علت ذكر نشدن نام ائمه(ع) در قرآن
روش آموزشي قرآن بيان كليات و اصول عمومي است. تشريح مصاديق و جزئيات غالباً برعهده پيامبر گرامي ميباشد.
حوزه: روش آموزشي قرآن بيان كليات و اصول عمومي است. تشريح مصاديق و جزئيات غالباً برعهده پيامبر گرامي ميباشد. رسول خدا(ص) نه تنها مأمور به تلاوت قرآن بود، بلكه در تبيين آن نيز مأموريت داشت آیتالله العظمی سبحانی با استناد به آیات و روایات، به این سؤال که چرا نام ائمه شیعه در قرآن نیامده است را پاسخ گفتند. متن سؤال و پاسخ معظمله به شرح ذيل است. *چرا نام امامان دوازدهگانه در قرآن مجيد نيامده است؟ پاسخ: روش آموزشي قرآن بيان كليات و اصول عمومي است. تشريح مصاديق و جزئيات غالباً برعهده پيامبر گرامي ميباشد. رسول خدا(ص) نه تنها مأمور به تلاوت قرآن بود، بلكه در تبيين آن نيز مأموريت داشت، چنان كه ميفرمايد: «وَأَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْر لِتُبَيِّنَ لِلنّاسِ ما نُزّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُون».[1] «قرآن را بر تو فرستاديم تا آنچه براي مردم نازل شده است، براي آنها بيان كني و آشكارسازي، شايد آنان بينديشند». در آيه ياد شده دقت كنيد، ميفرمايد:«لِتُبَيّن» و نميگويد: «لِتَقرأ» يا «لِيَتلُو» و اين نشانه آن است كه پيامبر (ص) علاوه بر تلاوت، بايد حقايق قرآني را روشن كند. بنابراين، انتظار اين كه مصاديق و جزئيات در قرآن بيايد، همانند اين است كه انتظار داشته باشم همه جزئيات در قانون اساسي كشور ذكر شود. اکنون برخي از روشهاي قرآني را در مقام معرفي افراد بيان ميكنيم: 1. معرفي به نام گاهي وضعيت ايجاب ميكند كه فردي را به نام معرفي كند، چنانكه ميفرمايد: «وَمُبَشّراً برَسُول يَأْتِي مِنْ بَعْدي اسْمُهُ أَحْمَد».[2] «(عيسي ميگويد:) به شما مژدة پيامبري را ميدهم كه پس از من ميآيد و نامش احمد است». در اين آيه، حضرت مسيح، پيامبر پس از خويش را به نام معرفي ميكند و قرآن نيز آن را از حضرتش نقل مينمايد. 2. معرفي با عدد و گاهي موقعيت ايجاب ميكند كه افرادي را با عدد معرفي كند، چنان كه ميفرمايد: «وَلَقَدْ أَخَذَ اللّه مِيثاقَ بَني إِسرائيلَ وَبَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَي عَشَرَ نَقِيباً...».[3] «و خدا از فرزندان اسرائيل پيمان گرفت و از آنان دوازده سرگروه برانگيختيم». 3. معرفي با صفت بعضي اوقات وضعيت بهگونهای است كه فرد مورد نظر را با اوصاف معرفي كند؛ چنان كه پيامبر خاتم را در تورات و انجيل، با صفاتي معرفي كرده است. «الّذينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُول النّبيَّ الأُمّي الّذي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدهُمْ فِي التَّوراةِ وَالإِنْجِيل يَامُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ ويُحِلُّ لَهُمُ الطَّيّبات وَيُحَرّمُ عَلَيْهِمُ الخَبائِث وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلالَ الّتي كانَتْ عَلَيْهِمْ...».