نقدی بر یادداشت اخیر محمدرضا تاجیک
حاکمیت نیاز به پوستاندازی دارد یا اصلاحطلبان؟
اصلاحطلبان رادیکال مدتهاست که سعی میکنند جایگاه تضعیفشده اجتماعی خود را بر گردن نظام بیندازند.
گروه سیاست سایت فردا: محمدرضا تاجیک، تئوریسین اصلاحطلب به تازگی در یادداشتی به نقد ساختار قدرت در ایران پرداخته و مانند همیشه سعی کرده است معنای تکراری سخنان اصلاحطلبان را در قالب ادبیاتی دانشگاهی به مخاطب ارائه دهد تا احتمالا به زعم خودش با توسل به اسامی اندیشمندان غربی و البته بهرهگیری از واژگان تخصصی علوم سیاسی مواضع خود را موجه جلوه دهد.
او در یادداشتی که در روزنامه «اعتماد» منتشر کرده، نوشته است: «اکنون، با این پرسش تاریخساز مواجهیم که آیا قدرت عزم آن دارد تا برای نجات پوست خویش پوست بیندازد و خود را از خویش برهاند و با توسل به نوعی ویرتو (در بیان ماکیاولی یعنی دلیری و خردمندی و انعطافپذیری اخلاقی قدرت که قدرت را قادر به اتحاد با بخت و کسب شرف و افتخار و نام بلند میکند) خویش را از زوال و انحطاط رهایی دهد یا کماکان با اتکا و اتکال و اتصال به شمشیر چوبین و شکسته فالوسی خویش و مست و شاد و بیعنایت به بدعهدی و بیمهری سپهر پیر (یا به تعبیر ماکیاولی بخت) آن ره میروند که میروند و آنگونه میروند که میروند».
به زبان روان، تاجیک میگوید که حاکمیت دچار زوال و انحطاط شده و برای رهایی از این وضعیت متزلزل باید پوستاندازی را در دستور کار قرار دهد. این موضع مشابه مواضعی است که چندی پیش سید محمد خاتمی هم بر زبان آورد و با ایراد انوع اتهامات به ساختارهای نظام سعی کرد مانند همیشه اصلاحطلبان را در جایگاه مظلوم قرار دهد. البته اصلاحطلبان رادیکال هم مدتهاست که سعی میکنند جایگاه تضعیفشده اجتماعی خود را بر گردن نظام بیندازند و چنین القاء کنند که اگر جبهه اصلاحات رمق سابق را ندارد، ماحصل سیاستهای نظام است.
بر یادداشت اخیر تاجیک اما چند ایراد عمده وجود دارد؛ نخست آنکه او نمیگوید منظور از این پوستاندازی چیست. اگر منظورش باجدادن به اصلاحطلبان است -که به گفته بسیاری از کارشناسان اصلاحطلبان در مقطع کنونی با افزایش فشار بر نظام میخواهند باج انتخاباتی بگیرند- پوستاندازی نیست و معامله با یک جبهه سیاسی است که البته شورای نگهبان و دیگر نهادهای نظارتی و البته نهادهای تصمیمساز نشان دادهاند با فشارهای سیاسی از خط قانون عبور نمیکنند؛ چه در قبال اصلاحطلبان، چه اصولگرایان یا هر طیف و جناح دیگری که باشد.
تاجیک به نوعی پوستاندازی را به مثابه بهتر شدن حال جبهه متبوع خود فرض میکند. در واقع نظریهپردازان اصلاحات با ژست حمایت از بحرانهای اجتماعی در نهایت میخواهد سهم خود از قدرت را ببرند؛ چه آنکه هر زمانی که توانستهاند وارد مناصب قدرت شوند، چنین نقدهایی را بر پیکره نظام وارد نمیکردند. همانطور که شخص تاجیک در هشت سال ریاستجمهوری حسن روحانی چنین نقدهایی را مطرح نمیکرد یا دوست گرمابه و گلستانش یعنی سعید حجاریان در همین ساختار سیاسی میگفت میخواهیم دندانههای کلید حسن روحانی باشیم.
چه طور میشود اصلاحطلبان هر زمان که دور از قدرت هستند، اصل انتخابات و بلکه اصل نظام را زیر سؤال میبرند اما در همین ساختار برای فتح کرسی به کرسی مناصب سیاسی تلاش میکنند؟!
از سوی دیگر اصلاحطلبان که برای کسب قدرت سیاسی میتوانند هر روز با یک طیف ولو غیراصلاحطلب همپیمان شوند و عملا هویت اصلاحطلبی خود را به حراج گذاشتهاند و حتی همین تاجیک هم ائتلاف با روحانی را مناسب میدانست، چه طور فکر نمیکنند که خود اصلاحطلبان نیاز به پوستاندازی دارند؟ کسی منکر وجود نقایص موجود نیست؛ چه آنکه در هر دولتی هم نقایصی بوده است اما اینکه یک چهره سرشناس اصلاحطلب و به نوعی یکی از دو تئوریسیون اصلاحطلبان بگوید حاکمیت در شرایط زوال و انحطاط قرار دارد، آشکارا شمشیر علیه نظام کشیدن است و حتی اگر این حرف با رویهای از ادبیات علوم سیاسی ارائه شود.
اکنون اصلاحطلبان بیش همه نیاز به پوستاندازی دارند. جبهه اصلاحات طی بیش از دو دهه فعالیتش هیچ وقت خط روشنی به مردم ارائه نداده است و امروز که طیفبندیهای متعددی در میان اصلاحطلبان دیده میشود؛ اعم از میانهروها، رادیکالها، اپوزیسیونها، نهضت آزادیها و... آنها با یک پرسش اساسی روبهرو میشوند؛ اینکه هویت سیاسیتان چیست و نسبتتان با نظام سیاسی چیست؟ آیا میخواهید در چارچوبهای موجود فعالیت کنید یا خیر؟ اصلاحطلبان نیاز به روشنکردن خط مشی خود با اپوزیسیون دارند. آنها باید بگویند که اصول نظام سیاسی جمهوری اسلامی را قبول دارند یا خیر و تمایل دارند با احترام به این اصول ادامه مسیر دهند یا میخواهند هم ژست اپوزیسیون داشته باشند و هم از قدرت سیاسی بهرهمند شوند؟
جبهه اصلاحات در مقطع کنونی در ضعیفترین حالت از نظر سرمایه اجتماعی قرار دارد. آنها با عملکرد ضعیف خود در یک دهه گذشته عملا مخاطبان خود را ناامید کردهاند، آنها طی بیش از دو دهه نتوانستند نیروهای جدیدی تربیت کنند و همیشه پدرسالاری سیاسی در این جبهه محسوس بوده است و البته آنها هیچگاه درک درستی از جامعه نداشتهاند و هنوز تصور میکنند همهچیز در دوم خرداد سال76 متوقف شده است. همه اینها حتما ارتباطی به حاکمیت ندارد و لازم است که آنها به جای سخن گفتن از ضرورت پوستاندازی حاکمیت، خودشان دست به پوست اندازی بزنند.