آیا وجود 9 میلیون بیسواد مطلق در ایران صحت دارد؟
سوادآموزی در تعلیق!
یوسف نوری وزیر پیشین آموطش و پرورش میگوید در حال حاضر در ایران 9 میلیون نفر بیسواد مطلق هستند. آماری که به شکب معناداری عجیب به نظر میرسد آن هم با علم به اینکه نهضت سوادآموزی حالا سابقهای نزدیک به 44 سال فعالیت را در کارنامه کاری خود دارد. نرخ بالای بیسوادی در قبل از انقلاب (۱۴میلیون نفر در سال۱۳۵۵) در واقع ایجاب میکرد تا تشکیلاتی آغاز به کار کند که در دل محرومترین و دور افتادهترین نقاط کشور رسوخ کرده و جمعیت بزرگ بیسوادان را پای درس و مشق بنشاند. اینکه طی بیش از چهار دهه این تعداد تنها 5 میلیون کاهش داشته کمی عجیب است.
نهضت ادامه دارد؟
آمارهای ارائه شده توسط یوسف نوری مربوط به مرکز آمار ایران و طی پیمایش سال 95 استخراج شده است اما آمارهای مربوط به خود نهضت سوادآموزی روایت دیگری دارد. در سال۱۳۵۵ بیش از ۱۴میلیون نفر در کشورمان سواد خواندن و نوشتن نداشتند که ۵.۵میلیون نفر آنها مرد و ۸.۵میلیون نفرشان زن بودند. در آن زمان فاصله باسوادی مردان و زنان هم ۲۳درصد و فاصله سواد ساکنان شهرها و روستاها نیز ۳۶درصد بود اما طبق آخرین آمارهای منتشر شده توسط سازمان نهضت سوادآموزی، جمعیت بیسوادان کشور اکنون به یک میلیون و ۷۰۰هزار نفر(گروه سنی۱۰تا ۴۹سال) کاهش یافته و فاصله باسوادی مردان و زنان نیز به ۶درصد و فاصله میان سواد شهریها و روستاییان به ۱۱درصد کاهش یافته است. این آمارها همگی از تأثیر فعالیت سازمان نهضت سوادآموزی در سالهای پس از انقلاب حکایت دارد اما همین سازمان موفق در عین حال شکلهایی از عدم موفقیت را نیز در کارنامه دارد که باعث شده از اواسط دهه۹۰ بحث تحول ساختاری یا انحلال آن بارها مطرح شود. یکی از مصادیق ناموفق بودن نهضت، عقب افتادگی آن از تکالیف برنامه پنجم توسعه و سند چشم انداز ۲۰ساله کشور است. در افق چشمانداز ۲۰ساله نظام که وضعیت کشورمان در سال ۱۴۰۴ را ترسیم کرده، سازمان نهضت سوادآموزی نهادی است کارآمد، اثربخش، مکمل نظام آموزش رسمی، پاسخگو به نیازهای ذینفعان و آشنا به اقتضائات محلی، منطقهای و ملی که توانمندی لازم را برای ارائه آموزش مادامالعمر بزرگسالان تا زمان ریشهکنی بیسوادی دارد. دستیابی به این چشمانداز نیز مستلزم محو بیسوادی در گروه سنی زیر ۵۰ سال تا پایان برنامه پنجم توسعه است. اکنون ۱۰سال از مهلت مقرر برای ریشهکنی بیسوادی در گروه سنی ۱۰ تا ۴۹ سال (که گروه هدف نهضت سوادآموزی است) میگذرد در حالی که هنوز از ریشه کنی و محو بیسوادی در کشورمان خبری نیست. به جایش هرچه دیده میشود، عقب ماندگی از برنامههای توسعهای و سند چشمانداز ۲۰ساله است. شاید به این دلیل است که مجلس یازدهم بهدنبال انحلال این سازمان است، سازمانی که تصور میشود نبودنش بهتر و کارسازتر از بودن آن است.
تولید بیسوادی
در فاصله سرشماری سالهای ۱۳۸۵ و ۱۳۹۰، رشد نیافتن شاخص سواد در کشورمان مورد توجه قرار گرفت. طی این سالها به طور میانگین هر سال ۲۲هزار بیسواد تا ۱۰سال در کشورمان تولید شد که بخش قابل توجهی از آنها در پایههای اول تا چهارم ابتدایی از مدرسه خارج شده بودند. همچنین در این پنج سال، کیفیت آموزش پایین آمد و بازگشت به بیسوادی شدت گرفت که عدم اطمینان از کسب مهارتهای پایه سواد به واسطه اجرای ارزشیابی توصیفی و تنزل سطح سواد در کنار پایین آمدن انگیزه، علاقه و آمادگی یادگیری در فراگیران از دلایل این اتفاق معرفی شد. در این چالش آموزش و یادگیری، انگشت اتهام به سوی معاونت ابتدایی بود؛ معاونتی که نه توانسته بود کیفیت آموزش را ارتقا دهد و نه موفق شده بود مبادی بیسوادی را مسدود کند. این درحالی است که به موجب ماده یک مصوبه ۵۹۵ شورای عالی انقلاب فرهنگی، وزارت آموزش و پرورش موظف است با ایجاد انعطاف و اعمال نوآوریهای لازم در روشها، ضوابط آموزشی، روندها و رویههای اداری، نرخ جذب خالص کودکان شش ساله را افزایش دهد و ورودی بیسوادی را مسدود کند، حال آن که مطالعه نرخ پوشش واقعی و نرخ ماندگاری دوره ابتدایی از ظهور بیسوادان جدید حکایت دارد. به این ترتیب به نظر میرسد معاونت ابتدایی وزارت آموزش و پرورش که در انجام ماموریتهای خود توفیق کاملی نداشته و همواره به واسطه ترک تحصیلها برای سازمان نهضت سوادآموزی، خوراک تولید کرده، نمیتواند آموزش جاماندگان از تحصیل را که خودش نتوانسته آنها را در جریان آموزش حفظ کند، بهعهده بگیرد.