[4] «كساني كه از رسول و نبي درس ناخواندهاي پيروي ميكنند كه نام و خصوصيات او را در تورات و انجيل نوشته مييابند، كه آنان را به نيكي دعوت كرده و از بديها بازشان ميدارد، پاكيها را براي آنان حلال كرده و ناپاكيها را تحريم مينمايد و آنان را امر به معروف و نهي از منكر ميكند و بارهاي گران و زنجيرهايي كه بر آنان بود، از ايشان برميدارد...». با توجه به اين روش، انتظار اين كه اسامي دوازده امام با ذكر نام و اسامي پدر و مادر در قرآن بيايد، انتظاری بي جا است؛ زيرا گاهي مصلحت در معرفي به نام است و گاهي معرفي به عدد و احياناً معرفي با وصف. اگر اين اصل را بپذيريم و بگوييم خداوند بايد كليه مسائل اختلاف آفرين را در قرآن ذكر كند، تا مسلمانان دچار تفرقه نشود; در اين صورت بايد صدها مسأله كلامي و عقيدتي و فقهي و تشريعي در قرآن ذكر شده باشد، مسائلي كه قرنها ماية جنگ و جدل و خونريزي در ميان مسلمانان شده است، ولي قرآن دربارة آنها به طور صريح و قاطع ـ كه ريشهكن كنندة نزاع باشد ـ سخن نگفته است، مانند: 1. صفات خدا عين ذات اوست يا زايد بر ذات؟ 2. حقيقت صفات خبري مانند استواي بر عرش چيست؟ 3. قديم يا حادث بودن كلام خدا. 4. جبر و اختيار. اين مسايل و امثال آنها هر چند از قرآن قابل استفاده است، ولي آنچنان شفاف و قاطع كه نزاع را يك سره از ميان بردارد، در قرآن وارد نشده است و حكمت آن در اين است كه قرآن مردم را به تفكر و دقت در مفاد آيات دعوت ميكند، بيان قاطع همة مسائل، به گونهاي كه همة مردم را راضي سازد، بر خلاف اين اصل است. * معرفي به نام، برطرف كنندة اختلاف نيست پرسشگر تصور ميكند كه اگر نام امام و يا امامان در قرآن ميآمد، اختلاف از بين ميرفت، در حالي كه اين اصل كليت ندارد؛ زيرا در موردي تصريح به نام شده ولي اختلاف نيز حاكم گشته است. بني اسرائيل، از پيامبر خود خواستند فرمانروايي براي آنان از جانب خدا تعيين كند تا تحت امر او به جهاد بپردازند و زمينهاي غصب شدة خود را بازستانند و اسيران خود را آزاد سازند. آنجا كه گفتند: «إِذْ قالُوا لِنَبِيّ لَهُمُ ابْعَث لَنا مَلِكاً نُقاتِلْ فِي سَبيلِ اللّه».[5] «آنان به يكي از پيامبران خود گفتند: براي ما فرمانروایي معين كن تا به جنگ در راه خدا بپردازيم...». پيامبر آنان، به امر الهي فرمانروا را به نام معرفي كرد و گفت: «إِنَّ اللّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طالُوتَ مَلكاً...».[6] «به راستي كه خدا طالوت را به فرمانروايي شما برگزيده است». با اينکه نام فرمانروا با صراحت گفته شد، آنان زير بار نرفتند و به اشكال تراشي پرداختند و گفتند: «أَنّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤتَ سَعَةً مِنَ المالِ...».[7] «از كجا ميتواند فرمانرواي ما باشد، حال آن كه ما به فرمانروايي از او شايستهتريم، و او توانمندي مالي ندارد؟...». اين امر، دلالت بر آن دارد كه ذكر نام براي رفع اختلاف كافي نيست، بلكه بايد موقعيت جامعه، آمادة پذيرايي باشد. چه بسا ذكر اسامي پيشوايان دوازدهگانه، سبب ميشد كه آزمندان حكومت و رياست به نسل كشي بپردازند تا از تولد آن امامان جلوگيري كنند، چنان كه اين مسأله درباره حضرت موسي رخ داد و به قول معروف: صد هزاران طفل سر ببريده شد تـا كليـم اللّه مـوسي زنـده شـد دربارة حضرت مهدي(ع) كه اشارهاي به نسب و خاندان ايشان شد، حساسيتهاي فراواني پديد آمد و خانة حضرت عسكري(ع) مدتها تحت نظر و مراقبت بود تا فرزندي از او به دنيا نيايد و در صورت تولد، هر چه زودتر به حيات او خاتمه دهند. در پايان يادآور ميشويم: همانطور كه گفته شد، قرآن به سان قانون اساسي است. انتظار اين كه همه چيز در آن آورده شود، كاملاً بيمورد است. نماز و روزه و زكات كه از عاليترين فرايض اسلام است به طور كلي در قرآن وارد شده و تمام جزئيات آنها از سنت پيامبر(ص) گرفته شده است. [1] . نحل/44. [2] . صف/6. [3] . مائده/11. [4] . اعراف/157. [5] . بقره/246. [6] . بقره/247. [7] . بقره/247.