بازيگر مشهور سينما و دردهاي نخاعي
وقتی جورج كلونی به فرش قرمز پا می گذارد، میلیون ها بیننده او را به چشم یك ستاره مسحور كننده و یكی از مشهورترین چهره های جهانی می بینند، در ناز و نعمت و اوج خوشبختی ای که می تواند نصیب یک فرد شود اما وقتی به زندگی او نگاهی بیندازید؛ آدم دیگری را خواهید دید...
آدمی با چهره ای متفاوت از آنچه تا به حال در ذهن خود تصور می كنید. به بهانه بازگشت او به بازی در مجموعه معروف «ای آر» در نقش دكتر «داگ راس» نگاهی داشتیم به شیوه زندگی و دردهای پنهان این چهره خندان و جذاب. «هر آدمی در زندگی اش با لحظات سختی روبه روست» این را جورج کلونی می گوید که سال های زیادی است درمان های متفاوتی را برای بهبود حالش انجام می دهد و در پس چهره همیشه خندان او با آن دندان های سفید و مرتب هم دردی وجود دارد؛ دردی که او با امیدواری و خوشبینی درباره اش می گوید: «من هم ناراحتی هایی دارم اما کم کم از آنها فاصله گرفته ام و امروز موفقیت ام را در این راه جشن می گیرم.» اما داستان بیماری جورج کلونی چیست؟ داستان از اینجا شروع شد که زمان ضبط مجموعه «اوشن 12» یكی از مسوولان گروه فیلم سازی اعلام کرد جورج کلونی در برخی موارد دچار از هم پاشیدگی روانی می شود؛ حالتی که او را دچار سردردهای شدید و یک نوع فراموشی لحظه ای می کند. بیماری که سال هاست با کلونی همراه و او به فکر درمانش است. شاید با خودتان فکر کنید فراموشی و سردرد برای یک بازیگر یعنی پایان راه، اما حرف های خود او را بشنوید که با همان شوخ طبعی همیشگی اش می گوید: «فراموشی یک اتفاق خیلی جذاب است که ممکن است گریبان ما را در هر جایی بگیرد؛ چون یک دفعه اعتماد به نفس ما را می لرزاند اما دایمی نیست و می گذرد. یعنی همه چیز روبه راه است.» او درباره سردردهایش هم می گوید: «آنها هر روز هستند، یک روز کم و یک روز زیاد. اما درمان می شوند، دیر یا زود. من نگران سلامتم هستم اما این هم یک مشكل زندگی من است.» شاید برایتان جالب باشد اگر بدانید علت سردردهای جورج کلونی را مشکلات ستون فقرات او می دانند که باعث درد گردن و بعد هم سردردهای شدید می شود. با این احوال و با تمام مراقبت ها، چندی پیش بر اثر یك حادثه رانندگی، از ناحیه ستون فقرات حادثه دید و راهی بیمارستان شد. چند سال پیش نیز زمانی که با یكی از دوستانش سوار موتور بود، در جاده ای باریك در كنار رودخانه هودسون در نیویورك با كامیونی برخورد كرد و علاوه بر آسیب های سطحی در قسمت های مختلف بدنش، دنده هایش نیز دچار شكستگی شدند. البته جورج کلونی خندان همچنان خوشحال و بی محابا دست به کارهای عجیب و غریب می زند، درست در زمانی که دردهای نخاعی شدیدش گریبانش را گرفته اند، 13كیلو و 600 گرم وزنش را افزایش می دهد تا بتواند در فیلم دلخواهش بازی کند. جالب تر اینکه در یکی از صحنه ها که باید خود را از روی صندلی به پایین پرت کند، با وجود کمردردی که دارد، خودش این کار را انجام دهد و صحنه را به بدلش نمی سپارد و با این کار، ضربه شدیدی به ستون فقراتش می زند! او درباره کار اخیرش در مصاحبه ای گفته است که: «من با پر خوری خودم را مریض کرده ام. ظرف 30 روز 13 كیلو و 600 گرم به وزنم اضافه کردم و علاوه بر این، آن صحنهای که از صندلی به زمین میافتم را 30 بار تکرار کردم تا بالاخره خوب دربیاید و این تکرارهای پیاپی باعث آسیب ستون فقراتم شد. البته تمام اینها تقصیر خودم است چون دیگر 20 ساله نیستم؛ 49 سال از سنم گذشته و وزنم 94 كیلوگرم است و طبیعتا دیگر نباید با این شرایط کارهای گذشتهام را تکرار کنم؛ اما می کنم!» همیشه خنده رو جورج کلونی نوجوانی خنده رو بود وكاری را برای خنده انجام می داد. فرقی هم نمی کرد کجا و در چه موقعیتی باشد؛ در مدرسه، كالج، میهمانی و... حتی سركارش به عنوان فروشنده ای در یك فروشگاه (تعجب نکنید این بازیگر و کارگردان معروف روزی فروشنده یک فروشگاه بوده) اگر از آشنایان و نزدیكان او بپرسید كه چه چیزی از جورج به خاطر می آورند، همه خواهند گفت: «بامزگی و جذابیت همیشگی او از کودکی تا به حال!» و به خاطر همین خصوصیات او بود که خانواده اش فكر می كردند پسرشان در رشته بازیگری موفق خواهد شد حتی مادرش در مصاحبه ای می گوید: «من همیشه فكر می كردم او كمدین می شود.» اما از این جواب جالب تر؛ جوابی است که خود جورج کلونی در یکی از مصاحبه هایش به خبرنگاری می دهد. او در یكی از مصاحبه هایش انگار که ناگهان نکته ای را به یاد آورده باشد، می گوید: «یك بار وقتی بچه بودم از من پرسیدند دوست داری چه كاره شوی؟ و من با خوشحالی جواب دادم دوست دارم مشهور شوم او ادامه می دهد: «آن زمان فكر می كردم شهرت یك شغل است.» وقتی كلونی از زندگی خود می گوید درمی یابیم؛ از دوران كودكی تا به حال جورج دشمنی برای خودش درست نكرده حتی در میان معلم ها و مربی ها! هرچند همیشه بسكتبال را به انجام تكالیف اش ترجیح می داد! همه همشاگردی هایش او را دوست داشتند. واقعیت این است که جورج کلونی همیشه احساس بقیه را نسبت به خودش با حساب و کتاب همه چیز تغییر می داد. از ریسك پذیری تا «مركزی برای قهرمانان» جورج کلونی ادعا می کند درس های گرانبهایی از پدر، مادرش، عمویش و دوستانش گرفته است. اولین درس هم ریسك پذیری بود. «شب خوش و خوش شانس باشی» فیلمی بود كه جورج كلونی برای آن نامزد جایزه اسكار برای كارگردانی و دستیاری نویسنده شد. این موفقیت و به علاوه 6 نامزدی دیگر زاده همین درس ها بود. این فیلم قویا یك كار شخصی و تجلی عقیده محكم و عمیق او بر اساس احساس احترام زیاد به پدرش بود. جورج اغلب اوقات از عقاید پدرش در مورد اخبار و سیاست پیروی می كند و داستان پدرش در مورد گوینده ای به اسم (ادوارد مورد) را موضوع اصلی فیلم «شب خوش» قرار داده است. سال 1982 جورج تصمیم گرفت، وارد حرفه بازیگری شود. پس به كالیفرنیا نقل مكان كرد. 2 سال طول كشید تا وارد یك كار تلویزیونی ثابت شد. سال 1992 از نقش اولی اش در فیلم «باوی تاك» كنار كشید زیرا از رفتار های تهیه كننده فیلم - راد وین برگر - با بازیگران و كاركنان بیزار بود. او در باره این کناره گیری غافلگیر كننده اش گفته بود: «او یك تهیه كننده بسیار موفق و عالی است اما من هم آدمی در حال رشد بودم و نمی توانستم رفتار بد او را تحمل کنم. او افراد را ضایع می كرد.» البته این اتفاق هم به تجربه ای دیگر برای او تبدیل و باعث شد فقط جایی كار كند كه برایش مفرح باشد. این اعتقاد را وقتی کارگردان شد، حفظ کرد و به عنوان یك كارگردان همیشه محیطی شاد برای كار ایجاد و همیشه كسانی را انتخاب می كرد كه برایشان احترام قائل بود. سال 1997 میلادی كار بازیگری اش بسیار پیشرفت کرد و فیلم هایی با بودجه های بالاتری به او پیشنهاد شد كه فیلم «بتمن و رابین» هم شامل آن می شد؛ فیلمی كه از آن خوب استقبال نشد ولی به خاطر قراردادی كه داشت؛ زندگی اش را از نظر مالی به خوبی تامین کرد. در همان سال وقتی جورج از برنامه هایش برای آینده می گفت، اظهار داشت كه واقعا دانشی در مورد دوربین ندارد و با این وضع نمی تواند كارگردان شود. پس برنامه ای ترتیب داد تا بتواند زیرنظر فیلم سازهای بزرگی مانند برادران كوئن، دیوید اُراسل و استیون ساردربرگ خود را تغییر دهد. جالب است بدانید این کارگردان معروف و بازیگر پرطرفدار یکی از افرادی بود كه «مركزی برای قهرمانان» را بنیان گذاشت و برنامه ای تلویزیونی زنده برای قربانیان حمله 11 سپتامبر تهیه کرد. او كارشناس خبره «بیل اُریلی» را برای كمك به آسیب دیدگان سونامی استخدام و كمك كرد تا برای قربانیان توفان كاترینا پول جمع آوری شود. کلونی همچنین از اعضای جمعیت ریشه كن كردن فقر در جهان است. استیو هنری درباره جورج كلونی می گوید: «او بسیار بخشنده است. پولش را جایی می گذارد كه احساسش آنجاست. موفقیت بدون دوستانش برای او بسیار ناگوار است. فرقی نمی كند كجا باشد چه در لس آنجلس چه در ویلایش در دریاچه كومو در ایتالیا یا در شمال كنتاكی، وفاداری و وظیفه شناسی او نسبت به دوستانش بسیار افسانه ای است.»