احساسهای مثبت، عامل رشد و شكوفایی فردی
كمتر لحظهای از زندگی ما خالی از حضور احساسات است و هر حادثه با خود احساسات خاصی را به همراه میآورد...
كمتر لحظهای از زندگی ما خالی از حضور احساسات است. هر حادثه با خود احساسات خاصی را به همراه میآورد، چه این حادثه در دنیای خارج اتفاق بیفتد چه در دنیای درون. در یك تقسیمبندی كلی میتوان احساسها را به دو دسته تقسیم كرد: احساسهای مثبت مانند شادی، رضایتمندی و علاقه. احساسهای منفی مانند خشم، ترس و غم. اما براستی نقش احساسات در زندگی ما چیست؟ در این مقاله سعی میشود با توجه به یافتههای نوین جامعه روانشناسی به بررسی احساسها و تبیین نقش آنها در زندگی افراد بپردازیم. در دهه 1930، از تعدادی راهبه خواسته شد در مورد زندگی شخصی خود چند خطی بنویسند. آنها به توصیف خاطرات دوران كودكی، مدارسی كه در آن درس خوانده بودند، تجارب مذهبی و مسائلی كه باعث شد به صومعه روی آورند، پرداختند. در ابتدا این یادداشتها برای بررسی آینده شغلی راهبهها بهكار گرفته شد، اما نهایتاً به طور كامل فراموش شدند. احساسهای مثبت، عامل رشد و شكوفایی فردی كمتر لحظهای از زندگی ما خالی از حضور احساسات است. هر حادثه با خود احساسات خاصی را به همراه میآورد، چه این حادثه در دنیای خارج اتفاق بیفتد چه در دنیای درون. در یك تقسیمبندی كلی میتوان احساسها را به دو دسته تقسیم كرد: احساسهای مثبت مانند شادی، رضایتمندی و علاقه. احساسهای منفی مانند خشم، ترس و غم. اما براستی نقش احساسات در زندگی ما چیست؟ در این مقاله سعی میشود با توجه به یافتههای نوین جامعه روانشناسی به بررسی احساسها و تبیین نقش آنها در زندگی افراد بپردازیم. در دهه 1930، از تعدادی راهبه خواسته شد در مورد زندگی شخصی خود چند خطی بنویسند. آنها به توصیف خاطرات دوران كودكی، مدارسی كه در آن درس خوانده بودند، تجارب مذهبی و مسائلی كه باعث شد به صومعه روی آورند، پرداختند. در ابتدا این یادداشتها برای بررسی آینده شغلی راهبهها بهكار گرفته شد، اما نهایتاً به طور كامل فراموش شدند. پس از حدود 60 سال، آن یادداشتها مجدداً مورد توجه قرار گرفتند. به این ترتیب كه سه روانشناس برای انجام تحقیقی آنها را از بایگانی بیرون كشیدند. در این تحقیق جدید، هر یك از این یادداشتها بر اساس میزان حضور احساسهای مثبت در آن نمرهگذاری شد. نتیجهی این بررسی بسیار جالب بود: راهبههایی كه به احساسهای مثبت بیشتری در گزارش خود اشاره كرده بودند، تا 10 سال بیشتر از آنهایی كه احساسهای مثبت كمتری داشتند، عمر كردند. نتایج این تحقیق و تحقیقات مشابه، دانشمندان را متقاعد كرد كه افرادی كه احساسهای مثبت زیادتری را تجربه میكنند عمر طولانیتری دارند. در فرهنگ خودمان نیز ضربالمثلها و گفتههایی وجود دارد كه احساسهای مثبت را با عمر طولانی و بهتر شدن كیفیت زندگی در ارتباط میداند؛ مانند ضربالمثلهای رایج در مورد خنده و سهل گرفتن دنیا. چرا این قدر منفی؟ باید اقرار كرد از ابتدای پا گرفتن دانش روانشناسی، عالمان این علم توجه خود را بیشتر به بررسی احساسهای منفی (مانند خشم، غم، ترس و...) معطوف كردهاند تا احساسهای مثبت (مانند شادی، علاقه، رضایت، عشق و...). برای این امر، دلایل بسیاری میتوان ذكر كرد كه در این جا به بیان یكی از دلایل اصلی اكتفا میشود. مسلماً یك تمایل ذاتی برای مطالعه چیزهایی كه سعادت و سلامت بشر را خدشهدار میكنند وجود دارد. تجربه كردن احساسهای منفی(مانند خشم و غم) به نوبه خود از عواملی است كه بشر را میآزارد. این احساسها اگر شدید، طولانی یا نامتناسب با موقعیت باشند، مشكلات زیادی برای فرد ایجاد میكنند. همچنین با بیماریهای روانی مانند هراس، افسردگی، اضطراب و بسیاری اختلالات دیگر رابطه دارند و بر این اساس توجه روانشناسان را از همان ابتدا به خود جلب كردهاند. برعكس تا همین اواخر نسبت به احساسهای مثبت غفلت بزرگی احساس میشد. چرا كه تصور میشد احساسهای مثبت با مسائل جدی و اساسی زندگی بشر رابطهای ندارند. تا اینكه با شكلگیری جنبشهای نوین در دنیای روانشناسی توجه به احساسهای مثبت نیز در دستور كار روانشناسان قرار گرفت و این خلأ تا حدی پر شد. تفاوت احساسهای منفی و مثبت لازم است به یكی از تفاوتهای عمده احساسهای منفی و مثبت اشاره كنیم. نكته پذیرفته شده در تمام نظریههای مرتبط با احساسهای منفی این است كه این احساسها همیشه در ما میل شدیدی را برای انجام یك عمل مشخص ایجاد میكنند. برای مثال وقتی احساس منفی خشم را تجربه میكنیم، میل شدیدی به حملهور شدن به آنچه خشم را در ما ایجاد كرده احساس میكنیم، و یا وقتی میترسیم میل شدیدی به فرار و دور شدن از موقعیت ترسناك احساس میكنیم. در این موقعیتها دامنه انتخابهای ما بسیار محدود میشود و گزینههای گوناگون و گسترده كمتر به ذهن ما میرسد. در مقابل یك میل بسیار شدید برای انجام عملی مشخص مانند حمله كردن به ما دست میدهد. البته باید توجه داشت این خصوصیت احساسهای منفی، برای بقای ما لازم است، چرا كه این احساسها همیشه در موقعیتهای تهدید كننده و خطرناك ایجاد میشوند كه اصولاً احتیاج به یك عكسالعمل سریع و قاطعانه دارند. موقعیتی را تصور كنید كه در آن حیوان درندهای به شما حملهور میشود. در این موقعیت خطرناك، بدون نیاز به فكر كردن یا در نظر گرفتن گزینههای گوناگون، عكسالعمل شما، باید فرار باشد و كاركرد احساس ترس هم عملاً تسریع این فرایند است؛ یعنی ترس باعث میشود بدون این كه وقت زیادی صرف تفكر كنیم، در یك اقدام كارآمد و سریع از معركه جان سالم به در بریم. احساسهای منفی در موقعیتهای خطرناك و تهدیدكنندهای كه بشر در طول دوران تكامل خود با آنها مواجه بوده، به یاری او آمدهاند و در قرون جدید نیز كماكان همین نقش را برعهده دارند. برعكس، احساسهای مثبت اصولاً در شرایط بحرانی اتفاق نمیافتند و میل شدیدی برای انجام یك عمل مشخص و فوری در ما به وجود نمیآورند. آیا این دلیلی است بر بیاهمیت بودن احساسهای مثبت؟ آیا احساسهای مثبت مانند احساسهای منفی در مواجهه بهتر با چالشهای زندگی به بشر كمك میكنند؟ ارزش احساسهای مثبت پرفسور ب. فردریكسن، نظریه جدیدی در زمینه احساسهای مثبت مطرح كرده است. این نظریه میكوشد به این سؤال پاسخ دهد كه: «احساسهای مثبت به چه درد میخورند؟» در این جا سعی میكنیم این نظریه را به زبانی ساده بیان كنیم: برعكس احساسهای منفی كه در حل مشكلات جدی و مرتبط با مرگ و زندگی بشر او را یاری میدهند، احساسهای مثبت به حل مسایل مرتبط با رشد و شكوفایی فردی به كمك ما میآیند. تجربه كردن احساسات مثبت، به حالتهای ذهنی و رفتارهایی منتهی میشود كه به نحو غیرمستقیم فرد را برای مواجهه با مشكلات بعدی آماده میكند. این احساسها به جای محدود كردن انتخابهای ما به یك یا چند عمل اضطراری، دامنه آنها را گستردهتر میكنند و به این ترتیب، مهارتها، تواناییها و عقایدی پایدار در فرد ایجاد میكنند كه در مسیر رشد و شكوفایی او را یاری میدهند. تأثیر كوتاه مدت احساسهای مثبت احساسهای مثبت باعث میشود ذهن ما در هنگام تصمیمگیری، بازتر و پذیراتر عمل كند. بدین معنی كه توجه فرد به مسائل بیشتری جلب میشود و گزینههای بیشتری را در نظر میگیرد. در حالیكه احساسهای منفی، با توجه به موقعیتهای اورژانسی كه آنها را ایجاد میكنند، ذهن انسان را تا حد زیادی بسته میكند و در نتیجه، دامنه انتخاب ما را به حداقل میرساند. احساسهای مثبت در موقعیتهایی اتفاق میافتند كه نیازی به یك واكنش سریع نیست، در نتیجه ذهن ما فرصت دارد اطلاعات جدید را بررسی كند، گزینههای متعدد را در نظر بگیرد و به دنبال امتحان كردن راههای جدید و خلاقانه باشد، و این دقیقاً همان اثر كوتاه مدت و فوری احساسهای مثبت است. به عنوان مثال احساس شادی در ما نیاز به بازی كردن، كنار زدن محدودیتها و ارتقای سطح خلاقیت، چه از لحاظ اجتماعی و فیزیكی و چه از لحاظ فكری و هنری، ایجاد میكند؛ یا احساس علاقه، نیاز به جستجو و كسب تجارب و اطلاعات جدید را به وجود میآورد. در یك آزمایش قرار بود استدلال بالینی عدهای از پزشكان در مورد بیماران سنجیده شود. قبل از شروع آزمایش با اهدای هدایایی به تعدادی از پزشكان در آنها احساس مثبتی ایجاد كردند. اما در مورد بقیه این كار انجام نشد. سپس بیمار خاصی به تمام پزشكان معرفی شد تا آنها تشخیص خود را در مورد او اعلام كنند. پس از بررسی پاسخهای پزشكان، مشخص شد كه پزشكانی كه با اهدای هدایا احساسهای مثبتی در آنها ایجاد شده بود در سازمان دادن به اطلاعات پراكنده در مورد بیمار سریعتر عمل كردند. همچنین درصد اینكه این پزشكان بر روی تشخیص اولیه خود پا فشاری كنند یا زود هنگام تشخیص خود را به پایان رسانند، پایینتر بود. پس میتوان نتیجه گرفت كه این دسته از پزشكان با ذهنی باز و پذیراتر به تصمیمگیری و تشخیص در مورد بیمار مورد نظر پرداخته بودند. در آزمایش دیگری به گروهی از افراد فیلمهای كوتاهی نشان دادند كه احساسهای مثبت (مانند شادی و رضایتمندی) در آنها بر میانگیخت، و به عده دیگری فیلمهایی كه احساسهای منفی (مانند خشم و ترس) ایجاد میكرد. بعد از هر دو گروه خواسته شد كه تصور كنند در موقعیت موجود در فیلم قرار دارند و بنویسند كه در این موقعیت دوست داشتند چه كاری انجام دهند؟ بعد از بررسی پاسخهای هر دو گروه، معلوم شد گروهی كه فیلمهای شاد و رضایتبخش مشاهده كردند، در مقایسه با آنهایی كه فیلمهای ترسناك و عصبانیتزا دیده بودند، فهرست طولانیتری تهیه كردهاند و با ذهن كاملاً باز و پذیراتری به سؤال محققین پاسخ دادهاند. با مثالهای فوق روشن میشود كه احساسهای مثبت، باعث میشوند انتخابها، ایدهها و توجه ما گستردهتر گردند. خلاصه این كه اثر كوتاه مدت احساسهای مثبت این است كه تفكر ما را خلاق، یكپارچه، انعطافپذیر و نسبت به اطلاعات جدید پذیراتر میكنند. اما آیا این احساسها، فقط همین اثر كوتاه مدت را دارند؟ اثر بلند مدت احساسهای مثبت برخلاف احساسهای منفی كه به طور مقطعی ما را در موقعیتهای خطرناك یاری میكنند، احساسهای مثبت علاوه بر اثرات كوتاه مدت خود، اثرات بلند مدتی نیز در زندگی فرد دارند. این احساسها با گستردهتر كردن حوزه تمایلات و بازتر كردن فكر ما، منجر به ایجاد مهارتها، تواناییها و ایدههای جدیدی میشوند كه به نوبه خود، سیری صعودی به سوی رشد فردی و شكوفایی و سازش بهتر با محیط را باعث میشوند. برای مثال احساس شادی را در نظر بگیرید. این احساس در كودك میل به بازی كردن ایجاد میكند. بازی برای كودكان انگیزههای كوتاهمدت و لذتجویانه دارد، اما در عینحال منجر به نتایج بلندمدت بسیاری نیز میشود؛ فعالیت فیزیكی در حین بازی فایدههای زیادی برای سلامت جسمی كودك دارد. كودك میتواند از آنچه كه در حین بازی یاد میگیرد، برای حل مشكلات خود در آینده استفاده كند؛ رفاقت و صمیمیتی كه در بازی ایجاد میشود، پیوند اجتماعی كودك با دیگران را قوت میبخشد؛ و دوستانی كه او در هنگام بازی مییابد، در آینده او را به لحاظ احساسی حمایت خواهند كرد. گرچه احساس شادی یك احساس گذرا بوده است، اما چنانچه گفته شد نتایج بلند مدت بسیاری را به دنبال دارد و در مسیر رشد كودك نقش بسیار مهمی ایفا میكند. به عنوان مثالی دیگر احساس رضایتمندی را در نظر بگیرید. این احساس منجر به كشف راههایی جدید برای مثبت نگریستن به خود و جهان اطرافمان میشود، و این بینشهای جدید، ما را در گذران موفقتر زندگیمان یاری خواهد داد. دیدیم كه از طریق ایجاد احساسهای مثبت، میتوان تغییرات بلند مدتی به وجود آورد، مثلاً فرد داناتر و انعطافپذیرتر میشود، روابط او با دیگران بهبود مییابد و حتی سلامت جسمی او نیز ارتقا پیدا میكند، و این فرایند صعودی در نهایت به سعادتمندی و سازگاری بهتر با محیط منتهی میشود. در حالیكه احساسهای منفی و بیحوصلگی به همراه تفكر منفینگر و محدود، ما را در یك سیر نزولی به سوی افسردگی سوق میدهد. چگونه احساس مثبت بیشتری ایجاد كنیم؟ در پاسخ به این سوال به بیان چند نكته اكتفا میكنیم: · اول این كه داشتن احساس مثبت صرفاً متكی به جهان خارج و اتفاقات عینی اطرافمان نیست. این ما هستیم كه تا حد زیادی، با معانیای كه به حوادث اطرافمان میدهیم آنها را شادیبخش یا غمآفرین میكنیم. مسلماً تغییر الگوهای ذهنی مخرب مانند منفینگری، باعث میشود جهان و افراد دور و برمان را خوشایندتر بیابیم. · دوم این كه میتوان از تحقیقات نوین بر روی احساسها چنین نتیجه گرفت كه یك راه عمومی و همگانی مطمئن برای ایجاد احساس مثبت در همه انسانها وجود ندارد. هر فردی ممكن است احتیاج به یك برنامه شخصی برای ایجاد احساس مثبت بیشتر در خود داشته باشد. · و نكته آخر این كه انجام كارهای اخلاقی و خوب باعث ایجاد احساس مثبت در فرد میشود. از طرفی احساس مثبت هم باعث میشود ما بیشتر كارهای اخلاقی انجام دهیم. تحقیقات ثابت كردهاند كسانی كه شادترند، به دیگران بیشتر كمك میكنند. سوتیتر: 1- باید اقرار كرد از ابتدای پا گرفتن دانش روانشناسی، عالمان این علم توجه خود را بیشتر به بررسی احساسهای منفی معطوف كردهاند تا احساسهای مثبت. 2- اثر كوتاه مدت احساسهای مثبت این است كه تفكر ما را خلاق، یكپارچه، انعطافپذیر و نسبت به اطلاعات جدید پذیراتر میكنند. 3- برخلاف احساسهای منفی كه به طور مقطعی ما را در موقعیتهای خطرناك یاری میكنند، احساسهای مثبت علاوه بر اثر كوتاه مدت خود، اثرات بلند مدتی نیز در زندگی فرد دارند. 4- میتوان از تحقیقات نوین بر روی احساسها نتیجه گرفت كه یك راه عمومی و همگانی مطمئن برای ایجاد احساس مثبت در همه انسانها وجود ندارد.