مستی بدون شراب
دکتر حجت الله ایوبی/ یکی از جوانان فرانسوی به زبان فرانسه مقتلی زیبا قرائت کرد و صدای های های و گریه زن و مرد، فضای مسجد را عطرآگین کرد.
سال 1377 به عنوان استاد مدعو برای یک ماه اقامت و تدریس عازم شهر تولوز شدم. شهر آجرهای صورتی، شهر پرآفتاب با مردمانی گرم. هانری روسیون رئیس دانشکده حقوق عمومی دانشگاه هشت صد ساله علوم اجتماعی بود. اولین باری بود که در دانشگاههای فرانسه قرار بود تدریس کنم. لوسین ماندویل و هانری روسیون و همکارانش سنگ تمام گذاشته بودند. کلاسها به خوبی برگزار شد و روزهای آخر تدریسم مصادف شد با روزهای تاسوعا و عاشورای حسینی. دلم هوای امام حسین کرده بود. به یاد خاطرات برنامه های عزاداری در مسجد ژیور در نزدیکیهای شهر لیون افتادم. جوانان شیعه پرشور این شهر هر سال غوغایی به پا می کردند و سینه زنیها و برنامه هایشان هیچ چیز از مساجد پرشور کشورمان کم نداشت. سالها ی دانشجویی با بچه های این مسجد در ارتباط بودم و دوستان زیادی داشتم که دلم هوایشان را کرده بود. با یکی ازدوستان ایرانی که هنوز تحصیلاتش به پابان نرسیده بود تماس گرفتم و قرار شد این دوشب را میمهمانش باشم. او دانشجوی لیون و ساکن شهر سنت اتین بود. ما هر دو چند سالی با هم در شهر زیبای سنت اتین زندگی کرده بودیم و در لیون درس می خواندیم. دیدار با این دوست خوب و خانواده مهربانش خود یاد آور خاطره های خوش زندگی در این شهر هم بود. روز تاسوعا به شهر لیون رسیدم و طبق قراری که با یکی از دوستان خوبم گذاشته بودم در محل قرارمان نزدیک دانشگاه با یکدیگر ملاقات نمودیم. محل خلوت و آرامی بود که غالبا در دوران تحصیل در آنجا نماز می خواندیم. به دوستم پیشنهاد کردم که در همین محل نماز بخوانیم سپس عازم مسجد ژیور شویم. با اندوه گفت: موافق نیستم. چرا که دو روز قبل وقتی دراینجا نماز می خواندم دانشجوی فرانسوی با دیدنم در حال نماز شروع به اهانت و هتاکی کرد. پس از پایان نماز به او گفتم از شما که دم از فرهنگ و تمدن می زنید بسیار بعید است که این چنین وقیحانه عبادت یک مسلمان را به باد سخره بگیرید. او گفت: خدای شما بی رحم است! چرا که بسیاری از حاجیانی که برای زیارت خانه او رفته بودند، دچار بیماری شدند و این مریضی را با خود به فرانسه آوردند. هادی به او گفت: خدایی که تو می شناسی نه تنها بی رحم،بلکه بسیار زبون و ضعیف است. اما خدایی که من برای او نماز می خوانم، خدایی رئوف، مهربان و بسیار تواناست. بحث در گرفت. طرف مقابل، دانشجوی سال آخر دکتری فلسفه بود و دائما تأکید می کرد که هیچ دینی ندارد و با مذهب مخالف است. سخنان هادی کم کم طرف مقابل را به فکر فرو برد و او را وادار به عذرخواهی کرد. سپس با دستپاچگی ضمن خداحافظی عید پاک را نیز به او تبریک گفت. هادی که از برخوردهای گستاخانه این دانشجوی فرانسوی شدیدا دلخور بود گفت: در فرهنگ ما پیراهن سیاه دلیل برعزادار بودن است و بنده عذر دارم و نمی توانم تبریک شما را پذیرا باشم. دانشجوی فرانسوی ضمن عذرخواهی دلیل این سوگ را پرسید و هادی از مصیبت کربلا و مراسم عزاداری اباعبدالله علیه السلام در ایران برایش سخن گفت. دانشجوی فرانسوی گفت: با اینکه اعتقادی به این مسائل ندارم، به عنوان یک دانشجو، بسیار مایلم این قبیل مراسم را از نزدیک ببینم تا بتوانم قضاوتی مطابق با واقع درباره آن داشته باشم. هادی از فرصت استفاده کرد و نشانی مسجد ژیور را به او داد با این شرط که بعد از شرکت در مراسم، احساسش را برایش امیل کند. فردای آن روز با دوستم برای شرکت در مراسم عاشورای حسینی به مسجد ژیور رفتیم. در آنجا یکی از جوانان فرانسوی به زبان فرانسه مقتلی زیبا قرائت کرد و صدای های های و گریه زن و مرد، فضای مسجد را عطرآگین کرد. پس از پایان روضه خوانی، مراسم سینه زنی آغاز شد.چند سال پیش دانشجویان ایرانی میدان دار بودند و فرانسویها نظاره گر؛ اما دیگر از آن جمع ایرانی که غالبابه ایران بازگشته بودند خبری نبود و جوانان فرانسوی، خود با حرارت و زیبایی تمام دم می گرفتند و بر سینه می زدند. بعد از اتمام مراسم، به سنت ایتن آمدیم. فردای آن روز، ناخودآگاه به یاد ماجرای لیون افتادیم واز دوستم خواستم امیلهایش را ببیند. شاید آن دانشجوی فلسفه در مراسم شب گذشته شرکت کرده باشد. باهم به سراغ کامپیوتر رفتیم .دانشجوی فرانسوی در مراسم دیشب شرکت کرده بود، او به قول خودش عمل کرده و احساسش رابه زیبایی هر چه تمام نوشته بود. ترجمه پیام شعر گونه او از این قرار بود: دوست گرامی! من به مسجد آمدم، قطره ای بودم از اقیانوسی بیکران، سنگریزه ای در شن زاری بی انتها، برای اولین بار در سوگ مرده ای گریستم، اما مرده ای نه مانند دیگران، او هزار سال پیش درگذشته بود اما به رغم بیش از یک هزاره، گویی هنوز بود! در شجاعت و مظلومیتش گریستم و او را بسیار ستودم دیشب را مست سر بر بالین گذاشتم، برای اولین بار مست بودم، بدون آنکه قطره ای شراب خورده باشم و این مستی را مدیون تو هستم و از تو هزاران بار متشکرم، هزاران بار. لینک منبع