آیا شاه رفت که کشتار نکند؟!
«محمدرضاشاه در آستانه انقلاب کشور را ترک کرد تا دستش به خون مردم ایران آلوده نشود» این گزاره یکی از تحریفهای تاریخی موجود در جامعه است که همزمان با سالروز فرار شاه از ایران به آن دامن زده میشود.
در این شبهه و شبهات اینچنینی افراد ذینفع از ضعف تاریخی مردم و نسل جدید سوءاستفاده کرده و با شیوه برانگیختن احساسات و دروغ گوبلزی توانستهاند تحریفات تاریخی را تا حد زیادی بین اقشار جامعه ایرانی رسوخ دهند.
اما واقعیت ماجرا چیست؟! آیا واقعاً محمدرضاشاه در دوران حکومتش دست به کشتار نزد؟!
از سال ۱۳۲۵ و غائله فرقه دموکرات آذربایجان شروع کنیم؛ ماجرایی که سلطنتطلبان به آن مباهات میکنند، زیرا بر این باورند ارتش پهلوی توانست دموکراتها را سرکوب کند. درواقع حسن قوام، نخستوزیر وقت، دستور اعزام ارتش پهلوی به آذربایجان را در آذرماه صادر کرد و ارتش دیماه همان سال به آذربایجان رسید. در حالی که فرقه دموکرات پیش از رسیدن ارتش شاهنشاهی تسلیم شده و اعلامیه تسلیم نهایی در روزنامه «آذربایجان» روزنامه مخصوص دموکرات منتشر شد.
ژنرال زنگنه، فرماندار جدید تبریز پس از تسلیم مردم جنایاتی انجام داد، برای نمونه، دستور داد کودک یکی از دموکراتها را به تنور نانوایی بیندازند.
سرهنگ نادر باتمانقلیچ، استاندار جدید تبریز نیز اعلام کرد: «همه کسانی که از پیشهوری جانبداری کردند و عضو حزب او بودند و مدالهای او را به سینه آویختند، نابود خواهند شد.»
در نتیجه در مدت کوتاهی تعداد تلفات به بیش از ۱۰ هزار نفر رسید، هرچند آمارهای حکومتی از ۸۰۰ نفر خبر میدادند.
سفارت امریکا در تهران در گزارشی نوشت: «۴۲۱ نفر از دموکراتها به قتل رسیدند و طبق حکم دادگاه صحرایی ۷۶۰ نفر اعدام و هزاران نفر زندانی و آواره شدند.»
بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، در تاریخ ۱۶ آذر، دانشجویان دانشگاه تهران به دلیل ورود نیکسون، معاون رئیسجمهور وقت امریکا به تهران دست به اعتراض زدند.
برای سرکوب این دانشجویان برای اولین بار نیروهای نظامی وارد محیط دانشگاه شدند و به ضرب و جرح و کشتار دانشجویان پرداختند که در نهایت سه نفر از دانشجویان به نامهای احمد قندچی، آذر شریعترضوی و مصطفی بزرگنیا به شهادت رسیدند و ۱۶ آذر برای همیشه در تاریخ ایران به نام دانشجو ثبت شد.
البته این تنها هتک حرمت دانشگاه از سوی حکومت پهلوی نبود. به تاریخ اول بهمن ۱۳۴۰ برویم؛ روزی که دانشجویان به دلیل تعطیلی مجلس شورای ملی، ابراز همدردی با دانشجویان دانشسرای عالی و اعتراض به قطع کمک هزینه تحصیلی آنها به کلاس نرفتند و تصمیم گرفتند به صورت دستهجمعی از دانشگاه خارج شوند.
در مقابل حکومت پهلوی برای سرکوب این دانشجویان بیسلاح، به زبدهترین نیروهای خود روی آورد؛ چتربازان و کماندوهای رژیم با فرماندهی سروان منوچهر خسروداد و با دستور مستقیم محمدرضا شاه به دانشگاه حمله کردند و ۶۰۰ نفر را مورد ضرب و شتم قرار دادند.
با تورق تقویم به سال ۱۳۴۲ میرسیم که در همان ابتدای سال نو یعنی در دوم فروردین مأموران نظامی رژیم به مدرسه فیضیه حمله کردند تا زهرچشمی از روحانیت برای تحریم رفراندوم ششم بهمن ۱۳۴۱ بگیرند. مأموران رژیم، روحانیونی را که به مناسبت شهادت امام صادق (ع) مشغول عزاداری بودند به گلوله بستند و از پشتبام به پایین انداختند، حتی مردمی که پشت در بودند و به کمک طلاب آمده بودند، دچار ضرب و جرح شدند.
در همان سال واقعه ۱۵ خرداد را میبینیم؛ واقعهای که در راستای اعتراض به دستگیری و زندانیکردن امام خمینی (ره) در سه شهر تهران، قم و ورامین شکل گرفت و اسدالله علم، نخستوزیر وقت، با دستور مستقیم شاه به مقابله با مردم پرداخت.
