نامه‌های زنان حرم به ناصرالدین‌شاه

در حرم هم از قبل، بین امینه اقدس و انیس الدوله، رقابت بود که البته این رقابت را در آخر انیس الدوله برد و شد ملکۀ ایران. باقی زن‌ها ماندند در حرمسرا، دعاگو تا شاه از سفر برگردد...

کد خبر : 135833

تا قبل از سفر ناصرالدین به فرنگ، سفر شاهانه مختص شکار و جنگ بود اما ناصرالدین تنها چند جنگ مختصر کرد، از شکار خسته شد و این سنت شاهانه را شکست. به گزارش «فردا»؛ سفر ناصرالدین در دورۀ آداب دیپلماتیک بود. مشکل این نبود که ایران آن روز این آداب را نمی‌دانست، بالاخره رنگ‌های پرچم را می‌شد یک ترتیبی برایش قایل شد و شیر و خورشیدش هم که از قبل بود، به مطرب‌های همراه هم می‌شد گفت یک چیزی همین جور دلی بزنند ولی ملکه داشتن دیگر گرفتاری بود. از ابتدای قصدِ سفر، این انتخابِ ملکه، دردِ شاه و اطرافیان بود، در حرم هم از قبل، بین امینه اقدس و انیس الدوله، رقابت بود که البته این رقابت را در آخر انیس الدوله برد و شد ملکۀ ایران. باقی زن‌ها ماندند در حرمسرا، دعاگو تا شاه از سفر برگردد. این نامه و تلگراف‌ها شرح فراقِ زن‌های حرم و اهل حرم است به شاهِ در سفر.

تلگراف مهدعلیا به ناصرالدین شاه

12 شهر ربیع الاول جواب حسب الامر به حضور مبارک عرضه می‌دارد از سلامتی وجود مبارک در ورود رشت تلگراف شده بود، شکر خدا را بجا آوردیم. احوال من و شاهزادگان و جمیع اهالی حرم الحمدلله خوب است. خبر تازه که قابل عرض باشد نیست. دو روز است به جهت دعاگویی نشستن کشتی به حضرت عبدالعظیم آمده‌ام، ان شاءالله دعای بی ریای من اجابت خواهد بود. خداوند در همه جا حافظ آن وجود پاک هست، ان شاءالله. مهدعلیا نامۀ مهدعلیا به ناصرالدین شاه هو قربانت شوم تصدقت گردم ان‌شاءالله امروز صبح چهارشنبه تلگراف سلامتی وجود مبارک رسید، در حقیقت عید مبارک شد، از احوالات بخواهید، امروز عید حرمها را به ناهار در بالاخانۀ شمس الدوله مهمانی کردم، الان از ناهار فارغ شده نشسته‌ایم، به‌جز دعای دولت شما کاری نیست، وردِ زبان همه شب و روز همه‌مان است. احوالِ جمیع حرم‌ها خوب است ولی از دوری حضور مبارک همه کاهیده و افسرده هستند. من هم هر روز می‌آیم اینها را مثل بچه بازی می‌دهم ولی تاثیری ندارد، درد خودم از همۀ اینها بالاتر است، شب و روز بجز اشک چشم کار دیگر ندارم، ببینید چه خبر است که هر کاری می‌کنم شیرازی کوچکه خنده کند، ممکن نمی‌شود. خداوند عالم ان‌شاءالله وجود مبارک شما را از جمیع بلیات حفظ کند. این روزها دیگر رسیدن انزلی و نشستن دریا نزدیک است، همه را به گرفتن ختم و دعا مشغولم، ان‌شاءالله به شما خوش خواهد گذشت از تماشاها و سیاحت‌ها ولی ان‌شاءالله به فراموشخانه تشریف نخواهید برد، اگر ببرید شیر هشت ماه داده را حلال نخواهم کرد. ان‌شاءالله فراموش نخواهید کرد. قربانت شوم احوال .... خان با بچه‌هایش الحمدالله خوب است. همیشه ماچش می‌کنم. احوال .... خوب است همان اتاق ...... نشسته است درس می‌خواند گاهی با شاهزاده‌ها بازی می‌کند. ان‌شاءالله روزی باشد که مژدۀ تشریف آوردن پادشاه را با تلگراف بشنویم، قربانت شوم، دست‌بند مرا فراموش نفرمایید. خداوند جان مرا به قربان شما بکند. ان‌شاءالله. مهدعلیا قبل از سفرِ شاه یکی از مقربان ناصرالدین ببری‌خان بود. گربه‌ای آلاپلنگی که وسیله‌ای بود برای تقرب به سلطان. در غیاب شاه هم زن‌های حرم با تر و خشک کردن ببری‌خان سعی می‌کردند خودشان را در دل او جا کنند. نامۀ یکی از زنان حرم به ناصرالدین شاه تصدق وجود مبارکت شوم از احوالات کمینه بخواهید بعد از لطف خداوند و از تصدق فرق همایون الحمدلله سلامت هستم و از گرمای تهران جان در بُردم. قبلۀ عالم مرخص فرموده بروم اقدسیه، بعد فکر کردم مبادا مردم دربارۀ بنده حرف کم زیادی بزنند باعث تلف آبروی من باشد، ترک اقدسیه را کردم، گرما را خوردم، الحمدلله گرما هم تمام شد، حالا شب و روز خودم را نمی‌دانم، از شوق ذوقی که دارم قبلۀ عالم تشریف فرما می‌شود. ان‌شاءالله روزی باشد به سلامت موکب همایون تشریف فرما شود، به زیارت خاک پای همایون مشرف شوم. زمین را سجده نمایم. شکرانه خداوند را بجا آورم. عرض دیگر قبله عالم نمی‌داند کمینه امسال چقدر غصه دربارۀ ببری خوردم، یک روز دستش باد کرد، نشستم گریه کردم، دوا درمان کردم خوب شد. یک دفعه دیگر یک دانه دندانش افتاد باز گریه کردم. آن وقت به خاطر کمینه آمد، بارها قبله عالم می‌فرمود سر سفره ببری خان ..... من است حالا درستش کردند، شد. دیگر روز که می‌شد ببری خان بغلم بود، هرگوشه خنک بود او را می‌بردم، مبادا گرما صدمه بخورد، حالا خوب چاق شده است. ان‌شاءالله مراجعت فرمودید باز هم ببری خان سر شما را گرم می‌کند هر گاه بخواهید بدانید در چکار هستم، عکس خانه را درست می‌کنم، ببری خان که ..... دندان افتاده است، پیش من است، ان‌شاءالله از در دولت که وارد شدید ..... دندان افتاده روی شانه من است. خاک پای مبارک را می‌بوسم. دیگر آرزویی ندارم و یک سرداری پیشکش ارسال خدمت شد. چون عادت موران است ران ملخی نزد سلیمان برند، ان‌شاءالله قبول می‌فرمایید. فیل غوز را فرستادم قبلۀ عالم احوالپرسی بکند تعریف نماید، قدری خنده بکنید، جواب عریضه را التفات فرمایید. ذوق نمایم. باقی عمرکم طویل عدوکم دلیل. غیرت شاهی طاقتِ شاه را طاق کرد. زنِ آفتاب مهتاب ندیدۀ حرم بایستی در مجالس می‌آمد و با مردانِ نامحرم همراهی می‌کرد، همین شد که شاه انیس‌الدوله را برگرداند ایران و باقی سفرش را تنها رفت. انیس الدوله هم شد دست به دعایِ شاه در سفر. تلگراف انیس الدوله به ناصرالدین شاه بادکوبه از نیاوران به حضور مبارک اعلیحضرت قدرقدرت شاهنشاه روحنافداه عرض می شود؛ از مژدۀ سلامتی وجود مبارک تشکر نمودم، خاصه باری ورود به انزلی. به این مژده گر جان فشانم رواست. زبان کمینه عاجز است به شکرانۀ این نعمت. نمی‌داند چگونه شکرگزاری نماید که سزاوار خداوند یگانه باشد. الحمدلله کمینه هم با همراهان نهایت صحت را داریم، هیچ یکی را تکسری نیست. کمینه هم از دیر آمدن تلگراف مشوش بود، حالا آسوده شدم، خاطرمبارک از هر بابت آسوده باشد. انیس الدوله تلگراف امین اقدس به ناصرالدین شاه از التفات حضرت اقدس شهریاری روحنا فداه الحمدلله احوالم بسیار خوب است، از تشریف آوردن قبله عالم جان رفته دوباره به تن آمد و از این خوشحالی ساعتی هزار مرتبه شکرانه خدا را به‌ جا می‌آورم. عکس قبله عالم رسید، قسمت شد، عکس علی حده که مرحمت فرموده بودید در روی صندلی در میان حیاط گذاشتم، خانم‌ها عصرها می‌آیند زیارت می‌کنند. ببری‌خان عرض بندگی می‌رساند. صبح تا شام مشغول درست کردن عکسخانه‌ خانه قبله عالم هستم. امین اقدس به تاریخ 23 شهر رجب‌المرجب سنه 1290 منبع: همشهری داستان

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: