۳ واقعیت کتمانناپذیر جمهوریاسلامی در آغاز سالنو
سه واقعیت غیرقابلکتمان نظام جمهوری اسلامی ایران در آغاز سالنو بیش از هر زمان دیگری قابلیت تبیین دارد، بهویژه که هر سه بهنحوی در سخنان نوروزی رهبر انقلاب نیز جلوه یافت. دو واقعیت مربوط به اثبات حقگویی این نظام در سیاست خارجی و سیاست داخلی است و واقعیت سوم، که نقطه ضعف نظام است، «اقتصاد ناکارآمد» است.
غلامرضا صادقیان سردبیر روزنامه جوان نوشت: سه واقعیت غیرقابلکتمان نظام جمهوری اسلامی ایران در آغاز سالنو بیش از هر زمان دیگری قابلیت تبیین دارد، بهویژه که هر سه بهنحوی در سخنان نوروزی رهبر انقلاب نیز جلوه یافت. دو واقعیت مربوط به اثبات حقگویی این نظام در سیاست خارجی و سیاست داخلی است و واقعیت سوم، که نقطه ضعف نظام است، «اقتصاد ناکارآمد» است.
اثبات دعوی تاریخی
در سیاست خارجی در سیاستخارجی، ادعای تاریخی انقلاباسلامی علیه تمدن غرب و شعار اصلی آن، حقوق بشر، که آن را پوشالی و ناصادق میدانست، در شیوه مواجهه غرب با قضیه غزه، به رساترین شکل ممکن اثبات شد. انقلاب اسلامی یک دعوی روشن علیه غرب داشت. این دعوی هرچند بعضاً با ادبیات غیرفنی و پامنبری و با شعارزدگی کلیشهای، جذابیت خود را از دست میداد، اما یک حقیقت بزرگ در دل خود داشت. غرب در دویستسال گذشته مدعی حقوقراستینبشر بود. در یکصدسال گذشته نیز غربگرایان در ایران همین ادعای غرب را با ادبیات فنی و دانشگاهی و جذاب ترویج میکردند. غربگرایان یکصدسال بیوقفه، حقوق بشر غربی را در ایران تئوریزه میکردند و آن را همچون پتکی بر سر دعوی غربستیزی انقلاباسلامی میزدند. قضیه غزه، اما اثباتی بر پوشالیبودن دعوی حقوق بشری غرب بود که با هیچ ابزار دیگری به این عینیت قابل اثبات نبود. شخصاً از بسیاری از استادان مطرح علوم انسانی دانشگاه که سالها مروج و مدعی فرهنگغربی بودند، گزارههای اینچنینی شنیدم: «غرب باخت، بدجور هم باخت»، «غرب اخلاق و انسانیت را باخت»، «ضربهای که غرب در ماجرای غزه به تمدن خود زد، غیرقابل ترمیم است». برخی استادان علیه هابرماس و طرفداری او از صهیونیستها موضع گرفتند و برخی حقیقتاً فعالیتسیاسی خود را محدود کردند که نشانهای از تعمق در گذشته است. کسانی که لیبرالیسم و لیبرالدموکراسی را قادر به حل مشکلات بشر و ترمیم عیوب خود و ساختن یک بنای مستحکم سیاسی و معرفتی برای بشر میدانستند، یکباره دست لیبرالیسم را تا مرفق در خون بشر دیدند و هیچ تبیین مزین به ایسمهای سابق نیز برای آن نداشتند. برخی رسماً گفتند که دعوی انقلاب و جمهوریاسلامی علیه غرب مثل یک معادله ریاضی اثبات شد و جمهوری اسلامی را در سیاستخارجی یکشبه هزار سال جلو برد. این دعوی بزرگ هرچند وقتی بهدست تریبونداران شعارزده و کمسواد میافتاد، از جذابیتش کاسته میشد، اما پس از قضیه غزه، صدق آن و حقیقت پنهانش، آن را به صدر توجه و تعمق برد. شکسترسانههای لندنی که مشخصاً علیه دعاوی انقلاباسلامی شکل گرفتهاند و تعطیلی و کساد کار برخی از آنان، گواهی بر همین صدرنشینی مدعای انقلاب بود. قضیهای که اثبات میشود، دیگر قابل بحث نیست؛ و آنگاه که رسانه، تعطیل میشود، یعنی ادعا تعطیل شده است. حتی در میان رسانههای لندنی، بی بیسی فارسی که بعد از ظهور اینترنشنال و لمپنیسم رسانهای آن، فریب جذابیت این لمپنیسم چرک را خورد و برای عقبنماندن از آن، تبدیل به شبکه دوم اینترنشنال شد، حالا با پذیرش شکست، با شیب ملایم در حال بازنمایی پرستیژ یک رسانه غیرلمپن است. این یک پیروزی بزرگ در مجموعه دعاوی انقلاباسلامی و امام بزرگوار بود. هرچند دستگاههای عریضوطویل تبلیغاتی نظام جمهوریاسلامی هیچ استعدادی در ابلاغ این حقیقت ندارند. اگر این حقیقت بهنفع غربگرایان اثبات شده بود، تا یکصد سال دیگر اجازه نفسکشیدن به مخالفان خود را نمیدادند، اما اکنون کسی از آنان نمیخواهد که تا یکصدسال آینده سکوت پیشه کنند و فقط جوابگوی ادعای باطل یکصدسال گذشته خود باشند.
تقویت سیاست داخلی
در سیاست داخلی، اما سالگذشته خروج و افشاگری بخشی از جریان اصلاحطلبی علیه رهبری و حلقه بسته این جریان که چالشی برای انقلاب و جمهوری اسلامی در سیاست داخلی بهحساب میآمدند، یک پیروزی بزرگ برای دعاوی انقلاب بود که آنهم چندان دیده و پرداخته نشد. پس از انقلاب، گشایش جریان اصلاحطلبی که از قضا خود را نزدیک به تفکر واقعی امام و مدعی شعارهای اصلی میدانستند، میتوانست در فضای سیاسی منشأ اثر باشد. حتی در آغاز این جریان، رهبر انقلاب نیز با این ایده که اگر جریانچپ در ایران نبود، ایشان خود آن را ایجاد میکردند، به نوعی از تعادل جریانهای سیاسی در ایران استقبال کردند. اما اصلاحطلبی در ایران، ادامه چپ نبود و البته هنوز هم گفتمان روشن و صورتبندیشدهای ندارد. بلکه بیشتر شبیه یک اپوزیسیون، «سوار بر دوش نظام و علیه نظام» بود! همان آغاز که آقای خاتمی به حلقه اصلی این جریان گفت من نمیتوانم مطابق انتظار شما هم رئیسجمهور نظام و هم اپوزیسیون نظام باشم، دستسازبودن و التقاطیبودن این جریان که سعی میکرد تصویری از خود نشسته بر شانههای جمهور بسازد، مشخص شد. بزرگترین دعوی و شعار جریان اصلاحطلبی، همانند شعارهای جهانی لیبرالیسم، آزادی، حقوقبشر و مردمسالاری بود. همه اینها قرار بود درچارچوب قانون اساسی و حاکمیت نظام جمهوریاسلامی تحقق پیدا کند، اما کار این جریان به جایی رسید که بهزاد نبوی که پس از تشکیل جبهه اصلاحات در سال ۱۳۹۹ ریاست آن را در دو سال اول بر عهده داشت، سال پیش در گفتوگویی خبر داد «برخی اصلاحطلبان در جریان آشوب پاییزی ۱۴۰۱ نتیجه گرفتند که کار نظام تمام است و میخواستند سرشان بیکلاه نماند» و این برای یک تشکیلات رسمی که سعی میکرد خود را درون حاکمیت نشان دهد و دستکم از سال ۷۶ سه دهه حضور در قدرت را چشیده بود، یک رسوایی به حساب میآمد. همزمان، محمد قوچانی معاون کمیته سیاسی حزب کارگزاران نیز در نوشتهای حلقه اطراف خاتمی را به رفتار «بلشویکی و شبیه مجاهدین خلق» متهم کرد که مانند یک دشمن بر موج آشوب پاییزی سوار شدند و یک زن را با مهندسی نرم و اشارت و وصایت خاتمی، رئیس جبهه اصلاحات کردند که به اذعان قوچانی این رفتار نقض ادعای تاریخی اصلاحطلبان بود که میخواستند پرچمدار دموکراسیخواهی باشند. علاوه بر این دو، محمدجواد ظریف نیز که رکورددار نوارهای صوتی لو رفته است (که بهنظر اقدامی حساب شده میآید)، در تازهترین اظهارنظر صوتی میگوید: «جناح چپ در انحصارطلبی دست جناح راست را از پشت میبندد و این را من به خود خاتمی هم گفتهام.» ظریف در همین نوار صوتی میگوید: «جریان اصلاحات در سال ۷۸ رفت به سراغ حذف. گفت قانون اساسی را عوض میکنم، رفتند سراغ حذف رهبری. در بیسیم میگفتند پیش به سوی آذربایجان خیابان محل سکونت رهبری». ظریف مدعی است که از سال ۷۶ تا ۷۸ زمینه برای پیشرفت [ایدههای اصلاحطلبی]وجود داشته، اما اشتباهات اصلاحطلبان که در پشت شعارهای دموکراسیخواهی، رفتاری براندازانه و حذفی داشتند و خلقوخوی به شدت انحصارگرانهای هم دارند، مانع آن شده است.