روزنامه لوموند در تاریخ ۷/۶ /۱۹۶۳ میلادی، در مورد این روز مینویسد: «درحالیکه آژانس رسمی پارس تعداد کشتهشدگان را ۲۰تن و زخمیها را ۱۵۰تن قلمداد کرده است، وزارت دادگستری [حکومت پهلوی]تعداد کشتهشدگان را ۷۴تن شمرده است که ۶۰تن آن در تهران و ۱۴تن در قم کشته شدهاند، اما به نظر میرسد شمار قربانیان خیلی بیشتر باشد. دولت [حکومت پهلوی]به خبرگزاریهایی که تعداد کشتهها را هزار تن اعلام کردهاند، اعتراض کرد. بیمارستانها از دادن هرگونه اطلاعی درباره تعداد زخمیها و کشتهها امتناع میورزند.»
این کشتارها در دهه ۵۰ و با نزدیک شدن به روزهای پایانی رژیم شاه شدت یافت؛ ۱۵ خرداد ۱۳۵۶ نیز دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد به مناسبت دوازدهمین سالگرد قیام ۱۵ خرداد دست به تظاهرات زدند که نیروهای نظامی رژیم با آنها برخورد کردند و چندین نفر کشته شدند.
یکی دیگر از جنایات، واقعه ۱۹ دی ۱۳۵۶ بود که نیروهای مشترک پلیس و ارتش و ساواک به مقابله با مردم پرداختند. مأموران ابتدا تیر هوایی شلیک کردند و سپس مردم را مورد هدف قرار دادند.
آمار قربانیان در منابع مختلف متفاوت است؛ هفتهنامه اشپیگل چاپ آلمان تعداد قربانیان را ۶۰ نفر و روزنامه انگلیسی «آبزرور» تعداد قربانیان را ۶۶ تن اعلام کرده است. دکتر غلامرضا باهر، رئیس وقت بیمارستان آیتالله گلپایگانی قم میگوید: «نیروهای دولتی در یک مرحله با ارابه و تانک مردم را زیر گرفتند. جسد یکی از مقتولان را در بیمارستان دیدم که از ناحیه سینه فشرده شده بود.»
روز ۱۸ اردیبهشت ۱۳۵۷ دانشجویان دانشگاه آذرآبادگان تبریز برای بزرگداشت چهلم شهدای یزد، جهرم و اهواز تظاهرات کردند که متعاقب آن مأموران رژیم به دانشجویان حمله کردند و چند تن به شهادت رسیدند.
اوج این کشتار در ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ در میدان ژاله تهران اتفاق افتاد؛ روزی که ساعت ۶ صبح حکومت نظامی اعلام شد و مردمی که در این میدان اجتماع کرده بودند از سوی نیروهای نظامی و ارتش محاصره و به گلوله بسته شدند.
شاپور بختیار نوشت: «میتوانم به یقین بگویم که تعداد کشتهشدگان حداکثر از ۷۰۰ یا ۸۰۰ نفر بیشتر نبوده است.» سولیوان، سفیرامریکا در تهران شمار کشتهشدگان را بیش از ۲۰۰ نفر تخمین زد.
جان استمپل از اعضای سفارت امریکا نوشته است: «به قول منابع پزشکی ایران چیزی حدود ۲۰۰ تا ۴۰۰ نفر کشته شدند که طی ۲۴ ساعت تا حدود هزار نفر بالا رفت. گزارشات دیگر، کشتهشدگان را ۴ هزارو ۵۰۰ نفر ذکر کرده و برخی تا ۲۰ هزار نفر نیز گفتهاند.»
میشل فوکو که در آن زمان در ایران به سر میبرد، مینویسد: «در واقعه میدان ژاله ۴ هزار نفر کشته شدند.»
در ۱۳ آبان ۱۳۵۷ نیز دانشجویان و دانشآموزان در مقابل دانشگاه تهران به گلوله بسته شدند که خبرگزاریها تعداد شهدا را ۱۰ نفر اعلام کردند، این در حالی است که خود دانشجویان این عدد را بیش از ۶۰ نفر میدانند. آنچه گفته شد، مربوط به اعتراضات جمعی مردم و جدای از جنایات ساواک بود. این در حالی است که اگر به سیاهه گفتهشده جنایات و کشتار ساواک را هم اضافه کنیم، راحتتر به پوچبودن ادعای حس انساندوستی محمدرضاشاه و اعوان و انصارش پی میبریم. تاریخ نشان داده است او برای حفظ حاکمیت و حکومت پهلوی تا میتوانست مردم ایران را قتلعام کرد و پس از نتیجه نگرفتن این کشتارها از کشور گریخت.
منبع: روزنامه جوان