته که چطور شوهر او در ابتدا موافق چاپ آثاراو نبود. همچنین او به ذکر چاپ اولین کتاب خود در نشر چکاوک اشاره می‌کند، هنگامی که در بحبوحه جنگ هیچ ناشری به دلیل کمبود کاغذ و شرایط بازار کتاب، ریسک چاپ آن را به گردن نمی‌گرفت و چگونه مدیر نشر چکاوک تنها به یک شرط راضی به انتشار آن می‌شود.
در این کتاب به شیوه‌ها و عادت‌های نویسندگی نیز اشاره شده است. نسرین ثامنی - که تا به حال ۷۰ کتاب را به چاپ رسانده است- عنوان می‌کند که بیشتر عادت دارد که شب‌ها به نوشتن بپردازد، زیرا که سکوت شب موجب تمرکز او می‌شود و لذا از ساعت ۱۱ شب تا ۸ صبح به این کار اقدام می‌کند. او همچنین به مطالعات خود اشاره می‌کند و اینکه بهترین تفریح او در اوقات فراغت «جدول حل کردن» می‌باشد. او عنوان می‌کند که سالانه به طور متوسط سه کتاب می‌نویسد.
به هر روی این کتاب می‌تواند مرجعی برای شناخت محیط فرهنگی و اجتماعی این نویسنده‌ها باشد. نویسندگانی که غالبا جزء طبقات متوسط می‌باشند و هریک تجربیات خاص خود را در نویسنده شدن داشته‌اند.
فارغ از این گفتگو‌ها و مصاحبه‌ها، بهتر بود که علیخانی قبل از آغاز گفتگوهای خود با ایننویسندگان، این سوال را نیز از خود می‌پرسید که چرا این نویسندگان، توانستند در روزگار بعد از جنگ در محیط فرهنگی ایران رشد یابند و مخاطبان زیادی را جذب خود کنند در حالی که کتابهای نویسندگان دیگر یا درارشاد خاک می‌خوردند یا با اعمال سانسورهای مختلف نویسنده را از چاپ آن‌ها دلسرد می‌کردند.
علیخانی اصرار دارد که وجود دیدگاه روشنفکری در میان عده‌ای از فضل فروشان و روشنفکرنما‌ها موجب شده تا این نویسندگان در جامعه شناخته نشوند و مورد بی‌مهری ارباب رسانه‌ها قرار گیرند.
ولی این سوال را از خود نمی‌پرسد تا کی می‌توان صرفا با موضوعاتی پیش پاافتاده که بیشتر به فیلم‌های هندی شباهت دارند، به داستان‌پردازی پرداخت. تا کی می‌توان با موضوعاتی اعم از عاشق شدن پسر «یک لا قبا» با یک دختر متعلق به طبقه بالای جامعه و یا عاشق شدن یک پسر «خرپول» به دختری فقیر داستان نویسی کرد و حرف از تعهد زد.
این درست است که در کشورهای غربی نیز نویسندگان «عامه پسندی» از قبیل جان گریشام و استیون کینگ، جی کی رولینگ و... نیز حضور دارند، اما چند در صد از آثار این نویسندگان مطرح را این موضوعات سطحی و پیش پا افتاده تشکیل می‌دهد. آیا به راستی مقایسه این دو گروه نویسندگان قیاس مع الفارق نمی‌باشد.
در کشورهای غربی با توجه به حضور این نویسندگان و پر فروش بودن آثار آن‌ها، کتابهای دیگری نیز چاپ می‌شوند که از اهمیت بسیاری برخوردارند و در سبک ادبی و ادامه راه نویسندگان دیگر تاثیر گذار می‌باشند. آیا صرفا تیراژ یک کتاب نشانگر برتری آن بر دیگر کتاب‌ها می‌باشد؟
در ایران آیا نویسندگان دیگری نیز بدون دغدغه سانسور و ارشاد، مجال حضور در عرصه عمومی را داشته‌اند؟ آیا آن‌ها نیز از این فرصت برخوردار بوده‌اند تا بتوانند آثار خود را بر روی پیشخان کتاب فروشی‌ها قرار دهند و در این رقابت با دیگر نویسندگان حضور داشته باشند؟ آیا با اینکه هنوز بیش از یک قرن از حضور رمان در ایران نمی‌گذرد، آیا درست است که این نویسندگان را با دیگر نویسندگان غرب مقایسه کرد؟ کاری که علیخانی در ابتدای معرفی برخی از این نویسندگان انجام می‌دهد.
هدف از این مقال ایراد گیری از این نویسندگان نیست. بالاخره همین که این نویسندگان باعث می‌شوند که هر از چند گاهی، عده قلیل کتاب خوانان ایرانی این کتاب‌ها را در دست بگیرند خود جای شکر دارد اما، «آزموده را دوباره آزمودن» خطا نیست؟ آیا صرف خوانده شدن این گونه کتاب‌ها توسط خوانندگان ایرانی نشان از بیماری جامعه کتابخوان ایرانی ندارد، که آمال و آرزوهای خود را در این گونه کتاب‌ها جستجو می‌کنند و این امر موجب می‌شود تا از واقعیت فاصله پیدا کنند؟
همان گونه که درابتدا نیز عنوان شد، یکی از فاکتورهای مهم در خواندن یک کتاب لذت بردن از آن می‌باشد. اما تقلیل دادن لذت بردن از یک کتاب به مضامین عاشقانه همانا فرو افتادن از لبه دیگر بام می‌باشد.‌‌ همان طور که بسیاری از نویسندگان متعهد نیز چنین می‌پنداشتند که نویسندگی صرفا تعهد اجتماعی است. آیا بایستی دوباره با تکرار به این نتیجه رسید یا می‌توان از تجربیات دیگران استفاده کرد؟
لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: