دکتر جلیل محبی هیأت علمی مرکز پژوهشها
ایده ترامپ ۲۰۲۵ در قبال ایران چیست؟
هر گونه تصمیمگیری ترامپ در قبال ایران، با در نظر گرفتن منافع ارتباطی با چین و روسیه که بهطور فزایندهای در سیاستهای خاورمیانه و اقتصادی ایران حضور دارند، انجام میشود. همکاریهای اقتصادی و سیاسی ایران با این دو کشور میتواند معادلات منطقهای را بازتعریف کند. در نهایت، ایده ترامپ در قبال ایران، به نظر میرسد که ترکیبی از فشار اقتصادی، تحریمها و سیاستهای سختگیرانه است که هدف آن وادار کردن ایران به تغییر رویکرد در مسائل سیاسی است تا از راهحلهای نظامی جلوگیری شود.
پس از شهادت سید ابراهیم رئیسی، ایالات متحده آمریکا به این باور رسید که در غیاب این شخصیت اصولگرای میانهرو، فردی تندروتر به جای او در جمهوری اسلامی ایران به قدرت خواهد رسید. تحلیل اولیه این بود که با روی کار آمدن یک شخصیت جدید و رادیکالتر، فضای داخلی ایران دچار شکافهای اجتماعی و سیاسی عمیقی خواهد شد که میتواند به ناآرامیهای داخلی و کاهش ثبات در جمهوری اسلامی منجر شود. کلا این پیشبینی اشتباه از آب درآمد؛ چراکه جمهوری اسلامی با چیدمان جدیدی از نیروها و مهرههای کلیدی در عرصه سیاسی روبهرو شد که نشان داد این ساختار حتی در غیاب برخی شخصیتها، توانایی بازسازی و حفظ انسجام داخلی خود را دارد. با حضور چهرههایی مانند پزشکیان، قالیباف و محسنی اژهای در رأس قدرت، جمهوری اسلامی ایران به یک وضعیت سیاسی متعادلتری دست پیدا کرد که توانست علاوه بر حفظ قدرت در عرصه داخلی، واکنشهای شفاف و یکپارچهای را در برابر فشارهای خارجی از خود نشان دهد. بدین ترتیب، شکافهای اجتماعی و سیاسی مورد انتظار در نهادهای حاکمیتی نمایان نشد و ساختار حکومتی ایران قوت بیشتری نیز پیدا کرد تا جایی که رئیسجمهوری اصلاحطلب دارد که در قبال دشمن حرفهای اصولگرایانه میگوید. در سطح منطقهای نیز تحولات قابلتوجهی در پی جنگهای غزه و لبنان رخ داد که بهویژه برای ایران، نقش حیاتی در تقویت جبهه مقاومت داشت. اگرچه در این جنگها تعدادی از فرماندهان مقاومت به شهادت رسیدند؛ اما ساختارهای کلیدی حماس و حزبالله همچنان پایدار و فعال ماندند. این گروهها که به نوعی الهام گرفته از ایران در منطقه محسوب میشوند، توانستهاند در برابر تهدیدات رژیم صهیونیستی مقاومت کنند و همچنان به فعالیتهای نظامی و سیاسی خود ادامه دهند. ترامپ بهعنوان عامل اصلی شهادت سردار سلیمانی، امروز به خوبی آگاه است که حذف یک یا چند چهره تأثیرگذار از ساختار مقاومت نمیتواند به معنای توقف فعالیتهای این گروهها باشد. مقاومت در منطقه نهتنها از لحاظ ساختاری حفظ شده، بلکه همچنان بهعنوان یک تهدید عمده برای منافع آمریکا و متحدانش در خاورمیانه باقی مانده است. این نکته برای ترامپ روشن است که هدف قرار دادن سران گروهها، هر چند برای آمریکا در کوتاهمدت ممکن است پیروزیهای تاکتیکی به همراه داشته باشد؛ اما در بلندمدت خللی در اراده مبارزاتی جبهه مقاومت نخواهد داشت و فورا بازسازی میشود. در این بین، سیاستهای منطقهای ترامپ همچنان بر فشار به ایران و متحدان آن در منطقه متمرکز شده است. رابطه ترامپ با بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر رژیم صهیونیستی سابقا به شدت استراتژیک بود و در این راستا، هر دو طرف به دنبال همراستایی زمانی برای اتمام بحرانها و جنگها در خاورمیانه بودند؛ اما بازی نتانیاهو در سیاست آمریکا تا حدودی به این رابطه خدشه وارد کرده، ولی در هر حال ترامپ تلاش خواهد داشت بر سر منطقه با او همکاری نزدیک داشته باشد، لکن او را تحت فشار قرار خواهد داد تا به سرعت تکلیف بحرانهای خود را یکسره کند. لذا همکاری مشترک میان آمریکا و رژیم اسرائیل در راستای تغییر معادلات منطقهای بهویژه در سوریه و لبنان و همچنین تقویت تحریمها و فشارهای اقتصادی علیه ایران، همچنان در دستور کار قرار خواهد داشت. در این زمینه، تحولات مربوط به دکترین هستهای ایران یکی از جنبههای پیچیده سیاستهای ترامپ در قبال ایران است. ایران در واکنش به تحولات اخیر در سیاستهای جهانی و فشارهای خارجی و حملات رژیم، پیامهایی برای تغییر دکترین هستهای خود ارسال کرده است. این پیامها، ایران را در ذهن ترامپ در وضعیتی پیچیده قرار میدهد. از یک سو، این پیامها ممکن است زمینهساز بازگشایی مذاکرات هستهای جدید و حتی رسیدن به یک توافق موقت شوند که به نوعی راهی برای کاهش تنشها فراهم کند. از سوی دیگر، این تغییر رویکرد میتواند موجب کاهش تنشها در منطقه شود؛ اما درعینحال فرصتی است تا ایران به سمت بازدارندگی بیشتر سوق پیدا کند. ترامپ در این راستا به استفاده از ابزار فشار اقتصادی و تحریمهای بیشتر ادامه میدهد تا ایران را در تنگنای اقتصادی و سیاسی قرار دهد. لکن در شرایطی که نه برجامی برای پاره کردن باقی مانده و نه شرایط مشابه 6 سال گذشته برای تعاملات ارزی و بانکی وجود دارد، ترامپ برگ بیشتری نسبت به گذشته در اختیار ندارد، مگر در مذاکرات خود با چین و روسیه. ازاینرو باید به تعاملات ترامپ با چین و روسیه توجه داشت.
هر گونه تصمیمگیری ترامپ در قبال ایران، با در نظر گرفتن منافع ارتباطی با چین و روسیه که بهطور فزایندهای در سیاستهای خاورمیانه و اقتصادی ایران حضور دارند، انجام میشود. همکاریهای اقتصادی و سیاسی ایران با این دو کشور میتواند معادلات منطقهای را بازتعریف کند. در نهایت، ایده ترامپ در قبال ایران، به نظر میرسد که ترکیبی از فشار اقتصادی، تحریمها و سیاستهای سختگیرانه است که هدف آن وادار کردن ایران به تغییر رویکرد در مسائل سیاسی است تا از راهحلهای نظامی جلوگیری شود. بااینحال، باید دید که در این مسیر چه چالشها و فرصتهایی برای تحولات ایران و تغییرات در معادلات منطقهای و جهانی به وجود خواهد آمد. چنانکه این سیاستها به تدریج شکل میگیرند، ممکن است بازخوردهای جدید و غیرمنتظرهای از ایران و دیگر بازیگران منطقهای به دنبال داشته باشد که معادلات فعلی را تحت تأثیر قرار دهد.