نقد یک متن مناقشه برانگیز از مهدی جمشیدی/ چگونه رای مردم را طوطی وار و رعیت مآبانه می دانید/ با این ذهنیت چگونه می توانید به دنبال موفقیت دولت باشید/ این انقلابی گری است یا پدرخواندگی؟
مهدی جمشیدی در مطلبی تحت عنوان «پشتصحنۀ طرح وفاق ملّی» به ایده اصلی دولت چهاردهم حمله کرده است که البته به واسطه طیف فکری که جمشیدی در آن قرار دارد غیر طبیعی نیست اما این مطلب از جهات زیادی در تناقض با ادعاهای مردمی این جریان و تفسیر اشتباه آنها از انقلابی گری است.
سایت سیاسی فردا: مهدی جمشیدی در مطلبی تحت عنوان «پشتصحنۀ طرح وفاق ملّی» به ایده اصلی دولت چهاردهم حمله کرده است که البته به واسطه طیف فکری که جمشیدی در آن قرار دارد غیر طبیعی نیست اما این مطلب از جهات زیادی در تناقض با ادعاهای مردمی این جریان و تفسیر اشتباه آنها از انقلابی گری است.
او در ابتدا مفهوم وفاق ملی را تصادفی می داند؛ «در واقع، این اصطلاح در متن مواجهات و کنشگریها متوّلد شد و پیشینی و طراحیشده نبود و این خود نشان میدهد که تدبیر و تقدیر، به تصادف و اتّفاق وانهاده شده است».
در ادامه اما برآمدن مسعود پزشکیان را حاصل تلاش اصلاح طلبان برای شرمندگی و انفعال حاکمیت می داند که در تضاد با اراده نظام مبنی بر به رسمیت شناختن رای و نظر مردم قرار دارد و اگر چنین فرضی پذیرفته شود، نتیجه آن تفسیری ضعیف از حاکمیت ارائه می کند. در عین حال البته نمی توان گرایش های رادیکال اصلاح طلب را در پهن کردن چنین راهبردی نادیده گرفت اما در نهایت ارتباط دادن پیروزی پزشکیان به این راهبرد در مشارکت ۵۰ درصدی اشتباه است. او در این باره می نویسد:« واقعیّت سیاسی، این بود که نیروهای اعتدال و اصلاحات در متن بازیِ سیاسیِ مبتنی بر رقابت جدّی و انتخاب مردم، از قدرت سیاسی دور افتادند و نظر مردم به سوی جریان مقابل آنها معطوف شد، اما این تغییر وزن اجتماعی و چرخش مردم، به پای حاکمیّت نوشته شد و از آن به عنوان خالصسازی یاد شد. این یعنی شکست اجتماعیشان را به صورتی معنا کردند که در این میان، حاکمیّت دچار شرمندگی و انفعال شود؛ چنانکه گویا حقی از آنها تضییع شده است».
جمشیدی در ادامه از عباراتی استفاده می کند که نتیجه اش خفیف شدن جامعه و به رسمیت نشناختن آگاهی مردم است. او که انگار همچنان نمی خواهد شکست نامزد مورد حمایت اش را باور کند به جای پذیرفتن استراتژی اشتباه عدم اجماع و تک روی سیاسی به رای دهنده حمله می کند و می نویسد:« پشت مفهوم وفاق ملّی، این پیشفرض نهفته است که جامعۀ ایران، گرفتار پراکندگی و تضاد درونی شده و میان حاکمیّت و مردم نیز، فاصله و گسست رخ داده و این وضع به بحران رسیده و اینک باید برای علاج آن، دولت وفاق ملّی بنا کرد؛ به این معنی که باید همه را وارد بازی کرد و مطرودان و محذوفان را صاحب نقش نمود. برایناساس، چند شکاف اجتماعی در نظر گرفته شد: شکاف قومیّتی، شکاف سیاسی، شکاف مذهبی و شکاف جنسیّتی. در این طرح، اینگونه تصویرسازی شد که این شکافها در جامعۀ ایران، بسیار فعّال و خطرناک شدهاند و نظام در حال سقوط اجتماعی است و اگر زودتر دستی نجنباند، آشوب و عصیان دیگری از راه خواهد رسید. این در حالی بود که شکافهای یادشده، غیرفعّال بودند و جامعه، چنین حسی نداشت که این شکافها، آزاردهنده هستند، اما بازی روایتپردازیِ وارونه، کار خویش را کرد و ذهنیّت جامعه، دستخوش تغییر شد. به بیان دیگر، روایت توانست حس محرومیّت را در جامعه ایجاد کند و جامعه، حس واقعی و روزمرّۀ خویش را کنار بگذارد و تسلیم روایتهای روشنفکرمآبانه و سکولار شود. نیروهای پیشرانِ داستانِ روایت، قادرند چنین تأثیری بر جامعه بگذارند و به این واسطه، بسیج اجتماعی ایجاد کنند. جامعه نیز طوطیوار و رعیّتمآب، تمکین میکند و تفکّر مستقل را به کناری میاندازد. سیاست، اینچنین برده و بندۀ روایت شده و جامعه نیز در این حد، مغلوب و مسحور خواصی شده است که فن روایت را میدانند و دست تصرّف به سوی واقعیّت دراز میکنند».
این سخن در حالی مطرح شده که امثال دکتر جمشیدی جریان اصول گرا را به جهت غیر مردمی بودن نقد می کنند اما اکنون خود به مثابه پدرخوانده های ضد مردم وارد میدان شده اند و از جامعه تفسیر طوطی وار بودن و رعیت مآب بودن ارائه می دهند. این نشان می دهد که این جریان ها فقط مردمی را می خواهند که به همفکران شان رای دهد و بقیه جامعه را رعیت مآب لقب می دهند.
آیا چنین جریانی می تواند مدعی لیدری نیروهای انقلابی باشد. پاسخ به نظر روشن است. این متن به وضوح ماهیت یک طیف سیاسی را روشن و صریح بیان می کند.
سوال دیگر این است؛ افراد یا جریانی که چنین نگاهی به رای مردم دارد و دولت منتخب را لیبرال اسلامی می داند می تواند به دنبال موفقیت دولت باشد؟ چگونه می توان با چنین ذهنیتی به رای مردم و دولت ، بنای تلاش در جهت راهبرد رهبر انقلاب را گذاشت و مدعی انقلابی گری بود؟ مگر اینکه در تعریف جدید انقلابی گری از سوی آقای جمشیدی توصیف جدیدی از رابطه با مردم و رهبری ایجاد شود.