این افشاگریها از درون جبهه اصلاحات علیه مهمترین شعارهای این جریان یعنی آزادی و دموکراسیخواهی، و اعتراف دستهجمعی اصلاحطلبان به از دستدادن پایگاه اجتماعی، بهواقع یک پیروزی بزرگ در عرصه سیاستداخلی بود که همزمانی آن با پیروزی بزرگ سیاستخارجی، اهمیت و شدت آن را دوچندان کرد. هرچند بازهم دستگاه تبلیغاتی انقلاب نسبت به آن حالت کرختی داشت.
اقتصاد ناکارآمد
اما واقعیت غیرقابل کتمان سوم درباره جمهوری اسلامی، اقتصاد ناکارآمد پس از نیم قرن آمد و شد دولتهای مختلف است. رهبر انقلاب ۱۵ سال است که شعار سال را شعار اقتصادی انتخاب میکنند و سالهاست نسبت به اجرانشدن سیاستهای اصل ۴۴ و ناکارآمدی اقتصاد دولتی و ضرورت سپردن اقتصاد به مردم سخن میگویند. برخی نهادهای اقتصادی مانند خودروسازان و تولیدکنندگان لوازمخانگی را به ناکارآمدی یا سوءاستفاده از اعتماد نظام متهم ساختهاند. تقریباً هر سال از پرداختن صوری و شعاری به شعار سال ابراز ناخرسندی کردهاند. بهرغم حمایت از همه دولتها، به ناتوانی آنان در انجام وعدههای اقتصادی و کنترل تورم مطابق وعدهها اعتراض داشتهاند و حالا در سخنرانی سال نو نیز عمل به شعار سال گذشته را «با فاصله نسبتاً زیاد با آنچه مطلوب ماست» عنوان میکنند و تصریح دارند «یکی از نقطهضعفهای ما به دلایل گوناگون، مشکلات اقتصادی است». سخنان رهبری نشان میدهد که ایشان هیچ بهانهای حتی «دشمنی امریکا و غرب برای بهزانو درآوردن اقتصاد ایران» را نمیپذیرند، بهویژه آنکه برخی مدیران جدید در شعارهایشان مشکلات اقتصادی را از ناکارآمدی مدیران قبلی میدانستند و تحریمها را فقط اندکی در مشکلات سهیم میدیدند. نکته بسیار مهم در سخنان رهبری که یک آموزه دینی و مطابق با دستاوردهای علوم جدید در نسبت اخلاق و اقتصاد است، تأثیر اقتصاد در دنیا و دین مردم است. اکنون پژوهشگران غربی در آثار جدید، شادکامی و خوبزیستن را در شیوه درست مدیریت اقتصادی کلان سیاستمداران میدانند. آثار زیادی نیز در اینباره منتشر و حتی به فارسی هم ترجمه شده است. رهبر انقلاب همسو با این دیدگاه که در مرزهای علم اقتصاد و جامعهشناسی شکل گرفته است، در سخنان نوروزی گفتند: «اگر اقتصاد کشور وضع مطلوبی پیدا کند، در همه اوضاع عمومی کشور تأثیر خواهد داشت؛ میتوان گفت در دین و دنیای مردم میتواند اثر بگذارد. [بعضی]نگویند که خب کشورهایی هستند از لحاظ ثروت و اقتصاد پیشرفته وضعشان خوب است لکن وضع مردم خوب نیست، این به خاطر جهت دیگری است؛ چون به عدالت توجه ندارند، چون به اهمیت تعالیم دینی و ایمان دینی توجه ندارند؛ علت بدی وضع مردم این است. به هر حال اقتصاد یک عامل بسیار مؤثری است.»
