فردا گزارش میدهد؛
ریشه چپروی بچهگانه
شکاف در بدنه جریان اصلاحات به قدری عمیق شده که گویی کش کار از دست بزرگان این جریان نیز در رفته است.
گروه سیاسی فردا: وخامت حال اصلاحات در عرصه سیاست ورزی بر کسی پوشیده نیست، آش آنقدر شور شده است که بهزاد نبوی از آن به «چپ روی بچه گانه» تعبیر می کند. او که در دهه هفتاد و هشتاد از لیدرها و تصمیم گیران میدانی جریان اصلاحات بود، امروز به دلیل آنکه کسی به حرف هایش توجه نمی کند از ریاست جبهه اصلاحات استعفا کرد.
تاریخچه قهر سیاسی اصلاحات
قهر از صندوق رأی و کنار کشیدن از انتخابات رویکردی است که در جریان اصلاحات مسبوق به سابقه بوده است. نخستین بار این جریان چپ در انتخابات مجلس چهارم این رویه را پیش گرفت و در مجلس پنجم نیز آن را ادامه داد که به زعم خود میوه این تاکتیک سیاسی را در دوم خرداد 1376 چید. آن پیروزی، رادیکال های این جریان را به چنان اعتماد به نفسی رسانده بود که می گفتند دیگر قطار اصلاحات را کسی نمی تواند متوقف کند، نتیجه آن شد که فضا به دست رادیکال ها افتاد و آنها در انتخابات مجلس ششم فضا را به سمتی بردند که حتی نگذاشتند هاشمی رفسنجانی با وجود رأی آوری وارد مجلس شود.
هنوز چندماهی از تشکیل مجلس ششم نگذشته بود که زمینه آشوب 18 تیر را فراهم ساختند. فهرست لج بازی های سیاسی مجلس ششم آنقدر بلندبالاست که در این مجال فرصت پرداختن به آن نیست اما مجلسی که با تندروی شروع شد با تندروی هم به کار خود پایان داد. بهزاد نبوی که امروز سعی در جبران اشتباهات گذشته و بازگرداندن اصلاحات به مسیر صحیح سیاست ورزی دارد، آن در مجلس ششم از لیدرهای تندروی بود. او از تصمیم گیران و صحنه گردانان تحصن سیاسی نمایندگان مجلس ششم در اعتراض به روند تأییدصلاحیت نامزدهای انتخابات مجلس هفتم بود تا به دولت اصلاحات فشار بیاورند که انتخابات مجلس هفتم را برگزار نکند اما وقتی دولت تسلیم فشارها نشد و انتخابات را برگزار کرد، بهزاد نبوی نخستین نماینده ای بود که در اعتراض به این اقدام دولت اصلاحات از مجلس ششم استعفا کرد. استفاده از تاکتیک قهر سیاسی از صندوق رأی در چند دوره دیگر انتخابات نیز توسط اصلاحات همچون انتخابات مجلس نهم و یازدهم و ریاست جمهوری سیزدهم مورد استفاده قرار گرفت که پیامدها و آثار سوء این تاکتیک غلط بر بدنه این جریان سیاسی امروز مشهود و نمایان شده است.
عواقب اصرار به یک تاکتیک غلط
یک ضرب المثل فارسی است که می گوید «خشت اول چون نهد معمار کج تا ثریا می رود دیوار کج». در دو دهه قبل بهزاد نبوی و دوستان همفکرش خشتی را کار گذاشتند که وقتی حالا به آن نگاه می کنند توصیف «چپ روی بچه گانه» را برایش به کار می برند. واقعیت آن است که جریان اصلاحات دچار یک شکاف نسلی عمیق شده است. آقای بهزاد نبوی و سایر نسل اولی های جریان اصلاحات با نسل جدیدی مواجه شدند که خاطرات و سوابق فعالیت مشترک با این نسل ندارند یا خیلی کمرنگ است. در همین رابطه حشمت الله فلاحت پیشه معتقد است «خاطرات و سوابق فعالیت مشترک بین نسلی در یک اردوگاه سیاسی، در ایام انتخابات شکل می گیرد اما اصلاح طلبان به علت غیبت در چند انتخابات باعث شد شکاف نسلی در جریان اصلاحات به وجود آید، لذا لیدرهای نسل جدید و قدیم این جریان دیگر زبان همدیگر را نمی فهمند».
وقتی اصلاحات چند دور از صندوق رأی قهر کرد، نتیجه اش آن شد که نتوانست نیروهای جدید را به جامعه معرفی کند؛ نیروهای قبلی نیز در گذر زمان گرد پیری بر چهره شان نشست. به همین دلیل در سال 1392 برای بازگشت به قدرت چاره ای جز عبور از محمدرضا عارف و حمایت از حسن روحانی پیش روی خود ندید، امید اصلاحات آن بود که با یارگیری از جریان رقیب راهی برای دستیابی به قدرت پیدا کند بنابراین همین رویه را نیز برای انتخابات مجلس دهم پیش گرفت، هر چند این تاکتیک در کوتاه مدت جواب داد اما در بلند مدت نه تنها بر موقعیت سیاسی اصلاح طلبان نیفزود بلکه اعتبار سیاسی شان را نیز نزد پایگاه اجتماعی از بین برد. در حالیکه پیشکسوتانی همچون بهزاد نبوی خود انتهای مسیر قهر از صندوق را دیده اند و امروز درصدد جلوگیری از تکرار این رویه هستند، فرمان اصلاحات دست کسانی افتاده که بر همان رویه غلط اصرار دارند. حال باید دید در نهایت کدام طیف در جریان اصلاحات حرف خود را به کرسی می نشاند؛ کسانی که صندوق رأی را محور می دانند یا آنکه معتقدند باید جامعه را محور قرار داد.