«فردا» گزارش میدهد:
شکست بزرگ اصلاحطلبان در جذب آراء خاکستری
مردم احساس کردند که اصلاحطلبان قدرت را برای قدرت میخواهند نه برای رفع مشکلات مردم.
گروه سیاست سایت فردا: اصلاحطلبان همواره مدعی بودهاند که میتوانند آراء خاکستری را جذب خود کنند. آنها حتی پا را فراتر از این میگذاشتند و میگفتند که جبهه اصلاحات نمایندگی کامل آراء خاکستری را داراست و اصلا سبد رأی ما همین آراء است. این در حالی است که آنها سبد رأی ثابتی داشتند و البته در مقاطعی با ارائه شعارهایی توانستند آراء خاکستری را همراه خود کنند؛ مشخصا در سال92 که در پی حمایت خاتمی از روحانی، روحانی رأی آورد و او تا سال 1400 رئیسجمهور باقی ماند. اصلاحطلبان در این سالها تصور میکردند همواره با اشارت خاتمی مردم به سمت اصلاحطلبان میروند اما غافل از آنکه طبقه متوسط قضاوتگر است و بر اساس شاخصهای عینی تصمیم میگیرد و اگر یک جناح سیاسی نتواند و وعدههایش عمل کند، از آن عبور میکنند. شاهد مثالش انتخابات مجلس در سال98 است که باوجود دعوت خاتمی از مردم برای رأیدادن به نامزدهای اصلاحطلب سرلیست تمام لیستهای انتخاباتی اصلاحطلبان یعنی مجید انصاری از آخرین نفر لیست اصولگرایان هم رأی به شدت کمتری آورد. در انتخابات ریاستجمهوری 1400 هم همین اتفاق رخ داد و رأی عبدالناصر همتی از آراء باطله هم کمتر بود.
مردم احساس کردند که اصلاحطلبان قدرت را برای قدرت میخواهند نه برای رفع مشکلاتشان. آراء خاکستری که متشکل از بدنه اصلی اجتماعیاند، عملکرد اصلاحطلبان را به طور کلی ارزیابی کردند. مثلا دیدند که اصلاحطلبان با بهانهجوییهای واهی سعی در تخریب قالیباف به عنوان شهردار تهران داشتند. اصلاحطلبان که شهرداری را در اختیار گرفتند، انتظار عمومی آن بود که فتحالفتوحی بکنند زیرا آنها با وعدههای پر طمطراق به صحنه آمده بودند و شورای شهر تهران را در دست گرفته بودند اما عملکرد اصلاحطلبان در دوران تصدیشان در شورای شهر و شهرداری تهران چنان ضعیف بود که بیاغراق هیچ دستاوردی از آنها را نمیتوان نام برد. نهتنها دستاوردی نداشتند بلکه شهر تهران را با مشکلات جدی روبهرو کردند. با عملکرد فراکسیون امیدِ اصلاحطلبان در مجلس دهم فراموش نمیشود؛ آنها به قدری منفعل بودند که جامعه رئیس این فراکسیون یعنی محمدرضا عارف را مرد سکوت مینامید! دولت حسن روحانی که با حمایت اصلاحطلبان روی کار آمد چنان بد عمل کرد که در حوزههای مختلف از جمله روابط خارجی و اقتصاد هنوز هم نقش آشکار عملکرد ضعیفش مشاهده میشود.
با این اوصاف جامعۀ قضاوتگر از اصلاحطلبان عبور کرد و عملا از سوی جامعه طرد شد اما این آراء خاکستری وقتی از یک طیف عبور میکنند، منفعل نمیمانند زیرا اقتضای جامعه انتخاب و تعیین سرنوشت خود و کشور است؛ بنابراین جستوجو میکند و میبینند که کدام گروه و جریان موجود در کشور میتواند از پس رفع مشکلات موجود برآید؟ کدام جریان است که بدون ایجاد تنش سیاسی و عبور از چارچوبها برای حل مشکلات تلاش میکند؟ و کدام جریان است که وعدههایی عینی، به دور از شعارزدگی و در عین حال راهبردی ارائه میکند؟
به نظر میرسد امروز جامعه خواهان شیوههایی تازه در عرصه حکمرانی است؛ شیوههایی مبتنی بر اصول و در عین حال بدیع و واقعی. در حال حاضر تنها جریانی که چنین خصائلی را داراست، نواصولگرایی است که اقبال عمومی در این سالها به این جریان مؤید درست بودن مسیرش است.