در تأیید آن بخش از سخنان رهبری که راه را بر بهانهگیران و کسانی که دوست دارند، برای شادی و ناشادی مردم، دلایل متافیزیکی و غیراقتصادی و درواقع غیرمادی بتراشند، میبندند، به پژوهشی اشاره میکنم که نشان میدهد امریکا و چین با داشتن رتبههای اول و دوم در سرانه تولید ناخالص داخلی، به دلیل نداشتن شاخصهای مرتبط با عدالت اقتصادی، مطابق گزارش شادمانی جهانی در سال ۲۰۲۴ بهترتیب رتبه ۲۳ و ۶۰ را در شادمانی دارند؛ و اگر در این پژوهش ملاک شادمانی، جوانان زیر ۳۰ سال باشد، رتبه امریکا از ۲۳ به ۶۲ و رتبه چین از ۶۰ به ۷۲ سقوط میکند. رتبه ایران در این گزارش شادمانی ۱۰۰ است. در این پژوهش آمده است که سازمان ملل بهغیر از تولید ناخالص داخلی، شاخصهای دیگری را نیز در شادمانی و خوبزیستن از جمله «امید به زندگی سالم»، «داشتن کسانی که بتوان روی آنها حساب کرد»، «آزادی انتخاب در زندگی»، «سطح سخاوتمندی مردم جامعه»، و «فقدان فساد» مؤثر میداند. مشخصاً این پنج شاخص جدید، روح عدالتجویانه و اخلاقی دارند که برای یک زندگی شاد و سالم و رفاهی علاوه بر داشتن اقتصاد کارآمد، لازم است.
در کشور ما هنوز بحثها بر سر این است که ما چیزی به نام «اقتصاد اسلامی» داریم یا نداریم و اینکه آیا عملکرد بانکهای ما ربوی است یا سالم. برخی کل اقتصاد ما را لیبرالیستی و برخی حتی نئولیبرالیستی میدانند و برخی آن را فاقد هویت علمی و مخلوطی درهم و بیهدف میشمرند. با اینحال در بیشتر فهرستهای انتخاباتی که با شعارهای اقتصادی غلوآمیز نیز همراه است، حتی یک نفر که خودش ادعای اقتصاددانی داشته باشد، اگرچه با همین مدارک کاغذی برخی دانشگاههای ما، پیدا نمیشود. هرچند همه خود را ناجی اقتصاد معرفی میکنند!
فیالجمله اوضاع اقتصادی کشور خوب نیست و بهتر آنکه بگوییم بد است. بسیاری از وعدههای اقتصادی دولتها بر زمین میماند و چپ و راست هم ندارد. مردم این روزها درآمد خود را با نرخ افسارگسیخته دلار و سکه میسنجند و این یعنی ناامیدی. مطالبه هر سال از دولتها «اقتصاد همراه با عدالت» است، یعنی دقیقاً چیزی که هم در آموزههای دینی و هم از منظر دستاوردهای مرزهای دانش جدید تنها راه ایجاد جامعه سالم و شاد است. اقتصاد سالم و عادلانه، مقدمه خوبزیستن، و در جامعه دینی مقدمه معاداندیشی است. این واقعیتی است که انقلاب و نظام برخاسته از آن باید خود را در آن موفق نشان دهد تا آن پیروزیهای ایدئولوژیک جهانیاش زیر سایه این اقتصاد ناکارآمد نرود و مهمتر از همه اینکه معاداندیشی مردم بهخطر نیفتد.
منبع: روزنامه جوان