«فردا» گزارش میدهد:
جدال بر سر اصلاحطلب ماندن و اپوزیسیون شدن
اصلاحطلبان میانهرو میخواهند برای ادامه بقای سیاسی با تمام توان وارد انتخابات شوند؛ برخلاف رادیکالها که گویا عزم اپوزیسیونشدن دارند.
گروه سیاست سایت فردا: جدال دو طیف اصلی اصلاحات به بالاترین حد خود رسیده است. شاید تا چندوقت پیش میگفتیم جدال دو طیف راست و چپ بر سر ورود یا عدم ورود به انتخابات است اما حالا باید بگوییم جدال آنها بر سر اپوزیسیونشدن و اصلاحطلب ماندن است. طیف رادیکال اصلاحات حالا دیگر پا را فراتر از تصرف جبهه اصلاحات ایران گذاشته است و گویی که عزم اپوزیسیونشدن و رقابت با نظام را دارد. آنهایی که این روزها نه فقط بر طبل عدم مشارکت میکوبند بلکه میخواهند مردم را در مقابل نظام قرار دهند. اما چرا کار طیف چپ به اینجا رسید؟
رادیکالهای اصلاحات در سالهای گذشته نتوانستند هیچ گفتمان تازه برای مخاطبان خود ارائه دهند. آنها حتی نتوانستند گفتمان نیمبند اصلاحات را هم ادامه دهند؛ گفتمانی که گرچه تولیدکننده محتوا و روشهایی تازه در سیاستورزی نبود اما دستِکم یک اصل را قبول داشت؛ آنکه هر تغییر و تحول مثبتی از مسیر انتخابات میگذرد. بیگفتمانی در کنار عدم بازتولید چهرههای سیاسی جوان و واردکردن نیروهایی تازه به عرصه سیاستورزی یا به تعبیری استمرار پدرسالاری در میان اصلاحطلبان باعث شد که اولا همواره چهرههایی تکراری که حاملان حرفهای نخنما بودند به مردم عرضه شوند و ثانبا به تدریج ارتباط آنها با بدنه اجتماعیشان قطع شود. این شرایط عملا به ریزش شدید سرمایه اجتماعی اصلاحطلبان منجر شد. وقتی هم که دولت حسن روحانی به عنوان دولتی مورد حمایت اصلاحطلبان نتوانست به خواستههای عمومی جامه عمل بپوشاند تیر خلاصی بود بر اعتماد سرمایه اجتماعی جبهه اصلاحات.
در این وضعیت نیروهای طیف چپ میخواهند نداشتن پایگاه اجتماعی خود را در لابهلای فضاسازیهایشان علیه نظام پنهان کنند. آنها در انتخابات این دوره گفتند که مشارکت مشروط به تأییدصلاحیت اصلاحات است. شاید تصور میکردند میزان ردصلاحیتها بالا باشد اما وقتی دیدند تعداد نیروهای تأییدصلاحیتشدهشان به قدری است که به راحتی میتوانند لیستی مفصل بدهند و چند سرلیست هم داشته باشند، عملا بهانهای نداشتند جز به چالشکشیدن اصل انتخابات. این طیف عملا همان راهی را میرود که نیروهای اپوزیسیون رفتند و انگار میخواهند خود را در مقابل نظام سیاسی تعریف کنند.
میرسیم به طیف میانهرو؛ از کارگزاران سازندگی گرفته تا اعتماد ملی، مردمسالاری و ندای ایرانیان. اصلاحطلبانی که میخواهند هم اصلاحطلب باقی بمانند و هم در قواعد سیاسی قانونی به ادامه سیاستورزی بپردازند و میدانند اگر در انتخابات شرکت نکنند در همان مسیر اپوزیسیونشدن قرار میگیرند. همینجاست که میگوییم دوگانگی اصلاحطلبان حالا میان اصلاحطلبماندن و اپوزیسیونشدن است.
اکنون اصلاحطلبان میانهرو میخواهند برای ادامه بقای سیاسی با تمام توان ولو ائتلاف با طیف اعتدال وارد انتخابات شوند تا در وهله نخست به استحکام نظام سیاسی از طریق مشارکت حداکثری کمک کرده باشند و در وهله بعد اگر توانستند نمایندگانی را وارد مجلس کنند. به نظر میرسد یگانه راه برای استمرار سیاسی اصلاحطلبان همین باشد. چنین اصلاحطلبانی بیتردید میتوانند اصلاحات را احیا کنند و چه بسا اصلاحات را از اپوزیسیونها پاکسازی کنند.
البته طیف رادیکال از این شرایط بدش هم نمیآید زیرا به نظر میرسد آنها دیگر خود را اصلاحطلب به معنای آنچه از سال 76 تا کنون میشناختیم، نمیدانند و با کنشهای کنونیشان گویا قصد دارند سرنوشت جداگانهای از اصلاحطلبان واقعی پیدا کنند؛ سرنوشتی شاید شبیه به نهضت آزادی. البته اصلاحطلبان میانهرو باید محافظهکاری تشکیلاتی را کنار بگذارند و اگر واقعا میخواهند همکاسه اپوزیسیونهای نوظهور نشوند، حسابشان را هرچه سریعتر از آنها جدا کنند.